تأثیر ادبیات ایران قرن هفتم بر شبه قارۀ هند
سمیرا بهزادی
نیرو و دوام فرهنگ ایران از جملۀ عناصر قوی و مؤثر در تغییر انگارۀ تاریخ در طی قرنهای متمادی بوده است. از نخستین روزگاران فلات پرشکوه ایران برای اقوام مهاجر، که به سوی باختر میرفتند، گذرگاهی دلانگیز بود و نیز برای رهبران نظامی بزرگ سرمنزل و مقصدی غنی و پر ثروت به شمار میرفت. کشور ایران بارها بر اثر هجوم و غلبۀ بیگانگان چنان دستخوش ویرانی شد که ظاهراً امکان تجدید حیات آن هرگز متصور نبود. اما هربار، پس از چنین آزمایش تلخی، فرهنگ آن از نو جان گرفت. مردمانی که به صورت انبوهی از مهاجران یا در صفوف ارتشهای پیروزمند به ایران قدم مینهادند، به ماندن در محیطی که در نظر آنان از زادبومشان دلرباتر مینمود، راغب میشدند. غالب اینان از استپهای خشک شمالغربی به ایران روی میآوردند. از این رو، روزگاری سلسلههای پادشاهی مهمی مانند هخامنشیان، ساسانیان و صفویه- با تبار ایرانی در این سرزمین حکم راندند و شهرت جهانی بدان بخشیدند؛ روزگاری نیز پارتها، سلجوقیان و سلسلههای مغول، یعنی متجاوزانی، که خاک ایران را از سوی خاور پامال سم ستوران خود ساختند، با منش و خصال بیابانگردی در این دیار فرمانروایی کردند. هیچ یک از سلسلههای مهاجم با اهمیت، و نیز هیچ کدام از سلسلههای خارجی کم اهمیت، نتوانستند تغییر مهمی در وجوه و خصایص فرهنگ و تمدن ایران به بار آورند. در عوض، طبقات حاکمۀ آنان به شدت تحت نفوذ و تأثیر سنتهای هنری و ادبی ایران قرار گرفتند.
در حوزۀ ادب و فرهنگ فارسی و البته عرفان، به علت مهاجرت اقوام مختلف ایرانی در هنگام حملۀ مغول ( قرن هفتم ه.ق) به ماوراء النهر و شبه قاره هند موجب بسط زبان فارسی در هند شد و البته گسترش عرفان و تصوف و رواج گرایش انواع صوفیگری در این شبه قاره بود.
ادبیات هند و ایرانی
نخستین مرحلۀ تماس عالم اسلام با هند به سدۀ دوم هجری میرسد؛ اما این تماس چیزی بیش از یک پیش درآمد نبوده است. در حقیقت اسلام تنها با سلطان محمود غزنوی در اوائل سدۀ پنجم هجری، ریشه گرفتن آغاز کرد، که سیاست وی دربارۀ هند را اخلافش و بعدها پادشاهان دودمانهای دیگر نیز ادامه دادند. اگر چند این پادشاهان همگی ترک نژاد بودند، اما در دربارهایشان به فارسی سخن میگفتند و از آداب و رسوم هند پیروی میکردند،، زیرا خود تحت نفوذ فرهنگ بسیار پیشرفتۀ ایرانی قرار داشتند. تأثیر و نفوذ دربارها، و حضور هندیان در آنها سبب گسترش زبان فارسی در سراسر سرزمینهای مغلوب گردید، و در این سرزمینها اگر کسی میخواست وارد خدمات کشوری گردد میبایست بر زبان فارسی مسلط باشد. طبیعتاً طبقات بالای جامعه از اقشاری بودند که تحت تأثیر این زبان قرار گرفتند و شعرای هند و ایرانی از میان این طبقات برخاسته بودند، چنانکه اینان مهاجرانی نبودند که از ایران به این سرزمین مهاجرت کرده باشند. آنان به مثابۀ بیگانگان در نوشتههای خود ویژگیهای چندی نشان دادند- نوشتههایی که ایرانیان آنها را غیر ایرانی میدانستند. با وجود این، چندین ادیب هند و ایرانی وجود داشتند- شگفت آنکه شمار این ادبا بسیار هم بود- که بر ادبیات خود ایران و آسیای میانه تأثیر گذاشته بودند. بزرگترین آنان یمین الدین ابوالحسن امیرخسرو دهلوی است که در سال ۶۵۱ هق در پیتالی چشم به جهان گشود و در سن هفتاد و پنج سالگی در دهلی درگذشت.
عوامل گسترش زبان فارسی در شبه قاره هند
از سدۀ هفتم هجری به بعد مانند قرون گذشته زبان فارسی رشد کرد، که عامل اصلی آن روزگار مهاجرت و کوچ اقوام ایرانی از طبقات مختلف رجال، مستوفیان، دبیران، علما و مشایخ صوفیه و شاهزادگان و مردم عامه از هر دسته و طبقه بود که از جلو تهاجم مغولان گریختند و به نواحی امن روی آوردند و موجب بسط زبان فارسی شدند. این مهاجرتها گاهی بوسیلۀ خود حکام و امرای مغولی نیز صورت میگرفت و نشر زبان فارسی را در مناطق متروک و دور از حوزۀ تأثیرات ایران ثمر میداد. خود دولتهای مسلمان شبه قاره هند، تحت تأثیر رجال، امرا و سرداران ایرانی ناشر زبان فارسی و فرهنگ ایرانی بودند و علاقۀ خاصی بدان نشان دادند. سلاطین بهمنی شبه جزیره دکن از زمرۀ اینها بودند که حافظ را به درگاه خود فراخواندند. سلاطین بنگاله، جونپور، مالوه، گجرات، کشمیر، خاندیش، گلبرگه، احمدنگر، بیجاپور، جملگی این حال را داشتند. عرفان نیز از آنجا که با عامه مردم سروکار داشت و مریدان طرایق مختلف از میان گروههای گوناگون مردم بودند طبیعتاً باید از زبانی بهره میگرفت که قابل فهم برای همگان باشد.
از اینرو عرفان قلمرو مطمئنی برای اشاعه زبان فارسی شد و با نوشتهها و رسالات عرفا تا نواحی دور دست چین و هند و ماوراء النهر و آسیای صغیر و غیره رفت. زبان فارسی برای عارفان ایران به منظور تشریح حالات و مقامات دمسازی بیشتری داشت تا زبان عربی که زبانه بیگانه بود. اصلاً عرفای ایران در کاربست زبان فارسی عمد داشتند و از فحوای کلام بعضی از آنها این نکته بر میآید که ستیز فارسی عمد داشتند و از فحوای کلام بعضی از آنها این نکته بر میآید که ستیز تاریخی خود را با عنصر عرب میخواستند در کاربرد زبان فارسی جلوه دهند.
امیر خسر بزرگترین نمایندۀ ادبیات هند و ایرانی است. سبک او پیش درآمد سبک هندی، به معنی واقع دانست که تقریباٌ سیصد سال بعد به ظهور رسید. امیرخسرو تحت تأثیر مرادش شیخ نظامالدین اولیاء مدیحه سرایی را در خور شاعران نمیدانست، وی کما بیش هشتصد غزل سروده که هم در هند و هم در بیرون آن مورد تحسین قرار گرفته است.
فرهنگ و ادبیات در دورۀ ایلخانی
در عهد استیلای مغول و تاتار، علیرغم آن فتنهها و فجایع هولناک ادب، شعر و هنر فارسی، جلوهای دیگر یافت و گویندگان بزرگ چون سعدی، مولوی، امیرخسرو دهلوی، خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی، عبید زاکانی، جامی و… و نویسندگان نامآوری مانند جوینی، وصاف، رشیدالدین فضلالله، حمدالله مستوفی پدید آمدند؛ و کار شعر و ادب و هنر را که یک چند در اوائل عهد مغولان فتوری بدان راه یافته بود، رونقی تمام بخشیدند. تا جایی که ایلخانان مغول و سلاطین تاتار نیز مانند امرا و سلاطین محلی، در اواخر حال همانند هنر و معماری به شعر و ادب علاقه یافتند.
البته در بدو ورود مغولان به ایران، مدارس محافل ادبی بیشماری خراب شده و از بین رفتند، مراکزی چون بغداد، خوارزم، نیشابور، مرو، بخارا. و البته بسیاری از ادبا و فضلا از ایران متواری شدند و بازار ادب و هنر رو به کسادی رفت. فتنۀ مغول هر چند موجب ویرانی بخشهای بزرگی از ایران گردید؛ اما جبهۀ فرهنگی و اندیشگی جدیدی را نیز گشود؛ و مایۀ گسترش فرهنگی ایرانی و اسلامی در کشورهای دیگر گردید و تا اندازهای نیز مسلمانان را با فرهنگ و ادب و تاریخ چین و شبه قاره هند و مغول آشنایی داد.
چنانکه ابن بطوطه در اقصی بلاد چین، و هند شعری از سعدی را از مغنیان چینی شنید و در بعضی بلاد ایران، مسلمین به خواندن خط و زبان اویغوری رغبت کردند، و به اخبار چین و هند و حتی اقوام فرنگ آشنایی یافتند، و بعضی از لغات چینی و مغولی نیز در کتب شعر و ادب وارد گردید.
۱۰ لایک شده