دو شعر از عبدالرضا قنبری
۱
شاعران آن سان
به واژه ها می نگرند
که خداوندان اساطیری
به انسان می نگریستند
و وارثان
به مرده ریگ اجداد خویش
و در جستوجوی واژه ها
آن سان که پاسبانان
در پی رهزنان اند
و من
دست پرورده ی
جستجو گران زلالی ام
که به شعر آنچنان می نگرم
که آیینه
انبوهی از واژه ها
میراث رهایی آدمیان
فرود آمده بر پیشانی خیال
بر آمده از رویا
دل انگیز ترین واحه
در صحرا ی کلمات
واژگان را باید آموخت
آن گونه که در آیینه
خود را به یقین تکراری
می بینیم.
به واژه ها می نگرند
که خداوندان اساطیری
به انسان می نگریستند
و وارثان
به مرده ریگ اجداد خویش
و در جستوجوی واژه ها
آن سان که پاسبانان
در پی رهزنان اند
و من
دست پرورده ی
جستجو گران زلالی ام
که به شعر آنچنان می نگرم
که آیینه
انبوهی از واژه ها
میراث رهایی آدمیان
فرود آمده بر پیشانی خیال
بر آمده از رویا
دل انگیز ترین واحه
در صحرا ی کلمات
واژگان را باید آموخت
آن گونه که در آیینه
خود را به یقین تکراری
می بینیم.
۲
پس فردا
دیوارهای چرکین را خواهند شست
همچنان که دشت
از رودخانه ی عظیم شسته خواهد شد
آن هنگام قلب های گرم ما را
عاشقان
از سیم های خاردار خواهند چید
و به دلدادگان خویش هدیه خواهند داد
آن هنگام که به جهان لبخند می زنید
ما را به یاد آرید
حتی در سکوت
آن هنگام به یاد آرید
و بر سر استخوان های ما چانه نزنید
به یاد آرید
به یاد آرید ما را
که رویاهایمان آزادی بود و صلح
به یاد آرید در آرزوی این دو
چشم بر آسمان آبی
کبوتران سفید
با شاخه های زیتون را رصد می کردیم
با دست های خیس و لب های خشک
پس فردا
به یاد آرید
به یاد آرید ما را.
۷ لایک شده
دیوارهای چرکین را خواهند شست
همچنان که دشت
از رودخانه ی عظیم شسته خواهد شد
آن هنگام قلب های گرم ما را
عاشقان
از سیم های خاردار خواهند چید
و به دلدادگان خویش هدیه خواهند داد
آن هنگام که به جهان لبخند می زنید
ما را به یاد آرید
حتی در سکوت
آن هنگام به یاد آرید
و بر سر استخوان های ما چانه نزنید
به یاد آرید
به یاد آرید ما را
که رویاهایمان آزادی بود و صلح
به یاد آرید در آرزوی این دو
چشم بر آسمان آبی
کبوتران سفید
با شاخه های زیتون را رصد می کردیم
با دست های خیس و لب های خشک
پس فردا
به یاد آرید
به یاد آرید ما را.