شعری از عبدالرضا قنبری
به یاد آفریننده ماهی سیاه کوچولو
ارس!
رود خروشان
جاری در خیال دشت
آن یاد و یادگاری ات
جاودانه !
برما چه گذشت
در سال های نامیرای قحط آبی
از گمشدگان برکه ی ماندن های کوچک
جز ماهیان سرگردان
در چنبرتکرار
بر ما
جز زخم های کهنه ی درد فراموشی
در دامگاه مرگ، چه مانده است؟
ارس!
با خیل خرچنگ ها و کفچه ماهی های پیش رو
در حلقه ی مداوم آه و فسوس
چه رازی نهفته در دل داری؟!
از آن غریب گمشده
در وسعت دریا – ماهی سیاه کوچولو –
اسکلت مانده بر ماسه های داغ
ارس!
ماهی قرمز کوچک
– باز مانده از یازده هزار و نهصد ونود ونه خواب زده – را گو
در پهنه ی وسیع این بیابان
در آسمان
مرغ پیر ماهیخوار
در کمین است تا باورت شود
هنوز در ذهن برکه
زمزمه جویبار و ماهی سیاه کوچولو
افسانه ی عبور مسافران خواب آلود
در بی ستاره ترین شب است.
وهیچ وسوسه ای
حتا هزاران خنجر
دل سپردگان به برکه های ماندن را
یازده هزار و نهصد ونود ونه خواب زده را
بیدار نخواهد کرد
این را
همسایه ها و حلزون پیچ پیچی
حتا پیر ماهی های درمانده نیز می دانند
که آن سوی برکه ی تکرار
دریاست
و خوب می دانند که روزی
داستان ماهی سیاه کوچولو
با یادگاری از غرور و خون
خواب قرن هایشان را آشفته
و زندگی ومرگ را برای فرزاندانش معنا می کند
ارس !
نشسته بر بلندای آشنایی ها
یادگار صلابت آن با نشان مرد آزاده ، صمد
نام شریف تورا
تمام مردم آزاده دانستند
آن یاد و یادگاری ات
جاودانه!
۸ لایک شده