نگاهی به آثار مفهومی کاترین فردریکس
گردآوری و ترجمه: نسرین یوسفی
تنظیم برای حضور: کیوان خلیل نژاد
تذکر: مقاله ی نگاهی به آثار مفهومی کاترین فردریکس، دومین مقاله از سری مجموعه مقالاتی است که تصمیمِ حضور بر این قرار گرفته، که به طور منظم هنرمندان معاصرِ حوزه ی هنر های مفهومی را به مخاطبان عزیز معرفی نماید.
کاترین فردریکس ( katrin fredricks ) متولد سال هزار و نهصد و هفتاد و چهار، هنرمندی ایرلندی است که تجربه های زیسته ی خود را در قالب شیوه ی بیانی شخصی ارائه می کند؛ تجربیاتی که کشش بنیادین آثار وی را به وجود آورده اند. فرم های پر تحرک، رنگ های متنوع و درخشان، در کنار شیوه هایِ اجرایِ پر انرژی و سریع، فضای آثار این هنرمند را به فضای «رخ داد» نزدیک کرده است. نوارهای رنگی، ضرب قلم مو ها و شیوه ی رنگ گذاری او سطح تابلو را به میدانی پویا تبدیل کرده، به همین دلیل می توان آثار او را گونه ای تحول یافته از «اکسپرسیونیسم انتزاعی» به شمار آورد.
نقاشی های کاترین را می توان نوعی « رقصندگی » دانست. ادراک او از شرایط حقیقی زمان-مکان در آثار اجرایی و« لندآرت » هایش موجبات تحول تکنیکی نقاشی هایش را فراهم آورده است. جستجوهای او تنها به کنکاش در شیوه های بیانی و رسانه های هنری محدود نمی شود. بلکه او نیز همچون هر هنرمند جستجوگر دیگری به روابط انسان و محیط پیرامونش توجه داشته، سرعت تحولات و تغییر نگاه انسان را مورد پژوهش قرار می دهد. مطالعات هنری فردریکس بیشتر بر روی کشف پدیده های طبیعی و محدودیت های توانایی انسان تمرکز دارند. او تجربه را بر مبنای تکنیک، قدرت بیانی و توان جسمی خود شکل می دهد و در نهایت در قالب رسانه ی هنری بیان می دارد. جستجو های تکنیکی او همواره مرز میان رسانه های هنری را در می نوردند و کمتر به محدودیت ها تن می دهند.
نقاشی ها و چیدمان های نقاشی گونه ی فردریکس عمده دلیل شهرت وی می باشند. چیدمان های نقاشی گونه ی او با تاکید بر نماهای رنگین از محدودیت های شکل مرسوم نقاشی عبور کرده؛ فضاهای رنگین سه بعدی را در برابر مخاطب قرار می دهند. مخلوقات او در سطوح مختلف دریافت، برای مخاطب موضوعاتی برای کشف کردن خواهند داشت. مخاطب در روبرو شدن با این آثار، در صورت تامل، با لایه های متعددِ آشکار و پنهانی مواجه می شود که او را به تفکر پیرامون اثر فرا می خوانند.
در پنجاه و ششمین بینال ونیز، کاترین اثری به نام ( درکی از سندرم استاندال در برابر ژن و اخلاق ) ارائه کرد. در این مجموعه ی چیدمان، تابلوی نقاشی و یک ذره بین بسیار بزرگ در مقابل هم قرار گرفته اند. این ذره بین عظیم که از سقف آویزان شده به مخاطب این امکان را می دهد؛ که با صورتِ مدوری از تابلوی پیش روی خود مواجه شود. بیننده با دو جلوه از یک اثر در دو قاب مختلف رودررو می گردد. اولی تصویری تخت از قابی مستطیل شکل و دومی تصویری متحرک و موحش از هیجانات رنگی در قابی گرد است. حضور ذره بین معلق به خودی خود در مخاطب احساس عدم ثبات تولید می کند؛ همچنین تصویر گرد درون آن، تحرک و تعلیق جزییات نقاشی را بر سطحی ناپایدار نمایش می دهد. بزرگ نمایی و نگاه تحریف شده ای که این ذره بین از تابلوی سیاه و سفید پیش رویش ارائه می کند هیجان، اضطراب و شگفتی را همزمان به بیننده انتقال می دهد احساسی شبیه به «سندرم استاندال».
در چیدمانی که فردریکس برای «هتل کاباپارت» در لوکزامبورگ ساخت، تصمیم گرفت تا رسانه های مختلف برای نمایش موضوعات متفاوت بهره گیرد. در این راه البته او رسانه ها متناسب با محل نمایش آن ها انتخاب کرده است. این اثر از محل ورودی ساختمان هتل تا بام آن امتداد یافت. تمامی اثر از اولین تا آخرین طبقه بر روی جعبه های نورانی چاپ شده بود. نور مورد نیاز فضا نیز از همین جعبه ها تامین می گردید. این مجموعه در راهرویی باریک در برابر نمایی شیشه به سمت باغ قرار گرفت.
فردریکس آثار خود را « حدفاصلی میان متن و گرافیک یعنی چیزی میان نقاشی و معانی لغات» معرفی می کند. با این همه او تاکید دارد؛ معنای این متون می بایست به واسطه ی مخاطب کشف و ادراک گردد. بارز ترین مولفه های آثار فردریکس را می توان در سه سر مفهوم کلی ادراک پذیر ساخت.
سرعت
از جمله آشکارترین خصایص آثار کاترین فردریکس می توان به تحرک و پویای آثار اشاره نمود. این ویژگی هم در شیوه ی بیانی آثار و هم در نحوه ی اجرای آن ها نمود پیدا کرده است. عمل نقاشی از نگاه این هنرمند فعلی بدنی شبیه به رقص است. او همواره می کوشد تا برای اجرای سریع آثارش بدن خود را در تعادل و آمادگی نگاه دارد. اجراهای هنری او که در جهت کشف تکنیک های جدید صورت می پذیرند همچون تمرینی جسمانی بدن او را در وضعیت یک ورزشکار نگاه داشته است. او قادر است پیچیده ترین آثار خود را در کوتاه ترین زمان ممکن خلق کند. برای این کار اما زمان زیادی را صرف آماده سازی رنگ ها و مقدمات انجام کار می کند.
لحظه ی شگرف بدایت
فردریکس برای شکل دهی به آثارش شیوه ای همچون « جکسون پالاک » را برگزیده است. او همچون پالاک رنگ را همانند دانه ای بر سطوح مختلف می پراکند تا شگفتی از دلِ در کنار هم قرار گرفتنِ این دانه ها بروز نماید. او ساختار پیچیده ای را شکل می دهد که حاصل از ترکیب طبیعی رنگ ها، تاثیرات متقابل در کنار هم قرار گرفتن آن ها و ویژگی های شیمیایی خاص این گونه از رنگ ها است. برای ایجاد چنین تاثیراتی نمی توان نقش دانش شیمی رنگ ها و تکنیک های خاص تولید آن ها را نادیده گرفت. او با هدف جلب توجه مجموعه داران رنگ های نادری را استفاده می کند که دارای استانداردهای خاصی ،برای کارهای منحصر به فرد او، می باشند. برای این منظور وی با کمپانی هایی که به دلیل کیفیت بالای محصولاتشان مشهور هستند همکاری می کند.
دوران
از دل جنب و جوش درونی و بیرونی فردریکس در مراحل خلق اثر هنری، حالت بیانی خاصی، مبتنی بر گردش و چرخش، به وجود آمده است. تاجایی که گردش رنگ در سطح اثر را می توان یکی از عناصر ضروری آثار وی به شمار آورد. کنش رنگی و گردش رنگ ها در مخاطب احساس هیجان و شادی ایجاد می کند. فردریکس با چالشی که خود را در آن قرار داده، هستی شناسی رنگ را با پرسش ها تازه ای مواجه ساخته است. در استفاده از سطوح رنگی با ضخامت های متنوع وی توانسته خطوطی پیوسته را با ضرب آهنگی مدور در سطح اثر به رقص درآورد.
۷ لایک شده