دعوت برای جشن کشتن
نزار قبانی
برگردان: عبدالرضا قنبری
روی زمین جایگزینی برای چشمانت نیست
هر عشقی بجز عشق من برای تو غیر ممکن است
پس چرا تو ای بانوی من پر جنب و جوش نیستی؟
در حالی که چیزی به غیر از
دو تپه شن…و دو بوستان نخل مرا از تو جدا نمی کند
وچرا؟
دست به اسب می زنی اگر از شیهه آن می ترسی؟
تا جایی که به دنبال تجربه ای که مرا می کُشد،می گشتم
و در نهایت…آمدی ای مرگ زیبا…
پس مرا بکُش… چه در خواب باشم ،چه در بیداری
مرا بکُش …چه در حال خنده باشم ،چه در حال گریه
مرا بکُش… چه با لباس باشم ،چه عریان…
همانا کُشتن مرا بزرگی به مانند همه ی بزرگان می کند
وهمانا مرا یک خوشه گندم سبز می کند …یا یک جویبار آب…
وکبوتر هایی…
و آواز کبوتری…
مرا اکنون بکُش…
پس شب ملال انگیز…وطولانی است…
مرا بکُش… بدون هیچ شرطی…هیچ فرقی نیست…
هنگامی که بازی را شروع می کنی ای بانوی من…
میان کسی که می کُشد …یا کسی که کُشته می شود…
۲ لایک شده