حدیث بی زبان در حضور مولانای جان
نگاهی دیگر به کتاب مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب
محمود رنجبر
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان.
* مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب.
* دکتر فرانکلین دین لوئیس.
* ترجمۀ حسن لاهوتی.
* چاپ اول، تهران: نامک، ۱۳۸۵.
من با تو حدیث بیزبان گویم
وز جملۀ حاضران نهان گویم
جز گوش تو نشنود حدیث من
هرچند میان مردمان گویم (دیوان شمس، غزل ۷۴۰)
مثنوی معنوی کتاب بشر است؛ بشری ناتمام که گفتوگوی وی، جای جای هستی را به سمت کمالخواهی کاویده است. از همین رو، انسان برای فهم جایگاه خود میتواند مثنوی را چونان آینهای پیشِ روی خود قرار دهد، تا از گفتوگوی دلنشین جلالالدین محمد، خویشتن را باز تعریف کند. این گفتوگو، البته در بستر ادراک مخاطب نیز نهفته است. به عبارتی، زمینههای مساعد برای درآمیختن با مثنوی، در راز و رمز داستانهای جهانمحور او مستتر است. از این رو، کمتر کسی است که خودِ تاریخیاش را در مثنوی ملاحظه نکند. لازمۀ این بازشناختِ آینهوار پیرنگ انسانی، به حضور مادّی بشری است. اگر این زمینه فراهم نشود، هر کسی از ظنّ خود برداشتی از راز و رمز داستانها و آرمانشهر مثنوی خواهد داشت و تصویری ناقص از حقیقت معنوی را بازگو خواهد کرد؛ اتفاقی بزرگ در عرصۀ فرهنگی که چند سالی است جهان غرب را فراگرفته است. همین تصویر ناقص از حقیقت معنوی و برداشتی سطحی از مفاهیم بلند عرفانی مولوی است که باعث شده است تا عدهای گمان کنند وی رسولی است که نه از دِیر بوده، نه از کِنشت، و کسی است که هیچ میانهای با محیط اسلامی ندارد (لوئیس ،۱۳۸۵: ۱۵). نویسندگانی نیز با بهرهگیری از خواست جهانِ رانده از صنعت و نسل خواستار بازگشت به معنویت، اقدام به برداشتهای سطحی از داستانهای مثنوی کردهاند. آنان- خواسته یا ناخواسته – تلاش میکنند تا پیام تصوّف را با جدا ساختن آن از اسلام به تحریف بکشانند و طریقهای بیاساس و قاعده و قانون را به جای طریقتی حقیقی به غریبان ناآگاه بقبولانند. البته چنین روشی حربهای نوین است که در غرب پیرامون جوانان سرگردان وجود دارد. عرفان سرخپوستیِ کارلوس کاستاندا و عرفانهایی از این دست نیز یک اصل مشترک دارند و آن این است که تقدّس، به نفع دنیا و، به عبارت بهتر، سلطۀ جهانی غرب، مصادره میگردد و از این پس، برای رسیدن به تقدّس، لازم نیست که حتماً ملتزم به دین و احکام آن باشیم، و به تعداد انسانها میتواند خدای شخصی وجود داشته باشد (گلزار، ۱۳۷۰: ۲۵). در نتیجه، امروزه اندیشۀ مولوی نه در عمق تفکر عرفانی، بلکه در سطح برخی حرکات ابتدایی با نام تصوّف و سماع، به صورت رقص باله و موسیقی عامیانه در غرب خلاصه میشود. چنین دغدغههایی، انگیزهای شد تا نویسندگانی پژوهشهایی گسترده برای واکاوی چنین برداشتهایی به انجام رسانند و پارهای دیگر به بازشناخت دقیق و روشمند موضوع مورد نظر بپردازند. نمونۀ والای پژوهش با چنین نگرشی ارزشمند، کتاب مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب، نوشتۀ دکتر فرانکلین دین لوئیس (Franklin Dean Lewis) است، که با ترجمۀ آقای حسن لاهوتی وارد بازار نشر شد. این کتاب در ۱۰۲۴ صفحه ارائه شده، که ۵۰ صفحۀ نخست آن درآمد و ۳۷ صفحۀ آن پیشگفتار نویسنده و مترجم کتاب است. فرانکلین دین لوئیس هماکنون دانشیار تماموقت زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اموری (Emory University) شهر آتلانتای ایالت جورجیای آمریکاست. پایاننامۀ دکتری لوئیس دربارۀ سنایی و پیدایش غزل فارسی است، که جایزۀ بنیاد تحقیقات ایرانی را نصیب وی ساخت. مقالاتش دربارۀ حافظ و رندی، حافظ و موسیقی، و گلستان سعدی، در دائرهالمعارف ایرانیکا چاپ شده است؛ مهمترین کتاب این محقّق دربارۀ مولانا جلالالدین، جایزۀ انجمنِ دوستی بریتانیا و کویت را به دست آورد.
دین لوئیس در سال ۱۹۷۰ م با خواندن آثار براون، نیکلسون و آربری، با مولانا آشنا شد. او با مطالعۀ دقیق در این تحقیقات پرثمر، پی برد که فرهنگ عامیانه و آمیخته با خرافات مردم آمریکا، پیام آسمانی این عارف عاشق را تغییر داده است و آن را در بازار کتاب مشتریمحور آمریکا تا حدّ نازلترین معیارهای فرهنگ غیر مذهبی پایین آورده است (لاهوتی، ۱۳۸۳: ۵۱). این نویسندۀ آمریکایی در دیباچۀ مؤلف بر ترجمۀ فارسی نوشته است: این کتاب با فرضِ اینکه خوانندگانش بیشتر آمریکایی خواهند بود، نوشته شد و با دو هدف طراحی گردید؛ اول از همه بگوییم که سه گفتمان مختلف دربارۀ مولانا در دو – سه دهۀ اخیر به وجود آمده است. گفتمان پژوهشی و دانشگاهی، گفتمان عرفانی، یا به اصطلاح، گفتمان صوفیان، و گفتمان مردمپسند و تجارتی. این سه گفتمان، همزمان، ولی جدای از همدیگر، هرکدام به راه خود ادامه میدهد. با نوشتن این کتاب، نخست خواستم این سه گفتمان را تا حدّ امکان با هم پیوند زنم. شهرت و محبوبیت روزافزون مولانا در دهۀ ۱۹۹۰ میلادی، قفسۀ کتابفروشیها را از ترجمۀ اشعار مولوی – اکثراً به دست افرادی که فارسی بلد نیستند – پر کرده است. مقدمه و شرح بر اندیشههای او، نوار، ویدئو و حتی کارتهای تبریک و غیره سرریز کرده بود. اگرچه این پدیده مولانا را به عموم معرفی کرده است، سیل چنین آثاری نزدیک بود که او را به یک ستارۀ جهان موسیقی تجارتی یا ورزش تبدیل کند … دوم … ممکن است زنگار افسانه و خرافات تا اندازهای بیشتر از آیینۀ تاریخ زدوده شود، تا چهرۀ واقعی مولانا و نزدیکان و اطرافیانش را بهتر ببینیم (همان: شانزده).
نویسنده در ۵ بخش و ۱۵ فصل کوشیده است تا به واکاوی شخصیت اصیل مولانا از قرن هفتم هجری قمری تا سالهای اخیر بپردازد و دامنۀ تأثیر او بر مردم شرق و غرب عالم، از دیرباز تا امروز، در مراکز پژوهشی، در جمع مولویان و صوفیان فرقههای گوناگون غرب، در آثار هنرمندان و بر اندیشۀ متفکران و شاعران و نویسندگان و حتی بر عامۀ مردم سراسر جهان را نشان دهد. آنچه که در این کتاب بیش از همه به چشم میآید، نقد زندگینامهایِ مولوی بر اساس چشمانداز تاریخی و جزئیات اجتماعی است (ص۱۱). نویسنده تنها در فصل نهم، با عنوان معارف مولانا، در خلال ۳۲ صفحه به گرایشهای اندیشگی مولانا اشاره میکند و در باقی صفحات، همان گونه که در مقدمه ذکر کرده است، میکوشد غبار زمان و برداشتهای سطحی پیرامون زندگانی مولوی را بزداید، تا مانع از تخریب سیلی باشد که دانش عمیق حاصل از مطالعه و تحقیق در متون فارسی دربارۀ وی را تهدید میکند (همان: شانزده). دامنۀ این تخریب، به گسترش روزافزون نهادهای عوامپرست و چرخزنان صوفینما در کشورهای غربی، بهویژه آمریکا برمیگردد. غالب این نهادها، از نمادهای ترجمهشده به زبان ترکی و انگلیسی برداشتی سطحی دارند (همان: ۱۳)؛ در نتیجه، موجب پدیدار آمدن تصویری ناقص و حتی نادرست از مولانای آموزگار، شاعر انساندوست، مسلمان پارسا و عارف اهل شهود شده است (همان: ۹). این برداشتها، البته صرفاً مربوط به دورۀ معاصر نیست؛ بلکه جنبههای افسانهوار و اسطورهای از زندگانی مولانا و روایتهای تاریخی از نفوذ معنوی وی در تذکرهها و کتابهای نزدیک به تاریخ زندگانی این شاعر و عارف بزرگ نشان میدهد، که نویسندگانی نظیر دولتشاه سمرقندی، که با بهرهگیری از منابع دست دوم و روایتهای شفاهی (همان: ۳۵۲)، اقدام به نوشتن تذکره کردهاند، بیشتر به دنبال گردآوری افسانههای سرگرمکننده و عبرتآموز بودهاند (همان: ۳۴۷) تا اینکه اطلاعات واقعی و اندیشۀ نظاموارۀ وی را برشمارند. دولتشاه و افلاکی، که بیش از ۲۰۰ سال با دورۀ زندگانی مولانا فاصله داشتند، دربارۀ حیات وی، پیش از آنکه به آثار او و تطبیق آراء و نکات تاریخی زندگانی این عارفِ نامی و خانوادۀ ایشان با محصول اندیشمندانهاش بپردازند، به جلب نظر عوام توجه نشان دادند؛ در نتیجه، تلاش آنها، به قول ملکالشعرا بهار، چیزی بر دانش ما نمیافزاید (مشیر سلیمی، ۱۳۳۷: ۱۴۹). خطّسیر چنین برداشتهایی در قرون اخیر، به یکی از جدّیترین بحرانهای تحقیقات ادبی تبدیل شده است؛ اگرچه نباید معرفتهای حاصل از کشف و شهود را نادیده انگاشت. گسترۀ نگاه عوامانه به مولانا به گونهای است که حتی سرآشپز «مولویخانۀ ینی قاپویِ استانبول»، بعد از گذشت بیش از ۶۰۰ سال (لوئیس، ۱۳۸۵: ۲۹۰)، دربارۀ او اظهارنظر میکند.
حقیقت آن است که نویسندۀ کتاب مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب نیز با بهرهگیری از تقریباً همۀ آرای نویسندگان گذشته و حال، کوشیده است تا با روش تطبیقی، به شرح زندگانی مولانا بپردازد. این آشنایی، بستری فراهم ساخت تا علاقهمندان به مولوی با درک چهرۀ انسانی وی، اندیشههای انسانمدارانۀ او دربارۀ تعالیم الهی را بهتر درک کنند؛ اما پرسش اساسی این است که آیا با نقد روایت زندگینامۀ یک هنرمند میتوان به تفسیری از فرآیند اندیشۀ او رسید؟ این پرسش اساسی، بازتابی از تفکرات عمیق ادبی بود که با پیشرفت زبانشناسی، معناشناسی و گونههای جدید تأویل و تفسیر آثار ادبی مطرح شد. تلاشهای گوناگون نقد در یکصد و پنجاه سال اخیر نشان میدهد که هیچ دلیلی وجود ندارد که نتوان از سرگذشت یک شاعر یا نویسنده آگاه شد و سپس تفسیری انتقادی بر اثر او نوشت (دیچز، ۱۳۶۶: ۳۸۲). اگرچه در نقد جدید، استقلالی بی چون و چرا برای اثر قایل شدهاند؛ اما نقد زندگینامهای در واقع تعدیلی از برداشتهای ساموئل جانسن (۱۷۰۹- ۱۷۸۴م) بود که نقد، شرح حال صاحب اثر را منفک از اثر نمیداند. در واقع این دو میتوانند در تفسیر یکدیگر مؤثر واقع شوند (همان: ۳۸۵). این روابط دوگانۀ ادبیات، به لحاظ کیفیت اجتماعی خود – حتی در انتزاعیترین انواعش- به نحوی مولود روابط میان انسانها در دنیای خارج است و از این رو، اثر ادبی از یک سو در پیوند با شخص و از سوی دیگر در ارتباط با جامعه است (آریانپور، ۱۰:۱۳۵۴).
پژوهش تطبیقی مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب، صرفاً ملاحظۀ اثر با زندگینامه نیست؛ بلکه به بازتابهای اجتماعی آثار و اندیشه مولوی با رویکرد بازشناسانۀ (بازخوانی) زندگی وی توجه داشته است. شیوۀ کار نویسنده، شیوهای نظاممند در حوزۀ تطبیق موضوعات مهم زندگینامۀ مولوی است؛ بدین ترتیب، وی در آغاز برای تحلیل منابع مورد استناد معرفی مولوی، به معرفی اثر، نقدهای پیرامونی دربارۀ منابعِ برشمرده شده و موضوعات مورد نظر میپردازد. فصل ششم کتاب، با عنوان «مولانا در پردۀ حکایات»، به سیر در آثاری میپردازد که حاوی توضیحات استعاری و مجازی مسموعات و مشاهدات شخصی از احوال مولاناست. نویسندگان این آثار نیز بدون توجه به صحّت و سقم، آن موارد را ثبت کردهاند (لوئیس، ۳۱۸:۱۳۸۵ ). بنا به اعتقاد لوئیس، سلطانولد تا حدّ زیادی مشخص ساخت که اطلاعات مربوط به سرگذشت پدرش در آینده به چه صورتی پدید آید (همان: ۳۱۸). نویسندۀ محترم دقیقاً مشخص نکرده است که آیا سلطانولد نیز قایل به تلفیق زندگانی مولانا با افسانههای خودساخته بوده است یا خیر؟
البته در پارهای از نقدهایی که بر تذکرههایی، نظیر رسالۀ سپهسالار، شده، دکتر دین لوئیس نشان داده است که نویسندگان حکایات وکرامات صوفیان، اغلب شعبدههای خارقالعادۀ افسانهمانند و باورنکردنی را نقل میکنند (همان: ۳۲۶)؛ اما روند پیشِ روی کتاب مذکور نشان میدهد که دین لوئیس، خود نیز بر این امر واقف است که باید حقیقت را از تطبیق داستانها و حکایتهای توأم با افسانۀ این آثار بیرون کشید. بنابراین در کلّ کتاب، آراء متعددی دربارۀ یک موضوع در برابر هم قرار میگیرد؛ به عنوان مثال، دربارۀ ازدواج حسین خطیبی، پدربزرگ مولانا، با دختر علاءالدین محمدخوارزمشاه، که با افسانۀ همیشگیِ وصلت روحانیت با سلطنت گره خورده است، نویسنده، ابتدا با اشارتی به کشف دانشمندانی نظیر فروزانفر، گلپینارلی و مایر، به اصل روایتهای توأم با افسانه از منابع موجود میپردازد و سرانجام با اشاره به مکتوب بهاءولد، بر این نکته اشاره میکند که چنین وصلتی صورت نگرفته است. دین لوئیس کوشیده است در تمام مدخلهای تحقیق خود، از آغازین روزهای زندگی مولانا تا وفات و همچنین پرتو آثار معنوی شخصیت وی سخن به میان آورد. نویسنده با روح جستوجوگر خود، اشارات ارزشمندی به زندگانی پدربزرگ و پدر مولانا، بهاءالدین ولد، داشته است.
خواندنیترین بخش این کتاب – به نظر نگارنده – فصل دوازدهم به بعد است؛ جایی که نویسنده دربارۀ آغاز آشنایی غرب با مولانا سخن به میان میآورد. اگرچه نمیتوان تاریخی دقیق از این آشناییها برشمرد، اما هرچه که بود، نباید ذکر مشاهدات و نقل شفاهی جهانگردان و تاجران غرب در قرن نوزدهم دربارۀ فرهنگ و تمدن جهان اسلام را نادیده گرفت. اما قدیمیترین اثر مکتوب که دربارۀ صوفیان و مراسم عبادی فرقۀ ترکان سخن به میان آورده، سفرنامۀ جرجیوس مجارستانی (همان: ۶۲۹) است، که در آن، تردید یک مسیحی نسبت به دین آباء و اجدادی خود را بیان میکند و مطالعۀ او دربارۀ اسلام را بازگو مینماید.
خطسیر نوشتههایی که در کتاب مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب آمده است، نشان میدهد که آثار برشمردۀ غربیان، بهره گرفته از گزارش برنامههای مذهبی بوده است. سیاق گزارشی این نوشتهها نشان میدهد که نویسندگان گزارش، غیر از شغل تجارت و مأموریتهای اداری، وظیفۀ تحلیل وضعیت اجتماعی و دینی محل مأموریت خود را نیز بر عهده داشته و آنان که مختصری با زبان فارسی یا ترکی آشنایی داشتند، به دلیل بهرهگیری از منابعی، نظیر مناقب العارفین افلاکی، رسالۀ سپهسالار فریدون بن احمد و تذکرۀ دولتشاه سمرقندی، توجه زیادی به افسانههای پیرامون زندگی مولوی نشان دادهاند. گاهی سهوِ موجود در این گزارشها، دین لوئیس را به تایید نظر و افسانه ای میرساند که پیش از این وی به ردّ آن حکم داده بود. البته با احاطهای که آقای دین لوئیس به زبان فارسی و عربی دارد، نباید تردید کرد که این سهو، حاصلِ برداشتِ وی از منابع دست دوم بوده است. طرح حادثهای که در دو جای متفاوت بیان شده و نظیرهگویی آن، به معنی رونویسی یک نویسنده از نویسندۀ پیشین خود است و تأکیدی بر بزرگ جلوه دادن موضوع است؛ نظیر اشارتی که در صفحات ۲۹۲ و ۳۰۹ از قول سپهسالار و افلاکی دربارۀ مرگ مولانا و سلطانولد نقل شده است: سپهسالار برای ما حکایت میکند که شهر قونیه تا چهل روز پیش از مرگ مولانا، از زلزله میلرزید و مردم سوی او میآمدند تا خواستار شفاعت او برای فاجعهای شوند که محتمل بود رخ دهد (همان: ۲۹۲).
دربارۀ فوت سلطانولد نیز بر همین اشارت از قول افلاکی مینویسد: گرچه زمین به هنگامی که سلطانولد در بستر مرگ آرمیده بود، هفت شبانهروز علیالدّوام میلرزید … (همان: ۳۰۹).
در صفحات ۶۲۹ تا ۶۷۵، دین لوئیس کوشیده است تا چگونگی آشنایی غرب با اندیشۀ مولوی را طرح نماید. در این بررسی نشان داده میشود که نویسندگان و متفکران غربی از نکات پیرامونیِ اندیشۀ مولانا یا داستانهای مثنوی، تفکری نوین بر اساس آموزههای پیشزمینۀ خود را بروز میدهند. برخی نیز ترجمه از اندیشۀ مولانا را بی دخل و تصرف برای تأیید نظرهای خود درج نمودند (همان: ۶۴۴ ).
در فصل پانزدهم، با موضوع «مولانا بر صفحۀ چندین رسانه»، نویسنده تلاش کرده است تا حضور مولانا در صفحات لوح فشرده، نوارهای کاست، مراسم سماع، برنامهها و فیلمهای مستند را بازگوید. در این بخش به خوبی میتوان خطّسیر حضور رفتار عوامانه در مواجهه با یک شاهکار ادبی فرهنگی را مشاهده کرد. سبک موسیقی بر اشعار و سماع درویشان بر نغمات ترک حکایت دارد. بنابراین غالب نوارهایی که در صفحات برشمردۀ فصل پانزدهم معرفی میشود، لوح فشرده و نوار موسیقی مولویان ترک است (همان:۸۳۰). البته در سالهای اخیر، اوج بهرهگیری عوامانه از اشعار مولوی را میتوان در آثار برخی خوانندههای راک ملاحظه کرد، که بازتابی از چگونگی برداشتهای سطحی، غیر معمول و به دور از شأن مولاناست. در ایران اما این شیوۀ برداشت در سالهای پیش از انقلاب اسلامی نیز رواج فراوانی داشت (همان: ۸۴۷)؛ اما در سالهای اخیر، عمدۀ این رسانهها با تلفیق خوانش توسط یک از مولویپژوهان و بدون بهرهگیری از ساز و آواز همراه بوده است.
دین لوئیس در فصل پانزدهم با ظرافتی خاص تاریخچهای از حضور مولانا در ترانهها، نمایش باله، رقص و اپرای امروز، فیلمهای مستند، اینترنت و نقاشی را بازگو مینماید. علیرغم فشردگی این فصل و دقتی که در بیان موارد داشته است، به نظر میرسد در معرفی وبگاههای مولاناپژوهی دقت لازم صورت نگرفته است؛ زیرا اگر بپذیریم که محدودۀ زمانی پژوهش آقای دین لوئیس تا سال ۱۳۷۷ شمسی بوده است، بر این باور میتوان صحّه گذاشت که معرفی تعداد چشمگیری از پایگاههای اینترنتیِ مختصّ مولوی یا عرفان که در سالهای میانه ۷۲ تا ۷۷ توسط ایرانیان راهاندازی شده است، در این کتاب مغفول مانده است. نویسندۀ کتاب از صفحۀ ۸۵۰ تا صفحۀ ۸۵۳، هیجده پایگاه را به خوانندگان معرفی مینماید. اگرچه بنا به اظهار مترجم، برخی از این پایگاهها نیز امروزه فعالیت ندارند (همان: ۹۴۷). نکتهای که به شکل گسترشیافته در کلّ کتاب آقای دین لوئیس نیز دیده میشود، یعنی بهرهگیری از منابع انگلیسی و ترکزبان دست دوم، یادآور نکتهای ارزشمند است که یکی از محقّقان کشورمان در مراسم هشتصدمین سالروز تولد مولانا در قونیه طرح کردند. هنگامی که یکی از نوادگان مولانا برای سخنرانی این مراسم دعوت شد و به زبان ترکی سخنرانی کرد، در حالی که حتی یک کلمۀ فارسی بلد نبود، این محقق و پژوهشگر کشورمان در انتهای این سخنرانی، که به طور مستقیم از رادیو فرهنگ پخش میشد، گفت: هیچ چیز تأسفبارتر از این نیست که نوادۀ مولوی باشی، اما فارسی ندانی! این سخن البته ناظر بر دو حوزۀ بایدهاست؛ نکتۀ نخست، تلاش فراوان و مجاهدت علمی محقّقان فارسیزبان برای معرفی بیش از پیشِ چهرۀ واقعی مولانا از اندیشۀ ناب و بیواسطۀ او و دیگر، اهتمام مسئولان فرهنگی کشور برای برگزاری مناسبتهای مولویشناسانه، نظیر سال مولانا و … در کشور است.
برای ایجاز در این نوشتار و بررسی کلّی آنچه که مطرح شد، ادامۀ موضوعات قابل طرح را در دو بخش خواهم نگاشت:
الف. مزایا
- کتاب مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب، فرهنگنامهای ارزشمند برای علاقهمندان انگلیسیزبان است. بایستههای تدوینشده از کارهای صورتگرفته در حوزههای مختلف، نشاندهندۀ عمق نفوذ معنوی مولاناست. قصد نویسنده نیز در این کتاب بر این اسلوب بوده است که آنچه دیگران اندیشیده، احساس کرده، تفسیر و ترجمه کردهاند را درج نماید (همان: ۸۲۶)، تا تصویر مولانای کبیر کاملتر پدیدار شود. این تلاش، البته از گسترۀ کار و عمق توجهی که به مناسبات زندگی مولانا شده، بسیار درخشان و مناسب تدوین شده است.
- مؤلف بی هیچ پیشداوری، تنها با تطبیق حوادث و داستانهای مربوط، نتیجهگیری غالب را به خواننده منتقل میکند. در این نتیجه –گیریها، اشارتی نیز به برداشتهای غلط موجود مینماید.
- شیوۀ نظاممند در طرح موضوع، خواننده را در برابر کاری محققانه قرار میدهد. دین لوئیس در نقل حوادث، کلّیتی از موضوع مورد بحث، آنگاه اوضاع سیاسی – اجتماعی و جوانب موضوع را بررسی میکند. حکایت زندگی شمس (صفحات ۱۷۷ تا ۱۹۶) نمونۀ بارزی از این شیوه است.
- تلاش برای معرفی اجمالی محققان مولویپژوه، اگرچه شامل تمامی افراد نمیشود، اما حایز دیدی دقیق از زندگی دانشمندان ایرانی است. جزئیات زندگی کسانی مانند بدیعالزمان فروزانفر (صفحات ۷۲۳ تا ۷۲۱) میتواند حتی برای خوانندگان ایرانی نیز جالب توجه باشد.
- تأثیر قلمرو اندیشۀ مولوی در حوزههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و بازتاب آن در اجتماع و هنر، بهویژه در نقاشی و معماری، آغازی است بر پژوهشهایی نظاممند.
- منابع و ارجاعات چشمگیر کتاب نیز به عنوان یکی از فصلهای کتاب میتواند جایگاهی ارزشمند در تحقیقات آتی علاقهمندان مولاناپژوه داشته باشد.
- نمایۀ آیات و احادیث، همچنین نمایۀ نامها و موضوعات، دسترسی به موضوعات کتاب را به صورت فرهنگنامهای از تحقیقات مولاناپژوهی برای خواننده، آسان میکند.
- ترجمۀ ارزشمند آقای حسن لاهوتی، استاد زبان و ادبیات انگلیسی، بر اهمیت علمی کتاب بیش از پیش افزوده است، دقت در ارجاع به منابع اصلی، اهتمام به منابع و توضیحات پرثمر ایشان در بخش پایانی کتاب (صفحات ۸۹۴ تا ۹۴۷)، یادآور مشقّت و مجاهدتی والا از سوی این مترجم توانمند کشورمان است.
ب. کاستی ها
- تنوّع مطالب برشمرده اگرچه برای علاقهمندان پژوهشگر امری قابلاستناد و موجب بازیابی درست مسئله است، اما برای عموم مخاطبان انگلیسیزبان که با مولوی آشنایی اندکی دارند، دشوار مینماید. اینکه کدامیک از جنبههای زندگی مولانا دارای اهمیتی است که مؤلف در صدد تشریح و تفسیر آن است، بر مخاطب نامعلوم است. گویا نویسنده در فصول مختلف به پرسشهایی میرسد که خود را ملزم به پاسخ آن میداند؛ بنابراین در صفحۀ ۳۵۶، که بیش از نیمی از پژوهش ایشان را در بر گرفته است، در مقدمهای – که مسلماً باید در صفحات آغازین کتاب جای گیرد- برای شرح حال مولانا و اشارتهایی که دکتر زرینکوب و دکتر استعلامی آوردهاند، مینویسد: دقایق تاریخ سیاسی این دوره (تاریخ عصر مولانا) را باید بدانیم تا بتوانیم منابع تاریخی و حوادث سیاسی را با واقعیتهایی که از سرگذشت مولانا میدانیم، مرتبط سازیم. مآخذی را که مولانا برای دست یافتن به اندیشههای خود از آن استفاده کرده … کاملتر بررسی کنیم. این همه شاید سبب شود که تصویری تمامتر از مولانا نقش زنیم و امیدوارم که کتاب حاضر زمینۀ کار را فراهم سازد (همان: ۳۵۶).
- تبویب کتاب با اندکی جابهجایی، میتواند ضمن تقسیم اثر به دو بخشِ سرگذشت مولوی و بازتاب اندیشۀ این عارف نامی، مجموعۀ حاضر را به دو کتاب کاملاً مجزّا تقسیم نماید؛ به عنوان مثال، «سلسلۀ مولویان»، «مولانا در جهان اسلام»، «آغاز آشنایی غرب با مولانا»، «مولانا بر صفحۀ چندین رسانه» و «اشعار» وی به سختی در ردیف نظم حاکم بر سایر فصول قرار میگیرد.
- گسترۀ دایرۀ اندیشگی مولانا را نمیتوان به تفسیر و تعبیر «معارف مولانا» محدود کرد. فصلی که ۳۳ صفحه از کلّ کتاب را در بر گرفته است، بی شک با توجه به تأکید نویسندۀ محترم به نقد زندگینامهای مولانا، تعریف از دایرۀ اندیشگی ایشان در اندک فضایی که به آن اختصاص یافته، مخاطب جستوجوگر را سیراب نخواهد کرد.
با این همه، کتاب مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب، تحقیقی روشمند و محققانه است که خواندن آن، راههای وصول به پژوهشهای نوین در عرصۀ مولاناپژوهی را برای پژوهشگران ایرانی خواهد گشود.
پینوشت
- ترجمه دیگری از این اثر با عنوان: مولوی، دیروز و امروز، شرق و غرب، با ترجمۀ آقای فرهاد فرهمندفر در سال ۱۳۸۳ توسط انتشارات ثالث روانه بازار شده است.
کتابنامه
– آریانپور، امیرحسین، ۱۳۵۴، جامعهشناسی هنر. تهران: دانشکدۀ هنرهای زیبا.
– دیچز، دیوید، ۱۳۶۶، شیوههای نقد ادبی. ترجمۀ غلامحسین یوسفی و محمدتقی صدقیانی. تهران: علمی و فرهنگی.
– گلزار، فرهاد، ۱۳۷۱، «نقد هامون». نشریۀ سوره، دورۀ دوم، شمارۀ ۱۰۰.
– لاهوتی، حسن، ۱۳۸۳، مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب، کتاب ماه ادبیات و فلسفه. سال هفتم، شمارۀ ۷۹ اردیبهشت ماه.
– مشیر سلیمی، علیاکبر، ۱۳۳۷، یادنامۀ مولوی. تهران: کمیسیون ملّی یونسکو.
– محمدی ، سایر،۱۳۸۴، مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب،«گفتگو با حسن لاهوتی مترجم کتاب» کتاب ماه ادبیات و فلسفه،شهریور ۱۳۸۴
لایک کنید