بی اعتنا به سیب
ببُر
نخ ها را
و کلوچه ی آسمانی را
پایین بیاور
نزدیکتر
که گازی بزنم
بیا
از بالای صحنه
و کوچک شو
هم اندازه ی من
بنشین کنارم
دستت بگذار به دلم
خیره شو به چشمم
به آدمی
آویخته از نخ هایش
که می خواهد
شعرهایش را بخواند
و بی اعتنا به سیب ها
پا بکوبد
بچرخد
روی سیب بزرگی که
می چرخد و …. می چرخد
و کرم های درونش را
به هیچ می گیرد
ببین !
وقتی نخ یکی را
می بندی
به انگشت های در بند دیگر
چه می شود
چه ها که نمی شود!
ببُر
نخ بسته به لب هایم را
بندهای آدمی
که می خواهد ببوسد
دهان ناپیدای تو را
و بگوید
تنهایی
سزاوار تو نیست
تنهایی
سزای توست
مه آ محقق
۱۰ لایک شده
2 Comments
محسن توحیدیان
استفاده از مضامین اسطورهای در واقع بندبازی بر پرتگاه کلیشههای مستعمل است. به مقصد رسیدن بدون سقوط بسیار دشوار و گاه فرض محال است. این شعر به سلامت از طرح اسطوره به هدف دلخواه رسیده است… شکل هندسی دایره در قالب استعارههایی چون کلوچه و سیب، اسارت انسان در جعبهی خیمهشب بازی،… در ترکیب با ستون عمودی شعر که تکرار اسطورهی حواست به طور مشخص این معنا را به ذهن متبادر میکند که همهچیز زندگی جبری و ناخواسته است، حتی بوسه و حتی عشق هم جبری و ناخواسته است و همهچیز را نخها تنظیم میکنند. اندازهها و حدود را و مناسبتهای عاشقانه را… شعری است یکدست و هموار با ریتمی دلچسب.
مه آ محقق
سپاس آقای توحیدیان از بیان نظرتان و زمانی که به شعر اختصاص داده اید …. پایدار و پیروز باشید