بیست هایکو از مجید زمانی اصل
یک
برای چوپانیِ رمه ی آه ها
خیزران از نیشابور
بالا پوش از حافظ گرفته ام
دو
بعدِ هایکو
شعر از دستم رها شد
مثل گیسوان ویرجینا وولف بر حاقّ آب ها
سه
به دوزخ یا برزخ می روم
اگر فرشته گانِ بهشت
موبایل به دست باشند
چهار
هایکو چیست؟
در فاصله ی نور پخشیِ آذرخش
چشمک جنینِ جن دیدن!
پنج
روز روز دور می شوم
از خواب فرشته ها خواب کفش دوزک ها
شاخه ی چنار شکسته ام!؟
شش
چند بار بگویم
غروب پاییزی
طاووسی آتش گرفته در فکر بورخس است
هفت
بیا ببر به بدرقه ، باد
با برگِ پارِ پاییزی
تتمه ی تابستان
هشت
گسستنی ست
لاکن جلیقه ی کوه است فعلاً
شب تابستانی
نه
خوشه های آسمانیِ دور
خالی اند از دانه های انگور
تگرگ!
ده
همگی رد تماس
پیامک زدم ؛
مادر بزرگ مُرد – خانه ی سالمندان
یازده
به آمریتِ مرگ
هر شبهی پلاکاردی گرفته –
زیر هر زبان سکه ای بگذارید!
دوازده
بر رُخ تصویریِ زیبا روی
هر جا که بنشیند مگس
خال است!
سیزده
شب راهبی ست
میرود کوه به کوه
با کاسه ی ماه به گداییِ ابر
چهارده
می ایستم اندکی
برابر پناهگاه متروک جنگ
پیرهن ام بوی ملخ سوخته می گیرید
پانزده
از بی نواییِ نی
ترک ها دیده اند بلم ها
صید تورها فقط آب!
شانزده
انگشت بر بال پروانه زدم
به خیال زنده بودن
مورچه ها رفتند از زیر بال هاش
هفده
راهت تیغ تیغ خارها
بی نخ بار اما مه سان
چنین ام گفت فالگیر
هجده
رمیدن از مشام کفتار ها
فراز هر تپه که بگیرم-
گوش ستاره
نوزده
برای گروس عبدالملکیان
مردگان جنگ: –
بیایید اشک فرشتته رصد کنیم
از جای جای ترکش های هم!
بیست
فرشته ی شعر همه شب
در گور شانه می زند موی نزار قبانی
از ترکش ها
۳ لایک شده