سه شعر از خالد جنادله
۱
به کیهان کلهر
در کمانچه
در کمانچه ی کیهان
حریر نغمه و لهیب
در سایه سار نخل
وعده گاهی
که خزه ی نسیان
هرگز نمی خزد
بر فنجانهای اُنسش
در شهری خموش
که باد مومیای آه هاست
و زِه
راه مرتعش روح
به فردوسی شعله ور
در حریر کمانچه و نغمه ی لهیب
خموش شعله می کشد
شهری در ورای چشم اندازهای همیشه
۲
جریانی در ساق های شتابان باد
شط را
تا ساحل خسته ی دیدگان
شتک زد
و حباب های رهایی
آه شدند
بر سینه ی مالامال
عابرانی به تیپای باد
گذشتند از بن جریان
لنگان و بیهوده پوی
و تا انتهای بهت
راه را کِل زدند
۳
میوه ی درخت بی برگ
فوج گنجشکان
کز کرده بر شاخه ها
۲ لایک شده