تخیل خلاق و هم آمیزی با طبیعت
نقدی بر «سایه تاریک کاج ها» اثر غلامرضا رضایی
غلامرضا منجزی
این تصور که انسان تنها موجود مختار و تصمیم گیرنده بر روی این کره ی خاکی نباشد، هول و هراسی را به جان آدم می اندازد. اما بدون شک، گستره ی تخیل خلاق و هم آمیزی با طبیعت و رازهایی که به مدد این تخیل جان می گیرند بسیار وسیع تر از واقعیات ثابت شده ی بیرونی است. داستان های مجموعه ی «سایه تاریک کاج ها» تلفیق این هول و هراس درونی و گرفتاری های روزمره بیرونی و حتا دغدغه های بزرگتر اجتماعی است و حاصل آن انسانی است که دچار سرگشتگی، گیجی و دلهره می شود.
«هزارمین شب مادام ریتا» حکایت زنی سالخورده و تنها در بحبوحه جنگ ایران و عراق است. بیشتر داستان به طور عمده به بازگویی خاطرات مادام ریتا برگِرد همسرش آلبرت و رابطه حسرت آمیزش با او بازمی گردد. تضاد میان فضای حسرت بار گذشته که با ریتمی کُند، از رابطه و زندگی رمانتیک ریتا و آلبرت پرده برمی دارد و زمان حال که با ریتمی سریع و پرتنش به خشونت جنگ و بمباران نقاطی از شهر – و برحسب اتفاق درست همان جاهایی است که مادام ریتا با آنها رابطه ی عاطفی دارد، داستان را به نحوی به ژانر داستان های ضد جنگ نزدیک می کند. در سطح سوم داستان وجود پیوند مهر آمیز پیرزن و موشی خانگی که آلبرت نام گذاری اش کرده، شِمایی رمانسی و طبیعت دوستی به داستان می بخشد.
«صخره های مرجانی» بر پایه ی بازخوانی دفترچه خاطرات یک سرباز از وقایع روزمره ی پادگان محل خدمتش شکل می گیرد. لحن متناسب، زبان ساده و فرم طبیعیِ روایت، داستان را به یک اثر دلپذیر بدل می کند. در داستان دو مسئله ی اساسی وجود دارد؛ اولی کهن الگوی(archetype) کلاغ که در پس زمینه ی ذهن راوی و مردم منطقه، معنایی از مرگ و تدفین است و دومی؛ حضور هوشمندانه و اثر گذار کاراکتر کلاغ در پی رنگ داستان، که شباهت قابل تأملی با فیلم «پرندگان» آلفرد هیچکاک دارد. در بازخوانی دفترچه ی خاطرات راوی، با سربازی به نام ذبیح آشنا می شویم و درمی یابیم که عشق و عاشقی باعث ترک تحصیل و آمدن ذبیح به سربازی شده است. راوی در یادداشت هایش ضمن پرداختن به امور عادی زندگیِ سربازی لحظه به لحظه خواننده را بیشتر با شخصیت ذبیح آشنا می کند. حضور کلاغ ها، ترس از حمله ی آن ها و بدشگونی را به راوی و مخصوصاً به ذبیح القا می کند. ذبیح انزوا پیشه می کند و از ترس کلاغ ها با کلاه آهنی می خوابد و این ور آن ور می رود. حضور تهدید کننده و رعب آور کلاغ ها به عنوان الگوی مرگ و بدیمنی همه جا هست. امواج دریا جسد زنی را به ساحل می آورد. مشخص نمی شود که این زن همان دختری است که ذبیح عاشق اش بود یا کس دیگری است؟ ولی درست بعد از این واقعه ذبیح ناپدید می شود. امتزاج کاراکتر حیوانی و توجیه اسطوره ای اثر و نقش آن در زندگی بشر، داستان صخره های مرجانی را تا حدی به یک ژانر انیمالیستی نزدیک می کند.
«در ضیافت کوچک شبانه» نویسنده این بار پا را فراتر گذاشته و همزیستی با موجودات افسانه ای، ارواح و یا شاید اجنه را مطرح کرده است. جمله ی آغازین «مشکل چند ماه بعد از آمدن شروع شد.» نوید یک داستان پردردسر را به خواننده می دهد، اما نویسنده قسمت عمده ی این وحشت را در لایه ی زیرین داستان پنهان می کند و در لایه ی آشکارش به مشکلات عادی سکونت در یک خانه ی قدیمی، به صورتی آرام اما مستمر می پردازد. راوی مردی است جوان که همراه زن پا به ماهش در خانه ای کهنه ساز که میراث پدری اش است، زندگی می کند. سیستم لوله کشی ساختمان ایراد پیدا می کند و موضوع با درماندگی لوله کش برای تعمیرش فیصله می یابد، پنجره ها بدون دلیل در قاب شان تکان می خورند و صدا می کنند و زن در اواخر دوره ی بارداری احساس می کند مرد به شکمش دست می کشد، در حالی که این موضوع با انکار مرد روبه رو می شود. بعد از تولد بچه، باز هم زن احساس می کند با موجودات نامرئی برخورد نزدیک تری دارد. همه ی اینها باعث می شود ترس در راوی قوت بگیرد و مجبورش کند شبانه به اتفاق همسر و نوزادش با شتاب خانه را ترک کند. در پاراگراف پایانی داستان وقتی راوی برای قفل کردن درها برمی گردد با آثاری از خوردن آجیل و شب نشینی مواجه می شود که در خلال داستان از آن سخنی به میان نیامده بود.
فضای داستان «سایه ی تاریک کاج ها» سلاخ خانه است. در کنار وجه انیمالیستی داستان، لایه ای از واقعیت اجتماعی مطرح می شود. عده ای از کارگران سلاخ خانه، با پذیرفتن خطر تنبیه و اخراج، عضو خاصی از حیوانات ذبح شده را برای فروش بیرون می برند. به این ترتیب جمله ی پایانی داستان خواننده را سر یک دوراهی دلپذیر قرار می دهد که «شبحی که توی تاریکی و مه پای کاجی کز کرده و نشسته است» چیزی از قبیل از مابهتران است یا پیرمردی است که شبانه برای دزدی اجزای لاشه ها آمده است؟!.
داستان «نوشته های شفاهی»از نظر فرم دارای چند سطح متداخل است؛ یک سطح آن، داستانی است در باره داستان و به نوعی meta-fiction شبیه است. نویسنده ای همراه دوستش در رجعت به زادگاهش، برای یافتن سوژه ای داستانی به خانه ی نویسنده ای درمانده و احتمالا معتاد می رود و حاصل آن داستانی است به نام «نوشته های شفاهی». سطح دیگر داستان، رجعت راوی به محل زندگی دوران کودکی دوستش است. رجعتی عینی و در عین حال ذهنی. در این فرم، با رجعت نویسنده به محل زندگی سابق، چیزی مثل کتابهای حجمی کودکان که در آنها دیدن اشکال، قوه ی تخیل (در اینجا حافظه )را تقویت می کند، ساخته می شود. در سطح سوم، بازهم همزیستی اجتناب ناپذیر انسان مدرن و حیوان برای تقابل با تنهایی وسیعش مطرح می شود.
ترکیب بندی داستان های “سایه تاریک کاج ها» همانند اثر قبلی نویسنده براساس، لحن و طرز تلقی نویسنده از جهان اطرافش شکل گرفته است. نگاه رمانسی و حیوان گرایانه ی (انیمالیستی) نویسنده در آفرینش درون مایه داستان ها و نزدیک شدن اش به جلوه هایی از توتم های جانوری، آرکی تایپ ها و صورت های ماورائی و لاینحل از جهان هستی و تاثیر این رویکرد محتوایی در آفرینش فرم قصه هایی که گره از چیستی و چگونگی آنها گشوده نمی شود، قابل توجیه و پذیرفتنی است. از نگاهی دیگر تقرب به مضامین پایه ای و کهن ادبیات فارسی و ایجاد لایه های معنایی در متن داستانی از اهداف نویسنده ی «سایه تاریک کاج ها»است.
۱ مرتبه لایک شده