مارینا
تی. اس. الیوت
۱۹۳۰
برگردان: شاپور احمدی
Quis his locus, quae regio, quae mundi plaga?
چه جایگاهی است این، کدام سرزمین، کدام اقلیم خاکی؟
[مارینا دختر پریکلس Pericles در دریا گم می شود و پدرش سالها بعد او را می یابد. نگاه کنید به: ویلیام شکسپیر، پریکلس، شاهزاده تایر Shakespeare’s Pericles, Prince of Tyre.
هرکول در حالت دیوانگی فرزندان خود را به هلاکت می رسانَد و پس از هشیاری چنین می گوید: «چه جایگاهی است ……» نگاه کنید به: سنکا، هرکول دیوانه .Seneca’s Hercules Furens ]
چه دریاهایی چه کرانه هایی چه تخته سنگهایی خاکستری چه جزیره هایی
چه آبی بر سینه کش کشتی می کوبد
و عطر کاج و باسترک که می خوانَد در میان مه
چه خیالها که می گذرد
آی دخترم.
***
آنان که تیز می کنند دندان سگ را،
به نیت مرگ
آنان که با شکوه مرغ مگس جلوه برافروخته اند،
به نیت مرگ
آنان که می لمند در خوکدانی آسودگی،
به نیت مرگ
آنان که از سرخوشی جانوران در محنتند،
به نیت مرگ
***
بی شالودگا نند، فرو کاهیده از بادی،
َفَسِ کاج، و مهِ جنگلِ هزارآوا
با این شوکتِ مضمحل در مکان.
***
چیست این رخسار، اندکی روشن و روشنایی بخش
تپش بازو، کم زور و زورمند
هدیه است یا وام؟ دورتر از ستارگان و نزدیک تر از چشم.
نجواها و خنده ای کوتاه میان برگها و گامهای شتابان
در ژرفای خواب، آنجا که همه ی آبها به هم می پیوندند.
***
دماغه ی کشتی را یخ شکافته است و رنگ را گرما.
این را من ساختم، فراموش کردم
و به یاد می آورم.
دکل کشتی سست و بادبان پوسیده است
بین ماه ژوئن و سپتامبری دیگر.
این را ناشناخته ساختم، نیمه هشیار، ندانسته، از آن خودم.
تخته پوش کشتی آب پس می دهد، درزها باید گرفته شوند.
این پیکر، این رخسار، این جان
که زنده است تا بزید در جهانی فراسوی روزگار من، بگذار
بسپارم زندگانی ام را بر سر این زندگانی، و سخنم را بر سر آن نا گفته،
برخاسته، لبهای گشوده، امید، کشتیهای نو.
***
چه دریاهایی چه کرانه هایی چه جزیره هایی از خاراسنگ به سوی دیرکهایم
و باسترک ندا سرمی دهد از میان مه
دخترم.
۳ لایک شده