بوطیقای نو در ادبیات داستانی آمریکای لاتین (۱۰)
( در آثاری از : آستوریاس ، فوئنتس ، بارگاس یوسا ، رولفو ، ایزابل آلنده ، کوئلیو)
بخش دهم: جنسیت و هویت در پدرو پارامو
سارا باواسکیل / جواد اسحاقیان
این مطالعه بر پایه ی مقاله ی ارزنده ی ” اوکتاویو پاز ” ۱ در باره ی هویت مکزیک با عنوان هزارتوی تنهایی ۲ نوشته می شود و هدفش ، پژوهش در زمینه ی پیوند میان ” جنسیت ” ۳ و ” هویت ” ۴ ملّی در رمان پدرو پارامو۵ است . ” فوکو ” ۶ می نویسد : جامعه ، ” گفتمان ” ۷ را به وجود می آورد . نهادهای مختلف اجتماعی این گفتمان ها را مطرح می کنند و اندکی بعد ، آن ها در میان مردم پخش و جذب می شود و در نهایت ، به تفکر مردم شکل می دهد .هدف از نگارش این مقاله ، بررسی دو گفتمان مختلف ” جنسیت ” و ” ملیت ” و طرح نگرش خاصی در مورد مکزیک و هویت ملی آن است .
” آندرسن ” ۸ می گوید تجربه ی مشترک تصرف آمریکای لاتین ، گامی بلند در ایجاد مفهوم ملیّت بود که پس از کسب استقلال ، به هویتی مستقل نیاز داشت و در همان حال ، وظیفه داشت دو مقطع زمانی پیش و از تصرف کشورهای این منطقه را با هم آشتی دهد . کشور مکزیک پس از انقلاب ( ۱۹۱۷-۱۹۱۰) از اقوام ، قومیت ها و ملیت های مختلفی متشکل می شد که نیازی مبرم به هویتی تازه داشتند تا از رهگذر آن ، با هم آشتی کرده ، رابطه ای مسالمت آمیز داشته باشند . این نیاز ، به ویژه در دوره ی مدرنیزه و صنعتی کردن کشور پس از جنگ جهانی دوم تجربه شد و تا کنون ادامه دارد . ” آندرسن ” حتی فراتر رفته می گوید : اسطوره ها و به ویژه اساطیر تاریخی و مشترک ، در خدمت ساختمان جامعه ی خاصی است که به خود به عنوان یک ملت نگاه می کند ( آندرسن ۱۸) . هدف این مطالعه هم ، بررسی نقش اسطوره های تاریخی در ایجاد هویت ملی و تأکید بر ماهیت این هویت ملی بر پایه ی همین اساطیر است .
” گاتمان ” ۹ در مطالعه ی خود در زمینه ی مذکّرگرایی در مکزیک ، ” جنسیت ” را به عنوان ” شیوه ای تعریف می کند که در آن ، مشترکات و مفترقات ، تنها در پیوند با جنسیت فیزیکی معنی و مفهوم پیدا می کند و جامعه ، در مورد رد و قبول آن ها تصمیم می گیرد . او سپس به نقل قولی از ” اریک اریکسن ” ۱۰، روان شناس ، می پردازد حاکی از این که ” هویت تنها در پیوند با دیگر امور قابل تبیین است . . . به هویت باید به عنوان یک ” روند ” نگاه کرد ، نه پدیده ای که پیوسته ثابت است . آنچه در هویّت اهمیت دارد ، پیوند میان هویّت و تاریخ است ” ( گاتمان ۱۱) .
در رمان پدرو پارامو ، هویّت مردانه به زیان هویّت زنانه مطرح می شود . من می خواهم با رویکردی به نوشته ی ” پاز ” نشان دهم که چگونه مسئله ی هویت ملّی مکزیک ، محوری برای بررسی هویت مردانه قرار می گیرد . ” پاز ” اثر خود را در سال ۱۹۵۰ منتشر کرده و عمدتا ً به این مسئله می پردازد که چه عاملی هویّت مکزیک را از هویّت دیگر ملل متمایز می کند ؟ (پاز ۲۱) او سرشت مکزیکی و تلقّی او را در پیوند با تاریخ مکزیک ، مورد تحلیل قرار می دهد . او می گوید هویت ملی بر پایه ی رشادت و مردانگی هویت مـرد و انکــــار هویت زن استوار است . از نظر ” پاز ” هویت ملی ، همان هویت مردانه است که در آن در قبال زن ، حالت انکاری هست (ص ۸۰) . الگوی جنسیت برای چنین هویتی ، همان اصطلاح ” ارباب ” ۱۱ است که ” محور زندگی مردانه است ” (ص۸۱) . ” پاز ” به تحلیل خلق و خوی ” ارباب ” ( پدرو پارامو ) می پردازد و می گوید منش چنین اربابانی از نوع منش ” رهبران سیاسی و مزرعه داران بزرگ مکزیک است (ص ۸۲) . در این رمان ، هویت مذکر بر پایه ی همان ذهنیت گذشته استوار است و نقش و اهمیت زن را کلا ً انکار می کند .
تنها منتقدی که خوانشی نزدیک به قرائت من از این رمان دارد ، ” مانوئل فرر چیویت ” ۱۲ است که رمان را با توجه به بافت مکزیکی آن مطالعه می کند و می گوید هر فصلی از این رمان ، معرّف قانونمندی های تاریخی و مبین مکزیک واقعی و مسائل آن است ” ( چیویت ۱۷) .خوانش من از رمان بر اساس هزارتوی تنهایی ، ” پدرو پارامو ” را به عنوان اربابی معرفی می کند که تأثیری منفی بر ملت مکزیک نهاده است . مقاله ی ” پاز ” تنها نقطه ی عزیمت من برای بررسی اهمیت ” پدرو پارامو ” به عنوان شخصیت ” پدر ” است ، و به طرح ریشه هایی می پردازد که حاوی مطالبات نسل بعد برای رسیدن به هویت ملی است . ” پدرو پارامو ” به عنوان یک ” ارباب ” محلی ، با قبضه کردن دارایی و املاک ” دولورس ” ۱۳ از راه حقه بازی و ازدواج مصلحتی با او ، برای خود منزلتی در ” کومالا ” به وجود می آورد . او با پرداخت بدهی های خود از رهگذر خانواده های متنعّمی مانند ” دولورس ” و دیگران ، به ثروت و اقتدار می رسد . ” دولورس ” به این اعتبار ، زنی ” بی حفاظ ” ۱۴ معرفی می شود که مورد ستم قرار گرفته و پسرش ، ” خوان پرسیادو ” ، ” پسری نامشروع ” ۱۵به حساب می آید که زاده ی خشونت و نقض حقوق بشری است و به زور ” ربوده و اغفال ” ۱۶ شده است ( پاز ۷۹) . دو تعبیری که زیاد مورد استفاده ی ” پاز ” قرار می گیرد ، یکی ” ارباب مذکّر ” ۱۷ است که قدرتمند ، فعّال و متجاوز معنی می دهد و یکی هم مخالف آن یعنی ” زن بی حفاظ ” که ناتوان و منفعل معنی می دهد ( پاز ۷۷) .
” پدرو پارامو ” ی جوان با رفتارهای جوان سرانه ی خود نشان می دهد که مصداق کامل یک ” ارباب ” تمام عیار است ؛ مثلا ً وقتی مادر بزرگ می گوید چیزی را دستاس کن ، بهانه می آورد که دستاس شکسته و از کارکردن با آن تن می زند :
[ ” چرا یک دست آس نو نمی خریم ؟ این دست آس آن قدر کهنه [ مستعمل ] است که به زحمت درست کردنش نمی ارزد ” ( ص ۱۸) ] .
[ یا وقتی او را برای کارورزی به پای دستگاه تلگراف می برند و از او می خواهند هم مواظب دستگاه باشد و هم بچه ی صاحبکار را سرگرم کند ، باز تن به کار نمی دهد و آشکارا می گوید :
” مادر بزرگ ، دیگران باید تن به کار بدهند . من ، اهلش نستم ” (ص۲۴) ] .
اربابی که ” پاز ” توصیف می کند و در رمان آمده است ، تافته ی جدا بافته ای است که هیچ گاه مطیع دیگری نیست . ” پاز ” در این ” ارباب ” ، سیمایی از یک دیکتاتورمی بیند . هدف ” رولفو ” نیز این بوده است که از ” پدرو پارامو ” ، یک ارباب تمام عیار مکزیکی ترسیم کند . به نظر ” رولفو ” ، دیکتاتوری ، در سطح محلی و دولتی ، سیمای شفاف حیات سیاسی مکزیک است . چنین دیکتاتوری ، نه به آشفتگی وضع روستا توجه دارد ، نه
در سطح ملی به مردم اعتنا می کند . بنابراین ، سیمای ” پدرو پارامو ” را می توان انتقادی از نظام ، هویت و رهبری معرفی کرد که مسئول آن نظام آشفته است . تأثیر منفی ” ارباب ” را از روی همان سرزمین خشک و بی حاصل ” کومالا ” می توان دریافت که اهالی اش مورد طرد و بی اعتنایی ” ارباب ” قرار می گیرند . ” پدرو پارامو ” در برابر هیچ کس و قانونی احساس مسئولیت نمی کند . از روی هوا و هوس به این دلیل اهالی ” کومالا ” را قتل عام می کند که از شرکت در مراسم سوگواری ” سوسانا سان خوآن ” ۱۸ خوداری کرده اند .
[ با نواختن صدای چند ناقوس ، اهالی ” کونتلا ” ۱۹ تصور کرده اند که جشنی برپاست . پس با تجهیزات کامل ، شروع به نوختن و پایکوبی می کنند :
[ ” هیچ راهی نبود که برای مردم توضیح بدهند که ناقوس ها برای مرده به صدا درآمدند . . . سوسانا سان خوان را توی گورستان خاک کردند ، اما کم تر کسی توی کومالا حتی خبرش را شنید . آخر ، جشن بود ، جنگ خروس و موزیک ، فریاد دوره گردها و مست ها . . . پدرو پارامو لام تا کام حرف نمی زد . از اتاقش بیرون نمی آمد . قسم خورد از کونتلا انتقام بگیرد : ” من دست روی دست می گذارم و کونتلا از گرسنگی می میرد . ” و همین شد که او گفت ” (۱۰۷) ] .
او در ِ خانه ی بسیاری از زنان ” کومالا ” را می زند و بر آنان وارد شده ، کامجویی می کند :
[ ” دامیانا توانست طرح عظیم پدرو پارامو را تشخیص بدهد که از پنجره ی خانه ی ” مارگاریتا ” بالا می رفت ” (۹۷) ] .
” رهبر ” کشور تأثیری تباه کننده بر مکزیک دارد ، همان گونه که ” پدرو پارامو ” بر ” کومالا ” . ” پاز ” می گوید اقتدار ” ارباب ” ، هم خودش را تباه می کند ، هم همه ی کسانی را که غلام حلقه به گوش او می شوند ” (ص ۷۸) . ” پدرو پارامو ” با شرکت در روند انقلاب ، آن را به سود خود تباه می کند تا زمین های وسیع خود را از آسیب حیف و میل و تقسیم میان زارعان و روستاییان ، نگاه دارد :
[ ” وقتی یکی از فرماندهان انقلابی می بیند که ” پدرو پارامو ” خیال کمک به انقلاب را دارد ، پنجاه هزار پزو مطالبه می کند :
” من صد هزار پزو بهتان می دهم . . . خوب ، سی صد نفر هم من قرض می دهم تا افرادتان تقویت شود . توی یک هفته ، افراد و پول برایتان آماده می کنم ” (ص۹۱) ] .
او فکر می کند حضورش در انقلاب ، این امکان را برایش فراهم می کند تا بر روند انقلاب تأثیر بگذارد و توازن نیروها را میان ” پانچو ویا ” ۲۰ی انقلابی و ” کریستروها ” ۲۱ی شورشی ، سازشکار و حسابگر تغییر دهد . به پیشکارش ، ” داماسیو ” ۲۲ می گوید : به هرکس که قوی تر است بپیوندید :
[ ” پس چرا به آن ها نمی پیوندید ؟ قبلا ً بهتان گفته ام : با هر کسی که دارد پیروز می شود ، یکی شوید ” (۹۹) ] .
” ارباب ” از ثروت و نفوذ خود برای جلب حمایت پیشکارش ، ” فولگور سدانو “۲۳ و ” داماسیو ” ی سختکوش و نیز ” خراردو تروخیو ” ۲۴و کشیش دهکده ، ” پدر رنتریا ” ، ۲۵ استفاده می کند . اینان همگی در نابودی ” کومالا ” شرکت دارند . ” رهبر ” نفوذ خود را از طریق فاسد کردن کارگزاران خود بسط می دهد و به این ترتیب ، سلطه ی خود را بر همه ی ملت تثبیت می کند . ” فرنک ” ۲۶ به همانندی های میان ” پدرو پارامو ” و منش ” ارباب ” ـ که ” پاز ” برشمرده است ـ اشاره می کند . با این همه ، او به صراحت نمی گوید که پدرو پارامو حاوی انتقاد از تأثیر منفی شخصیت ” رهبر ” بر ملت مکزیک است ، و من خود اعتقاد دارم که رمان از رهگذر شخصیت” پدرو پارامو ” به شکست انقلاب و طرد چنین شخصیت هایی از طرف ملت و به نقد نهادینه شدن خود انقلاب در اذهان مردم اشاره می کند .
” پدرو پارامو ” می تواند معرّف مالکان نخبه و مدافع حکومت ” پورفیریو دیاز ” ۲۷ باشد . او پیش از انقلاب ، بر ” کومالا ” مسلط بود و انقلاب ، نتوانست پایگاه طبقاتی و سلطه ی سیاسی او را تضعیف کند . شرکت او در انقلاب می توانست در فرصتی مناسب توازن قدرت را به سود او سنگین تر کند و همچنان معرّف نظم کهن باقی بماند . این که تصور می شد انقلاب بتواند به نفوذ نخبگان وابسته به نظام حاکم پایان دهد ، تحقق نیافت . ” پاز ” می گوید خود انقلاب شکست نخورد ، زیرا انقلاب ، نمود منش و خواست واقعی مکزیکی ها بود اما وقتی به سازش کشیده شد ، خود همین سازش ، نهادینه شد ( پاز ۱۴۴) . بر همین قیاس می توان گفت : انقلاب ـ چنان که از رمان برمی آید ـ این توانایی را داشت که مبیّن آن گونه از هویت مکزیکی ها باشد که از طرف کسانی مانند” پدرو پارامو ” هدایت می شد ؛ یعنی آن را به خاطر مقاصد شصی خود از مسیر اصلی اش منحرف می کرد .
با این همه ، نمی توان انکار کرد که ” پدرو پارامو ” را پسر خودش ، ” آبوندیو ” ۲۸، می کشد که می تواند به منزله ی پایان نظم کهن باشد . ملت مکزیک ـ آن چنان که مردم ” کومالا ” نشان می دهند ـ چنان خود را در وضعی اسفناک می بینند که به همان نظم کهن تن می دهند . من با این نظر ” سیدل ” ۲۹ موافقم که می گوید مرگ نمایندگان قدرت پدرسالاری ، مبشّر نوع آزادی است ، اما این آزادی پوشالی ، به بهای تباهی شهر و اهالی آن تمام می شود ( سیدل ۲۱) .
سقوط نظم کهن ، امکانی برای پیدایش ملت تازه به وسیله ی نسل بعدی فراهم می سازد تا خود ، هویت خویش را بیابند . به نظر یک نفر مکزیکی سیمای پدر ، ” پدرو پارامو ” ، هم ، سیمای یک جبّار است که مثل عفریت های قصه های پریان می تواند زندگی را از آدمی بگیرد ، در عین حال ، نیرویی به وجود می آورد که منشأ حیات باشد ( پاز ۸۱) . نخستین سیمای ” پدر ” به شخصیت ” ارباب ” نظر دارد که به باور ” پاز ” همان است که بیش تر در بازنمودهای قدرت مردانه ی مکزیکی جلوه می کند ( پاز ۸۱) .
با این همه ، زود آشکار می شود که ” پدرو پارامو ” به عنوان شخصیت اصلی رمان ، یک پدر غایب است ، زیرا مادر ِ ” خوآن پرسیادو ” به او می گوید : برو ” پدرو پارامو ” را پیدا کن :
[ ” حتما ً به دیدنش برو . می دانم که خوشحال می شود تو را ببیند . . . چیزهایی را که مال ما نیست ، از او درخواست نکن . فقط دنبال چیزهایی باش که می بایست به من می داد و نداد . کاری کن تا شرمنده شود که ما را ترک کرده ” (ص۹) ] .
” آبوندیو ” هم پسر ” پدرو پارامو ” است ، هرچند کم ترین نوع رابطه را با او دارد . اطلاعاتی جزئی تر این نکته را بر خواننده آشکار می کند که این پدر ، وظایف خود را در قبال فرزندان و دیگران از یاد برده است . شکست ” پدرو پارامو ” به عنوان ” پدر ” و ” ارباب نمونه ” ، به خاطر فراموش کردن تعهداتش در برابر رعیت ، دلالتگر است . ” پاز ” می گوید بهترین مصداق این بی مسئولیتی ، در مورد همان فرزندانی است که خود پس انداخته است ” ( پاز۸۲) .
[ ” آبوندیو ” در مقام گله گزاری از این پدر نامهربان به برادر ناتنی خود ،” خوآن پرسیادو “، داشته های پدر را با بضاعت مزجات خود مقایسه کرده می گوید :
” آن کوه را می بینید که آن طرف است ؟ . . . هرچه می بینید، همه اش ِملک پدرو پارامو است . او پدر ما ست ، اما ما کف اتاق روی یک تکه حصیر به دنیا آمدیم . خنده آور این است که خودش تک تک ما را غسل تعمید داده است ” (ص ۱۲) ] .
” چیویت ” می گوید : ” پدرو پارامو ، رمزی از دولت است ” ( چیویت ۳۷) . او ” باید همان تجسم ” پدری آرمانی ” باشد که مکزیک به او نیاز دارد ” ( همان ۴۲-۴۰) . اما او در قبال مسائل و مشکلات اهالی ” کومالا ” بی اعتنا است (همان ۳۷) . ” پدرو پارامو ” در ایفای نقش خود به عنوان پدر ملت شکست می خورد و به این ترتیب ، رمان می تواند انتقاد از دولتی باشد که در انجام نقش پدری در قبال فرزندان و مردمش کوتاهی کرده است . با این همه ، پسران ” پدرو پارامو ” در جست و جوی او هستند . ” خوآن پرسیادو ” به سراغ او می رود تا خاستگاه و هویت او را کشف کند . ” آبوندیو ” او را می جوید تا از او کمک بخواهد ، و ” میگل پارامو ” در پی او ست تا از او الگوبرداری کند .
در خوانش من ، پسران ” پدر و پارامو ” معرّف سه گونه بازتاب در قبال شخصیت پدر هستند که خود مبیّن الگوهایی برای بازتاب نسبت به گذشته و تاریخ ، و پیشنهادی برای ترسیم هویّت آینده ی مکزیک هستند . هریک از اینان ، نمایانگر یک هویّت تازه و ممکن برای ملّت مکزیک هستند ، هرچند این هویّت جدید همانند هویّت قبلی ، سمت و سویی مردانه دارد . مادر ، ” خوآن پر سیادو ” را بر می انگیزد تا به زادگاه خودش برگردد و پدری را بیاید که هیچ شناختی از او ندارد . وقتی ” آبوندیو ” از ” خوآن پرسیادو ” می پرسد برای چه به ” کومالا ” آمده است ؟ او جواب می دهد آمده تا پدرش را پیدا کند :
[ ” چرا به کومالا می روید ؟
می خواهم پدرم را ببینم ” (۱۰) ] .
” خوان پرسیادو ” همین حرف را به ” دوروتئا ” هم می گوید . ” پاز ” می گوید : پدر گذشته از نمادهای دیگر ، تبار و خاستگاه زندگی است ” (ص۸۱) و ” مسئله ی تبار و خاستگاه ، راز محوری شور و شوق و رنج مکزیکی ما ست ” (ص۸۰) . همین جست و جو برای کشف تبار ، به تاریخ مکزیک شکل داده است : ” تاریخ مکزیک ، تاریخ مردی در حال شناخت تبارش و همان جست و جوی خاستگاه های اصلی مکزیکی است ” (ص۲۰) . در پرتو نوشته ی ” پاز ” ، پدرو پارامو را می توان به عنوان تلاش ” خوان پرسیادو ” برای یافتن پدر ، و تلویحا ً کشف خاستگاه و هویت پیشین خودش دانست . اگر او بتواند پدرش را بیابد ، یا دست کم ، داستان زندگی خودش را بفهمد ، می تواند بر تشویش خود چیره شود و آنچه را مایه ی گرفتاری و بدبختی مکزیک شده است ، درک کند . هویت جدید مکزیک ، تنها وقتی می تواند شناخته شود که این مهم ، عملی شود .
باید اشاره کرد که پدر ، تنها یک سویه ی تبار و خاستگاه مکزیکی است . مطابق گفته ی ” پاز ” این سویه ، تنها با فراموش کردن سویه ی دیگر تبار ، یعنی مادر ممکن می شود (ص۸۰) . هویّت ملّی در این خودشناسی ، سویه ی نرینه و مذکّر آدمی است که پدر ، نماد آن است . به گفته ی ” پاز ” ، یکی از ویژگی های تعریف هویت مکزیکی ، احساس تنهایی است که ویژگی برجسته ی دوران بلوغ آدمی است ؛ یعنی وقتی کسی از تنهایی و انفراد خودش آگاه می شود ” (ص۲۰۳) . و تنهایی شکلی از یتیمی است (ص۲۰) . تنها هنگامی شروع و محسوس می شود که کسی از مراقبت مادرانه محروم می شود (ص۸۰) . ” تنهایی ، قطع رابطه با جهان و کوشش برای خلق جهان دیگری است ” (ص۲۰۴) . اما برای ایجاد ملت و هویت تازه ی مکزیک قبل از هر چیز ، باید گذشته ی آن کشف شود (ص۱۰) . ” خوآن پرسیادو ” با آغاز سفر خود ، در حال خلق دنیای جدیدی برای خود می شود . او پس از مرگ مادر و یتیمی ، تازه شروع به کشف گذشته ی خود می کند . در نتیجه ، او می تواند هویّت تازه و آینده ی خود را بسازد . این فرزند مشروع ، معرّف راه مشروع و قانونی مکزیک است و همان گونه که ” پاز ” می گوید ، در برابر منش پدرسالارانه ی دولت و نظام کهن بازتاب نشان می دهد . در عین حال ، معرّف نسل بعدی مردم مکزیک است که باید تبار و گذشته های تاریخی پیشین خود را بشناسد . این که او برای این منظور تنها راه درست را برمی گزیند ، به این دلیل است که او پسر قانونی و وارث واقعی ” پدرو پارامو ” است .
مشکل کار در این جا ست که او پیش از آن که داستان زندگی پدرش را از زبان دیگران یا اهالی روستا بشنود ، می میرد . اشباحی که او را می کشند ، به قول ” دولا کولینا “۳۰معرّف خاطره ی جمعی شهر است ( د و لا کولینا ۶۶) :
[ ” بله دوروئتا ، صوت ها مرا کشتند . علتش این بود که خیلی ترسیدم . دیگر نمی توانستم تحمل کنم . هوش و حواسم سر ِ جایش نبود . . . همان طور که می گذشتم ، انگار چیزی توی گوشم زمزمه می کرد ، یا انگار تنها صدای وزوزی در گوشم بود . . . دیگر مثل پیش گرمم نبود . سردم بود ” (۵۸-۵۷) ] .
رمان می گوید که مکزیک برای رسیدن به هویت و گذشته ی خود ، باید به خاستگاه خودش بازگردد تا هویت و ملیّت جدیدش را بیابد . آنچه این برداشت را تقویت می کند در آن بخش از نوشته ی ” پاز ” هست که او تلقّی مکزیکی را از مرگ به عنوان بازگذشتی به گذشته ارائه می کند . این گونه تلقّی ، نوعی دلتنگی برای مرگ است و مرگ برای مکزیکی ، گونه ای بازگشت به خاستگاه نخستین شمرده می شود ( پاز ۶۲-۶۱) . منتقد انی مانند ” فوئنتس ” ۳۱ و ” اورته گا ” ۳۲ ، پدرو پارامو را با اولیسس ۳۳ مرتبط می دانند . ” اولیس ” پس از سفر به سرزمین مرده باز هم به زندگی و سفر خود ادامه می دهد و می کوشد به هر ترتیبی که هست ، به زادگاهش بازگردد . در مورد مشخص ما ، می شود گفت که سفر ” خوان پرسیادو ” به سرزمین مردگان ، رسیدن به نوعی بلوغ فکری است که به مسافر اجازه می دهد خاستگاه های نخستین خود را کشف کند . اگر ما بر همین خط فکری حرکت کنیم ، شاید بتوانیم بگوییم که مرگ ” خوآن پرسیادو ” تعبیری از همین بازگشت به خاستگاه اولیه است ، [ زیرا او در ” کومالا ” متولد شده نه در ” سیولا ” ۳۴] . این فکر که ” خوآن پرسیدو ” راهی مشروع را برای شناخت خود برگزیده ، این نظر درست ” بوایکسو ” را تأیید می کند که بیش تر نیمه ی نخست رمان از زبان اول شخص و ” خوآن پرسیادو ” نقل می شود و همین ، خواننده را برمی انگیزد که خود را با این شخصیت همدل و هم هویت بداند ( بوایکسو ۸۶ ) .
” آباندیو ” هم پسر ” پدرو پارامو ” اما پسر نامشروع اوست . او در بیرون از ” کومالا ” زندگی می کند و تنها دو بار با پدر خود برخورد می کند . یک بار ، وقتی است که غسل تعمید داده شده است ( ص ۱۲) ، و یک بار هم وقتی او را می کشد . او هنگامی به سراغ پدر خود می رود که همسرش مرده و برای کفن و دفن او نیاز به کمک دارد . اما پدر حاضر به کمک نیست . ناگزیر ، پدر را می کشد :
[ ” گفت : کمکم کنید . کمی پول به من بدهید . . .
آبوندیو را ـ که هنوز چاقوی خون آلود توی دستش بود ـ خلع سلاح کردند ” (۱۱۲) ] .
پدرکشی ” آبوندیو ” در حکم نوعی انتقام جویی مردمی تلقی می شود که از بی عدالتی او به ستوه آمده اند . با این همه ، ” آبوندیو ” به هنگام قتل پدر ، مثل یک قهرمان رفتار نمی کند . او افکاری مغشوش دارد ، مست است و از پیامدهای عمل انتقامخواهانه ی خود ، آگاه نیست :
[ ” درست پیش از رسیدن به کومالا اجازه خواست . به سویی رفت و بالا آورد . زردآب بود ؛ انگار مخزن ها آب خورده بود . سرش به دل زدن پرداخت [ سرش به دوار افتاد ] و زبانش سنگین شد . گفت : مستم ” ( همان) ] .
این امر ، تلویحا ً به این معنی است که ملیّت و هویت جدید مردم مکزیک نمی تواند بر پایه ی انتقامجویی و تصفیه حساب های قدیم استوار شود . ” کومالا ” پس از مرگ ” پدرو پارامو ” و ” سوسانا سان خوآن ” به ویرانه ای تبدیل می شود ، زیرا قدرت ارباب از میان رفته است . او در حال نشسته بر روی صندلی چرخدار خود کشته می شود ، آن هم در حال نگاه به جاده ای که به گورستان منتهی می شود و ” سوسانا ” در آن دفن شده است . پس می توان نتیجه گرفت که ” پدرو پارامو ” در حال انتظار برای مرگ خویش است . به نظر ” چیویت ” هرچند ” آبوندیو ” پدر ظالم را می کشد ، چیزی به دست نمی آورد و دستگیر می شود :
[ ” گفتند : راه بیفت . درست و حسابی خودت را توی دردسر انداختی ” (همان) ] .
به همین ترتیب ، مردم مکزیک هم با انقلاب خود و ساقط کردن حکومت ” دیاز ” ، دستاوردی اجتماعی نداشتند ( چیویت ۳۷) . در قرائت من ، پدرکشی ” آبوندیو ” معرّف منش و رفتار سیاسی نسلی است که هویت آینده ی خود را از چنان پدری به ارث می برد . پدر ، نمادی از نسل قدیم تر زمینداران نخبه ای است که پس از پیروزی انقلاب مردم ، باز همچنان برقرار می مانند و امتیازات خود را حفظ می کنند . ” آبوندیو ” از درک گذشته عاجز است . او با کشتن پدر ، خاستگاه و گذشته ی تاریخی خود را از یاد می برد . رفتار او نشانگر گسست خشونت آمیز از گذشته ای است که به قول ” پاز ” به یک اصل در تاریخ مکزیک تبدیل شده است . گذشته از این ، کوشش مردم مکزیک برای استقرار یک جامعه ی پایدار ، همیشه با قطع رابطه ی خشونت آمیز با گذشته همراه بوده است ( پاز۵۳) . قتل پدر به دست پسر ، ناظر به گرایشی در رفتار مردم مکزیک است که می خواهند با گذشته ی خود کلا ً قطع رابطه کنند و این قطع رابطه لزوما ً خشونت آمیز هم باشد . اما چنین برخوردی ، راه حل مناسبی برای حل مشکلات و خلق هویت و ملیّت جدید نیست . اما ” خوآن پرسیادو ” به عتوان فرزند مشروع ، راهی مشروع و مناسب برمی گزیند که جامعه را به پیش و پیشرفت می کشاند . هویت ملی باید بر پایه ی درک گذشته و خاستگاه های تاریخ مکزیک هدایت شود .
پسر سوم ” پدر و پارامو ” ، ” میگل پارامو ” ، می تواند معرّف راه دیگری باشد که نسلی از مردم مکزیک می توانند برای یافتن هویت خود برگزینند . از میان دیگر پسران ” پدرو پارامو ” ، او بیش از دیگران با پدر خود انس دارد ، زیرا مادرش به هنگام خردسالی ” میگل ” می میرد . ” پدرو پارامو ” با قبول این پسر به فرزندی ، او را بزرگ می کند . ” میگل ” بزرگ می شود تا مانند پدرش رفتار کند . ” میگل ” جوان زن منشی است که طبق عادت پدر ، پیوسته از پنجره ی خانه ها به سر وقت دختران می رود و به آنان تجاوز می کند :
[ ” به من ، ” آنا ” ، گفت که آمده ام از تو خواهش کنم مرا ببخشی و من بدون این که از تخت پایین بیایم ، گفتم : پنجره باز است . و او آمد تو . . . اما بعد به صرافت افتادم که نمی تواند توی تاریکی مرا ببیند . . . تنها او را روی خودم احساس کردم و آن وقت ، شروع کرد کارهای بدی با من بکند ” (۳۰) ] .
” دوروتئا ” هم زنانی را برای او می پزد تا با او بخوابند . او برادر ِ ” پدر رنتریا ” را می کشد و به دخترش ، ” آنا ” ، تجاوز می کند . مرد دیگری را هم سر به نیست می کند . این اعمال ، یادآور همان رفتار ” پدرو پارامو ” است . او بر خلاف پدرش ، در یک حادثه ی تصادفی کشته می شود . او معرّف راه و رسم نسل پیشین خویش است و قادر نیست برای دشواری های مکزیک ، راه حلی پیدا کند و به تکرار همان اشتباهات گذشته ی تاریخی خود ادامه می دهد تا خود و دیگران را به کشتن و تباهی دهد . همان گونه که ” پاز ” در تحلیل تاریخ مکزیک می گوید ، تکرار رفتارهای خطای سیاسی ـ اجتماعی از زمان انقلاب ( ۱۹۱۷-۱۹۱۰) به بعد باعث می شود بازیابی هویت واقعی مکزیک تحقق پیدا نکند ( پاز ۱۳۳-۱۳۲) .
با این همه ، مرگ ” میگل پارامو ” پیش از وقوع انقلاب ـ همان گونه که ” پاز ” می نویسد ـ نشان می دهد که انقلاب به احتمال زیاد دیگر نمی خواهد از این شیوه به عنوان یک الگوی ابدی برای رسیدن به هویت پیروی کند . در هزارتوی تنهایی ” پاز ” می خوانیم که ” پدرکشی ” ، رمزی از جنبش اصلاح طلبی ، آغاز رسمی تکوین هویت مکزیک ، و گامی ضروری برای رسیدن به ملیّت و هویّت جدیدی است که می خواهد خود را در آینده توجیه کند ” ( پاز ۱۲۶) .
باید افزود که مادر ِ ” خوآن پرسیادو ” ، ” دولورس ” ، تداعی کننده ی نام ” خریتو دو دولورس ” ۳۵ است که جنبش اصلاحات و نخستین گام در راه استقلال با او آغاز شد . به این ترتیب ، جنبش اصلاح طلبی به تعبیر ” پاز ” ، گونه ای جدایی از مادر به شمار می رود ( پاز ۸۸) . بنابراین ، این جدایی ، لازم و عملی ناگزیر بود ، زیرا لازمه ی زندگی مستقل و متفاوت و اصولا ً آزادی ، با جدایی از خانواده و گذشته آغاز می شود ” ( پاز ۸۸) .
سفر تدریجی ” خوآن پرسیادو ” و جدایی از مادر ، از رهگذر مادران مختلفی ممکن می شود که در سفر به ” کومالا ” با او برخورد می کنند . زنانی که وی با آنان برخورد می کند ، در حکم گونه ای جدایی از مادر ِ حقیقی است . در آغاز رمان ، مادر واقعی ” خوآن پرسیادو ” با نام ” دولورس ” می میرد ، اما او سپس با ” ادوویخس ” ۳۶ نامی ملاقات می کند و شبی را در خانه ی او می گذراند . این زن ، تقریبا ً مادر او به حساب می آید . این زن ، پسران دیگری هم مانند ” خوآن پرسیادو ” داشته که پدرانشان ، بر ما ناشناخته هستند . ” ادوویخس ” تنها می تواند به یک اعتبار مادر ” خوان پرسیادو ” باشد ، زیرا در شب عروسی و زفاف به جای ” دولورس ” به حجله رفته است :
[ ” تو سال بعد به دنیا آمدی . من ، مادرت نبودم ، اما مادرت به حساب می آمدم ” (۲۲) ] .
میان ” ادوویخس ” و ” خوان پرسیادو ” ، یک رابطه ی مادرانه هست . زن دیگری که با این جوان برخورد می کند ، ” دامیانا ” ۳۷نام دارد و باکره است و مادر نیمه واقعی او هم به حساب می آید ، زیرا او هم پیوسته با ” پدرو پارامو ” می خوابیده و هم از ” خوآن پرسیادو ” و برادر ناتنی اش ، ” میگل پارامو ” ، پرستاری و مراقبت می کرده است . [ ” خوان پرسیادو ” در نخستین برخورد با او در عالم مردگان ، می گوید :
” مادرم بر ای من از دامیانا خانمی صحبت کرده که توی بچگی از من نگهداری می کرد . آیا شما . . .
” بله ، خودم هستم . از وقتی برای اولین بار چشم هایت را بازکردی ، تو را می شناسم ” (۳۵) ] .
پس از این دو مادر ، از دو شخصیت مادرگونه ای دیگری که با ” خوآن پرسیادو ” ملاقات می کنند ، یکی زنی است که ِزنا با محارم داشته و یکی هم ” دوروئتا ” است . هیچ کدام از این دو زن ، نمی خواهند مادر او باشند ، زیرا اصولا ً بچه ای نداشته اند تا مادری کنند . زن ِزناکار با برادر ، ِزنای خود را ـ که پس از مهاجرت مردم از ” کومالا ” دیگر مردی در روستا باقی نمانده است ـ چنین توجیه می کند که هدف او ، تکثیر فرزندانی بوده است که جای خالی رفتگان را پر کنند :
[ ” ما آن قدر تنها بودیم که جز ما کسی در این جا نبود ، و روستا می بایست به نحوی جمعیت پیدا می کرد ” (۵۲) .
علت این که این زن بی نام را ” مادرگونه ” تعبیر کرده ایم ، این است که در قبال ” خوآن پرسیادو ” رفتاری مادرانه دارد . وقتی ” خوآن پرسیادو ” از خواب بیدار می شود ، متوجه می شود همین زن فنجانی قهوه بالای سرش گذاشته است و ” خوان پرسیادو ” چند جرعه از آن می خورد . زن از او به خاطر این که چیز بهتر و بیش تری برای پذیرایی ندارد ، عذر می خواهد :
” چیز دیگری نداریم . چیزی توی خانه به هم نمی رسد ” (۵۰) .
همین زن وقتی ” خوآن پرسیادو ” را مصمم به رفتن می بیند ، باز برای سیر کردن شکم او ، چاره ای اندیشیده است . این چاره گری ، از نوع مراقبت های مادرانه است و به طور ناخودآگاه ، خود را در برابر او مسئول می بیند :
” روی منقل آشپزخانه ، چیزی برایت گذاشتم . خیلی زیاد نیست ، اما جلو گرسنگی ات را می گیرد ” (۵۵) .
” خوان پرسیادو ” در تمامی برخوردهای خود با این مادران ، شتابی برای بازگشت به ” کومالا ” دارد و از همگی ، راهی برای بیرون رفتن از دخمه ها می پرسد که هم نشان دهنده ی علاقه ی او برای کشف هویت پدر و گذشته های خویش است و هم ، ثابت می کند که به مراقبت مادرانه نیاز ندارد و به بلوغ فکری رسیده است :
” این جا آمدم که دنبال . . . ” می خواستم به او بگویم : ” پدرم بگردم ” اما جلو خودم را گرفتم ” (۴۷) ] .
مادرگونه ی دیگر ، ” دوروئتا ” است و تصور داشتن پسر ، تنها یک توهّم است . او همیشه یک بقچه ی پیچیده در شال با خود حمل می کند ، درست مثل این که دارد بچه ی خود را حمل می کند :
[ ” هر جا می رفتم ، او را پیچیده توی شالم می بردم و ناگهان گمش کردم . توی بهشت به من گفتند که قلب یک مادر را به من داده اند نه رِحم یک مادر را ” (۵۹) ] .
* مقاله ی بالا ، ترجمه ی رساله ای مفصل با عنوان و مشخصات زیر است . این تز کارشناسی ارشد ، مطالعه ای مقایسه ای میان دو رمان پدرو پارامو نوشته ی ” خوآن رولفو ” و رمان خاطراتی از آینده ( Los recuerdos del porvenir ) نوشته ی ” النا گاررو ” ( Elena Garro) نویسنده ی مکزیکی است که هر دو به رخدادهای عصر انقلاب مکزیک ، یکی با نگاهی مردانه و دومی با رویکردی زنانه ، مربوط می شود . نویسنده ، این تز را به دپارتمان ” مطالعات اسپانیایی و پرتغالی ” و بخش فرهنگی آمریکای لاتین در دانشگاه منچستر ارائه کرده است . من در این ترجمه ، همه ی آنچه را به این نویسنده ی زن و رمان او مربوط می شد ، حذف کرده ام . نقل قول های اسپانیایی زبان نیز حذف شده است اما برای این که نوشته ، مجرد ننماید ، شواهد مربوط را از ترجمه ی فارسی رمان پدرو پارامو ( ترجمه ی احمد گلشیری ، تهران : کتاب تهران ، ۱۳۶۳ ) نقل ، و هر نکته ی دیگری را برای توضیح بیش تر ، در داخل [ ] آورده ام تا نشان دهم که افزوده ی من است .
۱. Octavio Paz
۲. The Labyrinth of Solitude
۳. gender
۴.identity
۵. Pedro Paramo
۶. Foucault
۷. discourse
۸. Anderson
۹. Gutmann
۱۰.Erik Erikson
۱۱. macho
۱۲. Manuel Ferrer Chivite
۱۳. Dolores
۱۴. chingada
۱۵. hijo de la chingada
۱۶. abduction or deceit
۱۷. male macho
۱۸. Sosana San Juan
۱۹. Contla
۲۰. Pancho Villa
۲۱. Cristeros
۲۲. Damasio
۲۳. Fulgor Sedano
۲۴. Gerardo Trojillo
۲۵. padre Renteria
۲۶. Frenk
۲۷. Porfirio Diaz
۲۸. Abundio
۲۹. Seydel
۳۰. de la Colina
۳۱. Fuentes
۳۲. Ortega
۳۳. Ulysses
۳۴. Sayula
۳۵. Grito de Dolores
۳۶. Eduviges
۳۷. Damiana
منابع :
Anderson , Bendict. Imagined Communities . Reflections on the Origins and Spread of Nationalism , ( London : Verso , 1995) .
Boixo, J.C. Gonzālez . Claves narrativas de Juan Rulfo . ( Leòn : Universidad de Leòn , 1983) .
Bowskill , Sarah E.L., Gender and National Identity : A Comprative Study of “ Pedro Param “ and “ Los recuerdos del porvenir “ . September 2003.
Chivite , Manuel Ferrer . El laberinto mexicano en de Juan Rulfo , ( Mexico : Editorial Novaro , 1972 ) .
de la Colina , José . ‘Susana San Juan (El mito femenino en Pedro Páramo)’, in Joseph Sommers , ed. La narrativa de Juan Rulfo. Interpretaciones críticas, (México: Sepsetentas: 1974) .
Foulcault , Michel . The History of Sexuality . vol.1 ( London : Penguin Books , 1990 ).
Gutmann , Matthew C. , The Meanings of macho . Being a Man in Mexico City ( Berkley : University of California Press , 1996 ) .
Paz , Octavio ( Lysander Kemp trans. ) The Labyrinth of Solitude , The Labyrinth of Solitude and other essays , ( London : Penguin Books , 1990 ) . The essay “ The Labyrinth of Solitude “ was originally published in Spanish in 1950.
Seydel , Ute. Memoria , imaginaciòn e historia en Los recuerdos del porvenir y Pedro Pāramo , http:/webuan. mx/difusion/revista/julio2002/seydel.pdf(accessed 09/07/03).
۳ لایک شده