آذرخش
خداحافظی نکرد
یادداشتی هم ننوشت
مرگ هم حریف اش نشد
بی خبر رفت .
نه ستاره ها از بازوان اش چسبیدند
نه ماهتاب ، نقره به پایش ریخت .
خسته بود و رفت
فیلمی که تمام شد
نه مثل “فردین” دستی برایش زدند
نه “فروزان “، گریه اش را سرریز کرد .
وقت رفتن ، خاکستری سرد بود
رفیق بود
اجاقی روشن .
اورفت
بی عینک و انگشتری اش .
آنهارا برای مادرش ،
در سلولی تاریک
جاگذاشته بود .
علیرضا ذیحق
۴ لایک شده