خواندن یا شنیدن، مسئله این است
ارسطو شهابی
چندی پیش یکی از دوستان که با عادت برافتاده ام به خواندن کتاب های کاغذی آشناست، فایلی صوتی از جلسه به اصطلاح خوانش کتابی در حوزه تاریخ را برایم فرستاد. شاید شما بیش از من با چنین فضا و چنان پدیده ای آشنا باشید.
تا آنجا که جستم، ده ها گروه کوچک و بزرگ با شمایلی شکیل در شبکه های اجتماعی و به طور عام در فضای اینترنت به این امر خیر مشغولند. خود این فعالان به دو دسته اصلی تقسیم می شوند. اولی کتابی معمولا داستانی را در دست می گیرد و چند ساعتی به خواندن و نوازش گوش شنوندگان مشغول می شود. دیگری کتابی که چه بسا نیاز به تجزیه و تحلیل دارد را برگرفته و از سر صدق، برداشت و دریافت خود را برای شنوندگان ٬ بازگویی٬ می کند. گاهی در این بین بنا به سلیقه سازنده محصول، واژگانِ خاموش کتاب به زینت موسیقی هم آراسته می شوند و در پایان، مختصری در خور وقت و حوصله شنونده ارایه می شود. در دفاع از شنیدن کتاب دلایل بسیاری شنیده ایم. گروهی بدون تجربه مطالعه کتاب کاغذی از همان گام نخست، گوششان را به کتاب شنیداری سپرده اند و دسته ای هم دلایل شبه مدرنی می تراشند. همه ما از این و آن، بهانه عوارض بینایی و قادر نبودن به امر خواندن را شنیده ایم و چه بسا خود به آن مبتلاییم. یا این که کتاب جا اشغال می کند! این که دنیای تلفن همراه کمک می کند تا در دینامیسم دنیای پرشتاب امروزی حتی موقع حرکت هم کتابی بشنویم. این که درخت کمتری قطع می شود و این که حتی موقع آشپزی هم می توان کتابی شنید. هزینه بالا و نداشتن وقت که جای خود دارند. با علم به همه این ها و این که به هر روی یادگیری به هرطریق اخلاقی ارزش دارد، باور دارم شنیدن کتاب به هر شکلش در حکم سم مهلکی هست که باید از آن دوری گزید.
آن چه در پی می آید بخشی مرتبط با شنیدن کتاب از کتاب من درباره علاقه ام به کتاب است که نمی دانم آیا هرگز زمانی بخت انتشار آن را داشته باشم ولی در واکنش به این موج بلند اقبال به کتاب های شنیداری، می تواند نقش پیاده سربازی در برابر ارتشی عظیم و مجهز را بازی کند که البته هرچند آنقدرها هم فریاد نافرجامش به گوش کسی نخواهد رسید، دست کم دعوتی دوباره است به احیای رسم مطالعه و تامل درمفاهیم مستتردر سطور و تنفس در فاصله بین آن ها. نگاهیست به چند نمونه انتخابی وکوتاه به گذشته و چگونگی شنیدن نزد پدرانمان که در حد آن چه برخورد داشته ام در پیش می نهم. خواهم کوشید در این مختصر نشان دهم سیر تکوین یادگیری از مرحله شنیداری گذر کرده و در هزاره سوم برخلاف آن چه ، بازار، به ما پیشنهاد می کند شایسته است به خواندن کتاب و نه شنیدن آن روی آوریم.
به هر حال، یکی از برکاتی که فناوری های نوین برای بشر به ارمغان آورده، محصولات و بعدتر کتاب های شنیداری است. گروهی همچون من بیش ازآن که آن را یک مزیت بدانند، تهدیدی نه تنها بالقوه که بالفعل می شمرند. تهدیدی برای خوانده شدن کتاب، برای دمی غرق شدن در سکوت و برای تعمق در متن.
هر سالی که می گذرد، نرخ تولید علم شتابی افزون تر گرفته و به دنبال آن فاصله زمانی بین زوال یا به محاق رفتن یک تکنولوژی و معرفی فناوری جایگزین، کوتاهتر می شود. محصولات شنیداری هم که اصولا فرزندان خلف گرامافون و نوارکاست و لوح فشرده هستند، در بستر و اشکال مختلف نسبتا پیشرفته تری (پیشرفته تا لحظه نوشتن این سطور!) عرضه می شوند و شواهد نشان می دهند قرار نیست از چرخه رقابت باز بمانند. گوناگونی این ساختارهای رایانه ای کمک کرده هر سلیقه ای راضی نگه داشته شود. اعتراف می کنم تا آن جا که به خواندن کتاب مربوط می شود، از مشتریان این فناوری ها نبوده ام. نگاه سنتی من به کتاب کاغذی حتی تا چندی پیش مجال و امان نمی داد به کتابهای الکترونیک ٬گوشه چشمی بنگرم٬. بماند که سرانجام، جوشن من شکست. این دسته از کتابها هم فرزندخوانده جدید فرهنگی ما محسوب می شوند که احترامشان واجب است.
اولین سری کتابهای الکترونیک به شکل بخشی از پروژه ای دانشجویی تحت عنوان گوتنبرگ ، با هدف تهیه نسخه الکترونیک مجموعه ای از کتاب های کاغذی بر روی شبکه کامپیوتری دانشگاه ایلینویز فراهم آورده شد. تاج افتخاراولین کتاب الکترونیک پرفروش هم به استفان کینگز رسید که به مرور نشان داد تخصصی مثال زدنی در زمینه پرفروش شدن دارد.
اگر تمایل به شنیدن کتاب را واقعیت و روند فرهنگی سالهای پیش رو بدانیم که لابد تاحدی خواهد بود، بحث بر خوبی یا بدی آن به جدلی بی معنی می ماند. با این وجود، گمان نمی کنم مطالعه کتاب با نگاهی تحقیق محور صرفا با عمل شنیدن انجام پذیر باشد. برای شنیدن، شاید کتابهایی با هدف التذاذ روح که قابلیت روایت و داستان دارند، گزینه ای مناسب تر باشند. از سویی دیگر، وقتی ادیب برجسته ای چون مجتبی مینوی در دفاع از لذت بردن از کتاب از طریق گوش، مطلبی می نویسد باید با نگاهی دقیق در آن تامل کرد. او در کتاب پانزده گفتار، زندگینامه و آثار تنی چند از ستارگان آسمان ادب را بررسی می کند. از زندگی دانته ایتالیایی تا میلتن انگلیسی آنچنان نکات بدیعی بر می شمرد که در برابر عمق کارش حیران می مانیم. مثلا پیشینه و ریشه های داستان تاجر ونیزی،اثر شکسپیر ، سخن سرای نامی انگلیسی را در نود و نه صفحه از هزار و یک زاویه می کاود.
در جایی از کتاب بر کمرنگ شدن عادت ٬بلند کتاب خواندن٬ برای کودکان افسوس می خورد و می افزاید:٬ یک فایده دیگر این عمل، عادت کردن انسان است به اینکه از راه گوش نیز از ادبیات لذت ببرد. کسانی که به تنهایی کتاب می خوانند فقط با چشم می خوانند و الفاظ را نمی شنوند؛ و من مکرر کسانی را دیده ام که اهل ادب و معرفت و شعر و کتاب خواندن هستند، ولی باید خودشان نوشته را ببینند تا لذت ببرند، و اگردیگری برایشان بخواند درست ملتفت معنی کلام نمی شوند. باید از کوچکی شخص به این معتاد شود که بی کمک چشم، یعنی فقط از راه گوش، هم از کلام، ادراک معنی کند.٬
صرف نظر از عیارو اساس ایده ایشان، می توان درک کرد که قضاوت آسان گیر استاد با قسمتی ازتاریخ و طبیعت ژن ادب دوست انسان تطابق داشته باشد. از خیلی پیشتر ها انسان، دوست می داشته در گوشش قصه بخوانند و چیزی نقل کنند. البته بی سوادی عمومی نیاکان ما و ٬لوکس٬ بودن کاغذ و غریب بودن فعل کتابت هم مزید بر علت بوده اند. از این زاویه شاید بتوان گفت اجداد دورمان با فرزند چهار ساله ما که با نجوای شبانه به خواب می رود علاقه ای مشابه دارند.
هنر نقّالی، جدا از جنبه حماسی و گوشه های نمایشی آن، نمونه تاریخی مهمی از لذت شنیدن است. هرچند برای مای فارسی زبان، نقّالی شاهنامه فردوسی اوج آن شنیدن ها بوده ولی دیگر آثار کلاسیک مانند خسرو و شیرین اثر نظامی گنجه ای که بیشتر رنگی از عشق دارند هم مشمول هنرنمایی نقالان می شدند. یوشیدا ماساهارو ، نخستین فرستاده رسمی دولت ژاپن به ایران که در سال ۱۸۸۰ و در زمان ناصرالدین شاه به مدت یک سال در ایران به سر برد در سفرنامه خود جنبه های جالبی از رفتار اجتماعی ایرانیان را به دست می دهد. او از قهوه خانه های ایرانی می نویسد که میز و صندلی را بیرون دکان یا در باغچه می گذاشتند، یا فرشی در گذرگاه جلوی قهوه خانه می انداختند که مشتری ها روی آن بنشینند. جناب نقال هم روی سکویی نشسته و داستان ها تعریف می کرده. بر اساس دیده های ماساهارو، قصه گو معمولا داستان های هزار و یک شب را برمی گزیده. گویی حس و حال نقال و فضای آن جا سفیر ژاپن را به یاد تسوجی کوشاکو داستان گوی هموطنش انداخته بوده که وی نیز در هوای آزاد به همان گونه مردم را سرگرم می کرده است.
چه حماسه و چه عشق، تاریخچه نقّالی با خطی مستقیم به ٬گوسان ها٬ در دوره اشکانی وصل می شود. آن ها خنیاگران دوره گردی بودند که با ساز، قصه هایی عموما حماسی روایت می کردند. گویی قدرت حماسه، نیروی پیشران تمام راویان در گوشه و کنار دنیای قدیم است.
آدام نیکلسون در کتاب چرا هومر اهمیت دارد ، پاره خط های پراکنده منظومه های ایلیاد و اودیسه ، دو شاهکار هومر شاعر نابینای یونانی قرن هشتم پیش از میلاد را چنان به هم می چسباند که از سیر تکوین ادب مغرب زمین خط حرکتی ممتدی رسم می شود. او با پیگیری این مسیر، ریشه رفتار امروزی انسان غربی را درخاک حاصلخیز شعر یونانی می یابد. او در سفر خود از هنری در ناحیه مقدونیه و یونان یاد می کند که اشعار حماسی هومر را با سازی زهی همنوا می کردند. محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب ایران چه حرفی برای گفتن دارد، ضمن تفسیر تناظرها و تقابلهای نسبی شاهنامه و ایلیاد، گزاره مشابهی در میان می نهد:٬ شعرهای هومر را راویان دوره گرد در سراسر یونان برای مردم می خواندند، و از آن شور وتسلی می گرفتند. چنین بوده است وضع شاهنامه در مجامع، قهوه خانه ها و ایل ها٬.
لابد در آن روزگار که قلم به دست شدن و نوشتن، به این صورت که ما درگیر آنیم، بخشی از امورات یومیه انسان نبوده و خیلی چیزها را به مانند داستان و شعر، آنطور که نقالان می گفتند، اگر نه به تمامی ولی تا حد قابل توجهی به ذهن می سپردند، توان در یاد نگهداشتن اعداد و جملات هم بیش از این روزها بوده است. نه تنها نحوه زندگی شفاهی، ذهنهایی آماده برای جولان در کهکشان اساطیر و افسانه ها و انتقال سینه به سینه آن ها فراهم می کرد، بلکه تمرین های سختی (دست کم با استاندارد امروزین) از قبیل به ذهن سپردن آثار کلاسیک، این توان را تقویت می کردند. این تمرین ها همچنین پروانه عبور از دروازه های ادب و چه بسا کسب منزلت اجتماعی نیز محسوب می شدند. پدر بزرگ های خود من هر چند به آن منزلت رویایی دست نیافتند اما با همان به اصطلاح ٬ دو کلاس درس٬ که خوانده بودند، نه تنها با نظم و نثر اربابان سخن فارسی، فردوسی و سعدی انس داشتند، بلکه ازاشعار بزرگانی چون منوچهری و مولوی هم استفاده هایی به جا می بردند. مخصوصا یکی شان، در بازی تخته، وقتی خود پیش می افتاد یا گاه که رقیبش پیشی می گرفت از انبان پر زرق فردوسی، ابیاتی از نبرد ایران و توران بیرون می اورد. پدربزرگ من مجسمه ساز بود؛ حتما اگر چند قرن پیشتر بر خشت می افتاد و راه شاعری پیشه می گرفت کار دشوارتری پیش روی داشت. او می بایست هزاران بیت از شعرای پیشین را در بایگانی ذهن به امانت می سپرد تا طبق رسم قدیم، اساتید فن، او را در زمره اهل بخیه به حساب می آوردند. انسان شرقی آدابی داشت و آن آداب را خوش می داشته که در راه رسیدن به مراتب روحانی و درک گوهر آدمی، توان گذرو تحمل ریاضت های جسمی را با افزودن سنجه های فکری، دیریاب تر و سخت یاب تر کند. فرهنگ هند هم مسیری سنگلاخی برای پرورش ذهن نوآموزان طراحی کرده بود. کارل آوگوست ویتفوگل ، جامعه شناس آلمانی، در کتاب پرقدر خود، استبداد شرقی- بررسی تطبیقی قدرت تام ، به روند تاریخی چیرگی سازوکار استبدادی بر جوامع شرقی می پردازد.چیزی که در آن کتاب قطور به دفعات به چشم می خورد اصطلاح ٬ آب سالار٬ است: جامعه آب سالار، اقتصاد آب سالار و البته دولت آب سالار.در گوشه ای از کتابش از سلسله مراتبی می نویسد که یک جوان برهمن هندی باید طی کند تا به مقامی روحانی دست یابد. اینکه طالبان مقام قدسی، گاهی نه تنها می بایست هر سه کتاب مقدس ودا را می خوانده اند ( به گمانم ویتفوگل اشتباه کرده و وداها چهار کتاب هستند) بلکه برای هر جلد آن، دست کم دوازده سال وقت صرف می کرده اند. اگر درتخمین خود اشتباه نکرده باشم، تعداد صفحات وداها کلا به ۴۰۰۰ صفحه بالغ می شود. فکر کنم حتی اگر برهمنی با ضریب هوشی پایین را انتخاب کنیم، تکرار روزانه و شبانه ۱۰۰۰ صفحه طی ۱۲ سال، مفهومی جز٬ از حفظ کردن٬ آن نمی داشته!
آن چه نوشتم اشاره ای کوتاه بود به سنت شنیداری و توانایی انسان قدیم در به خاطر سپردن حکایت ها و دستورها و نقل آن برای دیگرانی که به زعم من همه آن تلاش ها بارقه های نخستین آن چیزی است که٬ عطش یادگیری٬ می نامم. این استعداد بشر فقط وقتی توانست شکوفا شود و مرزها را درنوردد که به روکشی از کتابت مزین شد. انسان مجهز به آثار مکتوب به کهکشانی گام نهاد که توانست از ارجاعات و مستندات بهره گیرد. جنبه خصوصی یادگیری درخلوت کتابخانه ها به قالبگیری بشری متفاوت انجامید و اساس دانشگاه های نوین بر اساس تحقیق و مستند سازی نضج گرفت. لزوم این امر ملاتی شد تا دیوار کتابخانه ها را بر آن بنا نهند. اثرافزایی انبوه کتابهای فیزیکی اثر عظیمی دارد که شاید نتوان از آن چشم پوشید. غرض از ذکر نمونه های فوق این بود که نشان دهم حتی مواجه نسلهای قدیم با آثار شفاهی و شنیداری در سطحی کاراتر از ما بوده است. آن ها از هنر شنیدن برای آفرینس هنری و تولید فرهنگ کمک می گرفتند.
امروزه صنعت کتاب های شنیداری در جهان به بازاری پنج بیلیون دلاری تبدیل شده که نزدیک به ۳۰٪ شنوندگان آن به گروه جوانان بین ۲۵ تا ۳۵ سال تعلق دارد. از کنار اعداد به آهستگی بگذریم. چرا که اگر به آمار مشغول شویم به فصل تاریک آمار مطالعه نزد ایرانیان هم می رسیم که در حد چند دقیقه در ماه یا کمی بیشتر در سال در حال نوسان است و پرداختن به تلخی آن نوشته ای جدا می طلبد. به گواه تاریخ قدیم و مشاهدات خودمان، مای ایرانی اصطلاحا پای منبرنشین هستیم و ترجیح می دهیم زحمت تحقیق و خواندن را دیگری بکشد و ما فارغ از کیفیت راوی از گفته های او محظوظ شویم. ولی این رسم دانستن و پاسداری از روح تحقیق نیست. باید از راه های میان بر برای دریافت اطلاعات پرهیز کرد. ما نیاز داریم با همه دشواری های پیش رو از تمام مجاری های لازم و موجود و در درجه اول کتاب و کتابخانه سنتی بهره ببریم. دوری بیش از پیش از کتاب و تکیه کردن به شنیدن متون مصداق همان می شود که پیشینیان ما به کنایه می گفتند: یک لا نمی رسید، دولا کردیم برسد.