کمی مانده به روزهای عاشقی ات / همچنان بخشنده باش!
۱
برای آمدن
برای رسیدن
برای زیستن
برای عاشق شدن
برای دوست داشتن
برای هرچیز و/ هر کجا
چقدرباید مرده باشی
تا زندگی کنی؟
مطلب/ از این قرار است
۲
کمی مانده به روزهای عاشقی ات
همچنان بخشنده باش
از غرورهای ابلهانه / دور و/ دورتر باش
چرا که
همه ی آوازهای شرقی ات
دارد تمام می شود
چرا که اولین پیچ عشق/ تو/ دوباره سرگردانی
رفیق!
۳
منظر تنهایی
به آدمی/ فرصتِ دوباره دیدن را
دوباره می آموزد
حتی دویدنی به روزن پشیمانی!
۴
امروز/ بوی سه شنبه می دهد و
خاطره ی سنگینی/ از دست می رود
رنگ پیراهن تبعیدی ات
همچنان/ پیر و/ پیرتر می شود
رویای سوزانی داری و
حکایت بس دشواری!
با چمدانی از عشق
رفتی و
تا همه ی دقیقه های اکنون
غم باستانی ات / چیزی نمی گوید!
۵
تنها می توانم
رنگِ آشوب روزهای تو نباشم
یادم باشد
هویت عریانی/ به کف کوچه می آید و
عصر خاطره ای از جنس همه ی
«دوستت دارمت»
هلاک هزاره ی نفس های تو/ ام!
چیزی سبک نمی شود
۶
خانم ها / آقایان!
از ضیافت جنگل و/ درخت
گلوی سرخی و
نتی عاشقانه/ به پا کنید !
لطفا بامن/ به چیدن دست های سه شنبه بیایید!
۷
امروز سه شنبه است
از خانه تکانی ات می گردی و
به یاد عشق
پنجره ای باز می شود و
کوچه را
صدای کوچه را / دوباره مرور می کنی
از خیلِ عاشقان سربه زیرت
انگار/ کسی نمانده است!
۸
پرنده ای نشسته بر گلویت
برای همه ی روزهای خاکستری ات
آوازی بخوا ن !
لبخندهای اثیری ات
بوی حکایتی دارند
بگذار بگذرد
زمستان عاشقی پنهانت !
۹
از کوچه های سرد زمستانی
به گذرگاه صحنه باز می آیی و
آشوب نگاهت را / همچنان به صدای باد
می سپاری
زیبایی خاموشی/ در تو می گذرد
چقدر شبیه صف شعرهای نگفته ای !
بار دیگر/ خودت را به رویایی عاشقانه
پرتاپ کن! همسفرروزهای خوش بارانی!
۱۰
برای روزهای مهربانی ات
کاری نمی کنم
تنها می پذیرم/ که هنوز هم
دنیای مهربانی داری
بگذار دوستت داشته باشم
نه بیشتر!
۱۱
مثل دویدن و/ دیدن
زیستن/ صدای یک حادثه است
بشنو !
از دوست داشتن / تا دوست داشته شدن
کدام یک / به تغزل تو می آیند؟
۱۲
دیگر نمی توان /عاشق دست های تو نبود !
سطرهای گمشده درباد
همین را خوانده اند!
۱۳
گاهی لبخند باستانی ات را / به من ببخش !
جای دوری نمی رود
در پستوی جهان/ پنهانش می کنم!
۱۴
یک کوچه باد را
به صید گیسوان تو/ می سپارم
گاهی برای شنیدنت
به کشف سکوت می روم و
از صف چشما ن تو/ پرتاپ می شوم
هنوز به فکر روزهای تو / ام
مویی آشفته کن!
۱۵
سر در هوایی عاشقانه نفس می کشی و
فصل زیستن ات را / دوباره مرور می کنی
بگذار
همچنان/ شبیه دست های خودت باشی
باری
تنها / وطن سرخ عشق
به نجات تو برمی خیزد و
بهار با تو/ روزی به کوچه می آید!
۱۶
زمان/ به پای تو ایستاده است
چیزی بگو !
مثل صدای مانده از جهان خودت
برای عشق
برای روزهای بودنش
آوازی بخوان !
دستی کنار دست تو می خواند
۱۷
زمستانِ دیگری در تو نفس می کشد و
روایت هزاره ی سرخی
از صف رویا های تو می گذرد
زلال تر
همین تویی/ همسفرساده ی باران
تنها می توانم/ کمی واندکی/ دوستت داشته باشم
چیزی به پایان جهان/ نمانده است
شتاب کن!
۱۸
اتفاق ساده ای می گذرد
گاهی سطرها خاموشند و
صف واژه ها / از یاد می روند
تنها می توان/ چیزی نوشید و
تصور فردا را / به فرداهای دیگری سپرد
کولی وار
بغض دوباره ای/ بر پا کن !
محمود معتقدی بهمن ۹۴
۵ لایک شده