۲۵ فروردین ۱۴۰۳

مطالب مشابه

4 Comments

  1. 1

    داود صباغ

    باسلام.داستان راخواندم.به نظرم همزمان قراردادن اداره تامینات(زمان رضاشاه)واتومبیل پراید ودانشگاه آزادغیرعادی است.به همین دلیل ساختارزمانی داستان آشفته است.اینکه شخصی درزمان رضاشاه کارمنداداره تامینات باشدوپس ازاتمام زمان کارباپرایدمسافرکشی کندتاخرج دانشگاه آزاد فرزندش راتامین کند،باعث هرج ومرج داستان می شود.

    پاسخ
  2. 2

    حسین عطایی

    وقتی از صبح تا شب یه لنگه پا میدوی تا خورد و خوراک زن وبچه ات رو تامین کنی. میدوی تا بنزین ماشینت رو تامین کنی میدوی تا پول آب وبرقت رو تامین کنی کیف کتاب تامین کنی لباس تامین کنی باید یه پولی تو جیبت باشه دو روز بری مسافرت آسایش خانوادتو تامین کنی هی خفت بکشی تامین کنی هی به روی خودت نیاری تامین کنی زور بشنوی تامین کنی . اگه گوشه حیابون هم دستفروشی کنی اونجا اسمش تامیناته تو هم مسول تامیناتی .. تو هر زمان گهی هم که می خواد باشه. ببخشید.. داشتم فکر می کردم خوب شد زنش رو از پنجره پایین ننداخته دیدم نوشته مریض هم بوده بدبخت…تا کی باید این زندگی خفت بارو تحمل کرد رضاشاه سیخی چنده؟ به خدا همه درد و مرض ما از ایناییه که نفسشون از جای گرم بان میشه.

    پاسخ
  3. 3

    کاظم جلوه

    تامینات در این داستان یک نشانه است. دستگاه تنگ و عریض و طویلی که بر هستی و مرگ و حتی پس از مرگ صادقی نسب سایه انداخته و او را تبدیل به شبح سپید پوش اداره کرده تامینات نشانه یک شکاف طبقاتی است که هر روز عمیق تر می شود.ا ما داستان خیلی کو تاه است و این نشانه به یک تله زبانی تبدیل شده جا داشت و می توانست همه چیز در یک خط به هم نپیچد. با آرزوی این که در سال جدید به نظرات هم هر چه که هست احترام بگذاریم و سعه صدر بیشتری داشته باشیم.

    پاسخ
  4. 4

    سمانه

    جالبه برام که اینجا فقر و سرطان هردو لاعلاج هستن هر دو کتمان می شن چون بیان هر دو شون هزینه زیادی داره. سرطان یه بازتاب صداست مثل زوزه های تو مستراح وفقر یه گناهه که با مسافر کشی شبانه تسکین پیدا می کنه انگار نه انگار که معضل اجتماعی ممکنه یه راه حل اجتماعی هم داشته باشه. سکه ی راوی و خودش همیشه رو خطه چون اختیارش دست خودش نیست و نمی خواد باشه یه بار فقط شیر می آد اماتو قبرستون . این کتمان ها ، دور خود دیوار کشیدن ها و پشت نقاب فداکاری قایم شدن ها به خودکشی ختم می شه برای گریز از دردی که ازش گریزی نیست.به نظر من صادقی نسب یه بنده پفیوزه خداست که پشت نقاب یه پدر فداکار قایم شده.

    پاسخ

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 تمامی حقوق مادی و معنوی اين تارنما متعلق به سايت ادبی-هنری حضور می باشد...... طراح گرافیک : آرمان خرمک