عصیان
قطره ها حاوی جرقه ی ناب
همگی مهمانِ دست سلام
و نگاهِ لحظه در پر شدن لیوان زمزمه ای
واژه ها می بارید
عشق می باخت دلش را
در عصیانِ سراسیمه ی سبز
و تو آرام نوازش را می بردی بر پوستِ نازکِ زمان
چارهای جز شدنِ یک ترانه نبود
برگِ احساس
به دنبال سرفه ای از خورشیدِ تموز
و تلنبار شدن در جنونِ یک حسرت
تو قناری
حیران
از پسِ یک پرده
تماشا کردی
نرم تر از خزیدنِ نسیم اریش
در دلِ آماسیده ی رنگین کمانِ نیاز
دست عریان سپیده را
در شرنگ گسل
ترانه جوانبخت
۳ لایک شده