جریان تاریخی شعرپارسی
همچنان در حال پویایی است
گفت و گو با علی رضا عباسی
روح الله مهدی پورعمرانی
اشاره:
«علیرضا عباسی»- شاعر و منتقد ادبی- متولد سال ۱۳۵۳ در «همدان» است. او دانش آموخته ی رشته ی ریاضیِ محض است. «عباسی» از اوایل دهه ی هشتاد همکاری خود را با ستونِ نقد کتاب روزنامه ها و مجلات ادبی آغاز کرد و فعالیت حرفه ای اش را در زمینه ی شعر و نقد، پی گرفت. اولین مجموعه شعر او با عنوان «پروانه ای از متن خارج می شود» در سال ۸۹ توسط انتشارات «آهنگ دیگر» منتشر شد و پس از آن در سال ۹۲ مجموعه شعر دوم او با عنوان «مرمت خواب های کوتاه» از سوی «نشر چشمه» به بازار آمد. عباسی در سال ۹۳ مجموعه شعر «تیترهای درشت سیاه ترند» را با انتشارات «مروارید» به چاپ رساند و در همان سال آنتولوژی شعر شاعران البرز با عنوان «جمهوری پنجره ها» به همت او و توسط «نشر سخن گستر» منتشر شد. او طی سال های اخیر از فعالین حوزه ی شعر و نقد بوده است. وی هم اکنون مجموعه شعر «آمد و رفت مشعل ها» را در دست انتشار و همچنین مجموعه ای مشتمل بر گفتگوهایی پیرامون کارگاه های شعر و مجموعه ای از مقالات خود بصورت کتاب را آماده ی انتشار دارد. با وی به عنوان یکی از فعالان عرصه ی شعر در سالیان اخیر، در رابطه با مسایلی پیرامون شعر فارسی و وضعیت امروز آن به گفتگو نشسته ایم که ماحصل آن را در ادامه می خوانید.
دربیش از ده قرن، زبانِ غالب درادبیات فارسی، شعربوده، شما علت این چیرگی را چه می دانید؟
زمینه های بسیاری وجود دارد که از بررسی آنها می توان دریچه ای برای پاسخ به این سوال گشود. زمینه های تاریخی، جغرافیایی، سیاسی، فرهنگی، مسایل درون و برون مرزی، مساله ی تنوع فرهنگی و قومیتی در یک سرزمین و بسیاری زمینه های کلان دیگر که پرداختن به هرکدام مجال و تخصص خودش را طلب می کند. در این میان یکی از مهم ترین نکات، توجه و پرداختن به زبان و امکانات و ظرفیت های آن است. استعاره و تخیل در زبان فارسی به صورت چشمگیری دارای بالقوه گی است. دامنه ی ظرفیت رمزآلودگی در زبان فارسی گاهی به مرز زبان کوچه و بازار هم ورود کرده و آن را تحت الشعاع خود قرار داده است. چند معنایی واژه ها و فعل ها در زبان معمول، آن را هم به حوزه ی امکانات تاویل و تفسیر وارد می کند. حال اینکه بخواهیم این مساله را نقطه ی قوت فرض کنیم و یا ضعف، مساله ای ست که باید در یک نگاه آسیب شناسانه مورد تحلیل قرار گیرد. به هر رو آنچه مسلم است وجود همین ظرفیت های بالقوه، بستر را برای حضورشعر بیشتر فراهم آورده تا حوزه های دیگری مانند فلسفه و علم. فرهنگ ما ایرانیان فرهنگ شفاهی و در واقع شعر واسطه ی انتقال تاریخ و فرهنگ ما بوده. شعر امکان انتقال سینه به سینه ی فرهنگ و تاریخ ما ایرانیان را از دیرباز تاکنون فراهم آورده است.
درفضای ادبی امروز ایران، شعر، خوانندگان بیشتری دارد یا داستان؟
قطعا پاسخ دقیق به چنین سوالی نیاز به یک تحقیق میدانی و جامع دارد اما به هرحال هر دو حوزه شمار خوانندگان خودشان را دارند. خوانندگانی که البته طیف وسیع تر آنها را کتابخوانان و کسانی تشکیل می دهند که به واسطه ی علاقه یا تخصص شان سروکار بیشتری با کتاب و آثار ادبی دارند. متاسفانه کاهش تیراژ کتاب ها علیرغم فراوان شدن شمار مولفان و شاعران حکایت از این دارد که وضعیت خواندن، راضی کننده نیست. مسایل زیرساختی و مهمی در شکل گیری این وضعیت ناخوشایند دخالت دارد. یکی از آن مسایل که می توانم در این مجال اشاره کنم بی توجهی رسانه به روشنگری و معرفی وضعیت های نو در ادبیات است.
هنوز شعر گذشته ی ایران به سبب همان انتقال سینه به سینه و دیرینگی در ذهنیت افراد جامعه، شعر آشناتری ست تا شعری که امروز جایگاه تثبیت شده ای بین شاعران نوپرداز و امروزی دارد. در مورد رمان و داستان کوتاه هم وضعیت بهتر از این نیست البته با این تفاوت که عقبه ی داستان نویسی در ایران بسیار کوتاه تر از تاریخ شعر است. آنچه از شواهد در بازار خرید و فروش کتاب بر می آید این است که ترجمه ی آثار نویسندگان بزرگ در ایران اقبال بیشتری بین خوانندگان دارد. اگر امکان معرفی و نقد و بررسی آثار جدید ایجاد شود و رونق بگیرد بدون شک شمار خوانندگان شعر و داستان بسیار بیش از آن چیزی خواهد شد که در حال حاضر وجود دارد.
درمیان داستان نویسان جهان، از شکسپیر گرفته تا ویکتورهوگو تا آلن پو تا برشت تا جویس کرول اوتس تا سیلوراستاین تا رولد دال تا ریچارد براتیگان و بسیاری دیگر، هم شعر نوشته اند و هم داستان. بگذارید یک سوال قدیمی را دراین جا تکرارکنم؛ این که گفته می شود داستان نویسان در حقیقت، شاعران ِ شکست خورده اند و یا بالعکس، چقدر درست است؟
به نظرم این که داستان نویسان شاعران شکست خورده اند و یا بالعکس، فقط در مثل است که جایگاه دارد و در واقعیت نمی تواند امری مستدل و مصداقی معین و دایمی داشته باشد. بله، همانطور که اشاره کردید بسیاری از نویسندگان بزرگ داخلی و خارجی در مقاطعی از عمر ادبی شان هم شعر نوشته اند و هم داستان و ممکن است نمایشنامه، فیلمنامه، مقاله، نقد و …هم نوشته باشند، اما به نظرم تثبیت شدن و اهمیت پیدا کردن کار آنها در یکی از این حوزه ها به انتخاب و استمرار بر اساس کشف توانایی های شان مربوط است. حال این که عقب نشستن از یک حوزه را به شکست در آن تعبیر کنیم، نمی تواند چندان مستدل باشد.
از حیث درون مایه و برون مایه، شعر امروز ایران را در چه وضعیتی می بینید؟
از لحاظ کمی چیزی که امروزه با آن مواجه ایم، فراوانی روز به روز شمار شاعران است. پیدا شدن امکانات مجازی، این جمعیت را رشد روزافزون داده و در این میان تولید آثار بی کیفیت و فاقد ارزش ادبی نمی تواند دور از انتظار باشد. این موضوع ابتدا به ساکن مایوس کننده به نظر می رسد. اما این همه ی ماجرا نیست، چرا که بدنه ی اصلی و جریان تاریخی شعر، همچنان در حال حرکت و پویایی است. هرچند در میان این های و هوی و فراوانی کمی، در سایه قرار گرفته باشد. نشانه ها و قابلیت هایی در میان آثار خلق شده ی بعضی شاعران وجود دارد که بر اساس آنها می توان گفت شعر ایران در مقطعی امیدوار کننده از مراحل روند خود به سر می برد. شعر معاصر ایران با پشت سرگذاشتن دوره های مهم تاریخی از نیما و بعد از آن بصورت مشخص تجربه ی پنج دهه ی مهم از دهه ی چهل تا امروز، تجربه های ارزشمندی را در خود ذخیره کرده که برای شاعران با ذکاوت و حرفه ای امروز دست آوردهای قابل توجهی به ارمغان آورده است. تجربه هایی که چه در حوزه ی محتوا و معنا و چه در حوزه زبان و فرم، بسیار قابل توجه و قابل استناد هستند. در میان این همه آثار تولید شده که بصورت کاغذی یا در فضای الکترونیکی منتشر می شوند با کمی جستجو و دقت نظر می توان دست روی شاعرانی گذاشت که شعرشان وضعیت شعر امروز ایران را نمایندگی می کند. منظورم از اشاره به نمایندگی کردن شعر امروز ایران در واقع برخورداری از خصیصه هایی است که برآیند تجربه های موفق و ناموفق دهه های پیشین را می توان در آنها ردیابی کرد. بازهم تاکید می کنم چه از نظر محتوا و معنا و چه از نظر زبان و فرم و ساختار.
شاید در حال حاضر نشان دادن یک مجموعه ی یکدست خیره کننده، کمی دشوار باشد و معمولا از هر مجموعه ای بتوان چند شعر درخشان بیرون کشید؛ اما وجود همین شعرهای درخشان در هر مجموعه و در واقع وجود نشانه ها در بدنه ی اصلی، نشان از پویایی وضعیت دارد و بدون تردید در سال های پیش رو شاهد خلق آثار جدی تر و قابل استنادتری از شاعران خواهیم بود. تحلیل و واکاوی موضوع برای دقیق تر نشان دادن این پویایی، تلاشی جامع و دربرگیرنده را طلب می کند که با استناد به آثار، این امر را تحقق ببخشد.
دهه های سی و چهل و پنجاه شمسی در ایران، دوران به عرصه آمدن شاعران صاحب سبک و پا گرفتن نحله های گوناگون شعربود. از شاملو و اخوان ثالث و ابتهاج وسپهری و فروغ و سیمین بهبهانی تا براهنی و سپانلو وحقوقی و دیگران که هرکدام جریانی را در شعر به راه انداخته و راهبری کرده اند. به بیانی دیگر، این دهه ها، دهه های ظهور و عروج نامداران و غول های شعر نو ایران به شمارمی رود، آیا در سه دهه اخیر یعنی ۶۰ تا ۹۰ شمسی، شاعران جریان ساز وصاحب سبک داشته ایم؟
لازم می دانم این سوال را در دو بخش پاسخ دهم. اول در مورد چهره ها و شاعران بزرگ معاصر و دوم در مورد جریان ها و نحله ها.
ببینید نسلی که شما از آنها نام بردید نسلی است که در همان دهه ها، پس از طی دوره های خامی و گذار، شعرشان به دوره ی پویایی و استحکام رسید و نمی توانیم تصور کنیم یکباره نمایان شدند و در جایگاه قابل قبولی که دارند، قرار گرفتند. شاملو، فروغ، اخوان، سهراب و باقی شاعران نامدارِ عصر ما و آن نسل درخشان، دوره های متفاوتی را در عمر شاعری شان طی کرده اند، دوره هایی با قوت و یا ضعف مشخص. همین وضعیت در حال حاضر هم در حال شکل گیری است. یعنی در کنار شاعران با تجربه تر و حاضر از نسل های گذشته که کار ادبی شان در حال ادامه است، شاعران جدی، حرفه ای و جوانتری هم هستند که در مقاطع رشد و گذار تجربه های شعری شان قرار دارند و قدر مسلم در آینده ای نه چندان دور نام های دیگری با استناد به استمرار و کارنامه ی ادبی پربار و قابل توجه شان، بر سر زبان ها خواهد افتاد. وقفه ای که در این میان وجود دارد؛ یعنی دو- سه دهه ای که اشاره کردید را با توجه به مسایل تاریخی – اجتماعی، رکود و بازیابی و طی شدن تجربه های نو و جدیدتر، می توان از دوره های مهم گذار به حساب آورد که پس از آن شاهد شکوفایی خواهیم بود. همچنان که دهه های بیست و سی و کمی قبل و بعد آن دوره هایی مشابه برای گذار و تجربه بودند و شکوفایی را از دهه ی سی و چهل به بعد شاهدیم. در واقع ما با نسلی پس از آن نسل درخشان روبه رو هستیم که به هرحال ناگزیر از طی کردن تجربه های موفق و ناموفق و آزمون و خطاهای خودشان هستند. ناگفته نماند که تاریخ و بسترهای اجتماعی و سیاسی هم نقش مهمی در پیدا شدن و نمایاندن شاخص ها و اسطوره ها دارد و همانطور که می دانیم ما در دوره ای از تاریخ به سر می بریم که قهرمان سازی و اسطوره پروری در آن کم اعتبار شده است.
لازم است اشاره کنم در همین دهه هایی که اشاره کردید از میان شاعران جوان هم می توان شاعرانی را نشان داد که شعرشان شاخص های مهمی را شامل می شود. حال می ماند استمرار و تداوم عمر ادبی شان که در سال های پیش رو نام آنها را به عنوان شاعران مهم روزگارمان بشنویم با خیر. این مساله برای نسل های آینده هم چنین خواهد بود یعنی نیار به یک دوره تلاش و تجربه و سپس پدیدار شدن چهره های شاخص و نامدار.
اما بخش دوم، در مورد جریان سازی، باید حضورتان عرض کنم که این مساله ای نیست که نقش اصلی در آن را دلخواه و تصمیم شاعری یا گروهی از شاعران داشته باشند و صد البته با تشخیص و درک ضرورت ها رابطه ی یک به یکی دارد که ممکن است توسط شاعری یا جمعی از شاعران درک شود. هر تغییری به طور مستقیم به شرایط تاریخی و ضرورت های تغییر و دگرگونی ارتباط دارد و از تاریخ، شکل های زندگی و شرایط اجتماعی منتزع نیست. قصد کردن به تنهایی و بدون در نظر گرفتن مختصات وضعیت و ضرورت تغییرات نمی تواند بنیان محکمی برای ایجاد جریانی دیگر به وجود آورد. همه ی جریان های اصیل و قابل تدقیق به شکل محکمی پا در تجربه های از سرگذشته و پیشین دارند. همچنانکه تغییر پارادیم در دوره ی نیما ضرورتش را از متورم شدن هسته (ناکارآمد شدن اسلوب ها، قوالب و قواعد نوشتاری کلاسیک شعر) و پا گذاشتن به دوران تاریخ تجددخواهی، درهمه ی اموراجتماعی، سیاسی و فرهنگی گرفت. این تغییر، لزوم دگرگونی های دیگر و ضرورت تجربه های تازه ای را ایجاد کرد که از دل آنها جریان هایی با قوت و ضعف پا گرفت.
در واقع پس از نیما همه ی شاخه ها و تجربه ها و جریان های شعری ، منشعب از پارادایم تغییر یافته، شکل گرفته و ادامه ی منطقی آن به حساب می آید و در حل حاضر هم چنین است. مگر آنکه ضرورتی تازه زمینه های تغییرات اساسی دیگری را ایجاد کند که پارادایم تغییر کند.
با تشکر از شما که در این گفت وگو شرکت کردید.
من هم از شما تشکر می کنم .
۴ لایک شده