نگاهی به اسب های آبی
درسا ترکمنی
اسب های آبی (Blue Horses or Die grossen blauen Pferde) به سال ۱۹۱۱ توسط نقاش و چاپگر آلمانی فرانتس مارک (Franz Marc) خلق شده است. ابعاد اثر ١٠۵در١٨٢ سانتی متر با کارماده رنگ روغن روی بوم، در سبک اکسپرسیونیسم کشیده شده و اکنون در مرکز هنری (center art walker) در مینیاپولیس آمریکا نگهداری می شود. فرانتس مارک یکی از چهره های کلیدی جریان اکسپرسیونیسم آلمان بود. وی به سال ١٨٨٠ در مونیخ متولد شد. پدرش ویلهم نقاش حرفه ای طبیعت و مادرش سوفی خانه دار، کالوینیستِ مومن و لیبرالیستِ اجتماعی بود. وی به همراه واسیلی کاندینسکی گروه سوارکار آبی فام را در سال ١٩١١ در مونیخ پایه گذاری و به سال ١٩١١ و ١٩١٢ کارنماهایی را با همین نام درمونیخ برپا کردند. آنها از کوبیسم که به نظرشان زیاده از حد منطقی بود و همچنین اکسپرسیونیسم آلمانی که نقاشی اش بر مبنای ارزش های عمیق اجتماعی شکل گرفته بود، انتقاد می کردند. گروه می خواست به همان نقاشی ناپخته و بدوی روسو گمرکچی (Henri Rousseau) روی بیاورد تا زبانی تصویری خلق کند که بازگوکننده احساسات صمیمی تری باشد. اعضای گروه به تبلیغ هنر مدرن باور داشتند و بیان هنری حقیقتا معنوی دغدغه آنها بود .همزمان با آغاز جنگ جهانی اول اعضای گروه پراکنده شدند. مارک در آغاز جنگ جهانی اول برای خدمت به ارتش آلمان فراخوانده شد و در سال ١٩١۶ در نبرد وردن با فرجام خود ملاقات کرد. در دهه ١٩٣٠نازی ها او را بخشی از سرکوب هنر مدرن قرار دادند، با این حال اما بیشتر آثار او از جنگ جهانی اول سالم مانده و اکنون در بسیاری از گالری ها و موزه ها ارائه می شود.
مارک از لحاظ روحی به سنتهای رمانتیسیسم و ناتورالیسمِ تغزلی آلمانی نزدیکتر بود. او به دنبال نوعی هماهنگی درونی میان خود و دنیای پیرامونش بود؛ هماهنگی که بتوان آن را به زبان رنگ بیان کرد. او این هماهنگی را در شکلهای جانوران، مخصوصا اسبها و گوزنها یافت. حرکت موج گونه نخستین نقشهای جانوری خویش را تا حدی مدیون سنت هنر نو بود. رنگ در کارهای مارک، نقشی سمبولیک ایفا می کرد. او رنگ آبی را همچون اصلی متعلق به توان، مردانگی، معنویت و رنگ زرد را همچون اصلی متعلق به، آرامش زنانگی، لطیف و همچنین رنگ قرمز را بی رحم، خشن و سنگین می پنداشت.
تابلوی اسب های آبی سه اسب آبی رنگ بزرگ را در فضایی احاطه شده با تپه های سرخ نشان می دهد. در این اثر جنبه های بیانگرایانه خط به نمایش در آمده است. به نظر می رسد مارک سعی داشته با به کار گرفتن خطوط منحنیِ هماهنگ، ملایمت و احساسات را نشان دهد. در دوران او هنرمندان اکسپرسیونیست به روش های بیانگرایانه در به کارگیری خط، رنگ و فرم گرایش پیدا کرده بودند. خودانگیختگی در انتخاب رنگ نیز رد پای گرایش به انتزاع را در اثر نمایان می کند.
هدف از به کار بردن این نوع خود برانگیختگی چیست؟ دلیل انتخاب رنگ آبی برای اسب ها و رنگ قرمز برای تپه ها چه بوده است؟ معنویتی که مارک در جست وجو آن بود، یک آرمان یا نماد نبود، بلکه داده ای غیرعقلانی مطابق هستی بود که در آن واقعیت فیزیکی و روانی در ارتباطی تنگاتنگ قرار داشتند. به این ترتیب نشانه و رنگ پیش از آغاز تجربه نقاشی کردن وجود ندارند، بلکه آنها ماحصل انجام کار، در ارتباطی عمیق با حالت هایی که آنها را به وجودمی آورند پدیدار می شوند.
می توان گفت مارک با خلق این اثر بیزاری خود را از جنگی که در نهایت قربانی آن شد نمایش داده است. اسب های آبی برای به تصویر کشیدن هارمونی صلح آمیز آبی در تضاد با خشونت و تهاجم تپه های قرمز پشت سرشان طراحی شدند، مارک داشت قصد نشان دادن عواطف خود را در این نقاشی داشته است، عواطف صلح طلبانه ای که در جنگ و خشونت محاصره شده اند. این نظریه نه تنها در رنگ ها بلکه در فرم اسب ها نیز آشکارگی یافته است. اسب های بزرگ و تنومندی که سر به پایین خم کرده اند می توانند نماد مردانی باشند که با وجود نیرومندی، جنگ را رد و برای نشان دادن خواسته خود برای رسیدن به صلح در جهت مخالف حرکت می کند.
مارک نوعی نگرش عرفانی به طبیعت داشت پس حیوانات در آثار او صورتی از طرد و نفی زندگی شهری و یافته های فنی زندگی جدید را نمایش می دهند. خط افق در تابلوی اسب های آبی، هماهنگ با ضرب آهنگ خطوط منحنیِ تابلو، نزدیک به لبه بالایی کادر ترسیم شده است. قوس های تپه های قرمز، تکرار خطوط منحنی اندام اسب ها هستند. با آنکه شیوه برجسته نمایی اسب ها حالت آن ها چون نقش برجسته از زمینه اثر جدا کرده است، هیچگونه وجه تمایز فضایی میان این جانوران و محیط وجود ندارد. آن چه در دورست احساس تمایز و ژرفا ایجاد کرده پنجره منحنی شکل کوچکی است که آسمان را نمایش می دهد.
هنرمند از تنه حلالی دو درخت برای اتصال پیش زمینه و پس زمینه استفاده کرده است. خطوط مورب ابرها بر حرکت، هیجان و خشونت رنگ قرمز تاکید می کند. خطوط منحنیِ بلند در کنار خطوط مورب کوتاه، تضاد و احساس حرکت را خصوصا در بخش مرکزی اثر پدیدار ساخته است. بکار بردن رنگ های اصلی و عدم ترکیب رنگ ها با یک دیگر عناصرِ صوری تصویر را کاملا از هم جدا کرده است. تضاد رنگی در اثر از جمله تضاد مکملِ سبزه ها با قرمزها همچنین تضاد رنگ سرد آبی با رنگ گرم قرمز، تضاد رنگ سیاه یال و دم اسب ها با رنگ سفید درختان و در نهایت تضاد بی رنگی درختان در مقابل فضای رنگین و پر جنب و جوش دیده می شود. عدم توازن در عناصر دو سمت کادر فضایی غیر متقارن به وجود آورده است. وجود دو درخت و امتداد آنها تا انتهای کادر تعادل را میان بخشی آبی پایینی تابلو و بخش قرمز بالایی آن برقرار ساخته است. همچنین وجود این دو عنصر مثلثی بزرگ را در بخش مرکزی کادر به وجود آورده است. عدم تمایل نقاش به ترسیم جزییات در فضای تختِ پشت اسب ها سادگی و ایجاز را نمایش می دهد. تکرار چرخش سر و گردن اسب ها آهنگی را در اثر طنین انداخته است. رنگ زرد را می توان به عنوان عنصری میانی جهت جدایی عناصر و عدم یکنواختی دانست؛ در سمت چپ کادر، رنگ زرد باعث جدایی پیکر اسب از زمین آبی شده است. در پایین کادر نیز همین مورد صدق می کند. این دو بخش نسبتا کوچک زرد رنگ نقشی بزرگ در ترکیب بیندی اثر بر عهده دارند. آنها ضمن ایجاد تنوع شکستی جذاب در نظام رنگ های تابلو ایجاد کرده اند.
منابع
١.تاریخ هنر نوین، یور واردور هاروارد آرناس
۲.شورشیان هنر قرن بیستم، لوردانا پارمزانی
۳.هنر و اندیشه اهل هنر، (١٩٩٠-١٩٠٠) چارلز هریسون و پل وود