نگاهی به رمان جنایت و مکافات اثر داستایفسکی
نسترن خُسور
راسکولْنیکُف! به راستی زمانی که فشار های مداوم و مضاعف روانی از ورودی های مزمن فلاکت با ماندگاری طولانی مدت و رنگ با دوام خوراکی شان، عصاره های وجود آدمی را در دستگاه افشره سازِ روان می آزماید و در می نوردد، منطقه امنی که می بایست بدان پناه بُرد، کجاست؟ آیا در ادامه این فرآیندِ مهلک، تنها تفاله های جنون، پریشان خاطری و اضطرابی جان فرسا، حداکثرْ محصولِ با کیفیتی است که در حیاتِ هر دم مرگ افزای انسان، در ازای پرداخت توده های رنج، تولید، تکثیر و توزیع می گردد؟!
آیا صورتک های اوهام، خیالات و تصورات همان ماهیت تغییر یافته این گونه فشار هاست که به فراخور موقعیت های هجوم آورنده، پیوسته تعویض می شود؟ شاید شفافیت بی حد و حصر اوهام و غلظت معلق و پراکنده آن ها در فضای مخیله، زوایای خشن واقعیت های موجود را از باید و نباید های تحمیلی تهی سازد. چونان خودرویی که ترمز خالی می کند و دیگر به اهرم تحریک آمیز پای آدمی روی پدال، پاسخ نمی دهد.
از این پس، هر آن چه از این خاکستر سر بر می آورد، طرح ققنوسی پیش ساخته بر پایه ایده های سابق و غالب نیست. این بار راسکولنیکف شاید خواهان این باشد که در قالب ققنوسی خودمحور و خودخواه، در اثر آتشِ میل و کنش های غیر قابل پیش بینی و غیر قابل انتظار و فاقد کنترل آن، دچار جنونی آنی شود و در اشکال شبح وار شعله های آتش این جنون، خاکستر گردد. میلِ راسکولنیکفی این بار بر اساس داده های معین و پیش فرض های هدفمند، هدایت و بازیابی نمی شود.
در واقع میل، بر سمندی، سوار است که از فاکتور های روانی و تاریخی مشخصی پیروی نمی کند، بلکه این فاکتور ها را با یورتمه های بی امان اش همراه می سازد و به شلاق شالوده شکنِ خشم، نفرت و بدبینی، تجربه انعطافی را می دهد که پیش از آن توان بهره مندی از عصاره طبیعی و زرد این هیجانات را دارا نبود. خشم راسکولنیکف این بار به میدان آمده است تا جنایت را در اثر خشم رقم بزند.
خشمی چونان زبان بیرون آمده کودکی که به گونه ای رقت بار و رشک برانگیز حتی جبرِ مصیبت را به تمسخر خود وا می دارد. شاید، خشمی شفاف در هیئت راسکولنیکف ظاهر می شود و هر لحظه بر آن است که رهایی از اسارت گناه و عذاب وجدان را در آشکارگی اعتراف به تماشا بنشیند. شاید هم خشم، تماما بدل به اعتراف شده است.
اعتراف به کسب لذتی که انجام جنایت برای او به ارمغان آورده است. فراهم آوردن مصیبتی انتخابی که این بار در تقلاست تا فراسوی مرز های مصیبتِ مقدر پیش رود. تب و هذیانی مکرر، در اثر محرک های بیرونی (برخورد با اشخاص یا رو به رو شدن با صحنه یا تصویر، شنیدن صدا یا هر صوت مرتبط با وقوع جنایت) اندام راسکولنیکف را به لرزه در می آورد و مقاومت ناپذیریِ میلِ جنون آمیز او را مقابل هر گونه ثبات و پایداری به رخ می کشد.
فزون خواهی میلی که پیروزمندانه، فارغ از هر گونه فشار ناشی از پیش بینی رفتار سرزنش بار و برخورد حاکی از ملامت اطرافیان یا هجوم غیرمنتظره و قضاوت های رعدآسای آنان، پیش می رود. میلی که مفتخر به بی شرمی و گستاخی است و در عین حال چون کودکی لجباز در رسیدن به خواسته اش یعنی افشاگری جنایتی که مرتکب شده از هیچ کوشش و واکنشی فروگذار نمی کند.
میلی که به هیچ وجه قائل به فرا رسیدن فصل بازپرسی یا پذیرای قرار گرفتن در معرض پرسش ها و پاسخ های بی فایده و بیهوده ساختار استنطاقی آن نیست. از این رو در ارتباطاتش با دیگران، به طرز افراط گونه ای از قدرت بی اندازه قهقهه های بلند و مداوم نفرت و بدبینی بهره می گیرد. تداوم نامحدود و جاودانگی این جنون در چشمک بی امان عشق راسکولنیکف به سونیا عرضِ اندام می کند. شاید عمل جنایت به عنوان نمودِ یا جلوه ای از جنون یا بازتاب بیرونی تشنج های روانی یا ابزاری برای ابراز وجود آن (جنون) نباشد.
گویا جنایت، نوعی بن بستِ گسسته (عمل جنایت) را می یابد که از تَرَک ها و شکاف های آن، حقیقتِ خود را به تمامی آشکار کند. حقیقتی که تمام تقابل های فقر/ ثروت، درست/غلط، نیکی/ بدی، شوربختی/خوشبختی را به یک سو می نهد و به همان نسبت نیز برداشت ها، قضاوت ها و پیش فرض ها دیگر جایی برای عرضه و خودنمایی پیدا نخواهند کرد.
این، حقیقتِ جنایت است که در نهایت آشکارگی به همه جا سرک می کِشد و از اصالت امر اخلاقی، عتاب و مجازات های پیرو آن، می کاهد یا ردپایی باقی نمی گذارد. جایی که کاترین با دهن کجی و نادیده گرفتن موعظه های کشیش بر او می تازد و تنها گناه خود را انتخاب شوهری ـ که با لمس خشونت فرارونده زندگی، از رنج حاصل از بدبختی سرمست شده است ـ می داند، جنایت با عشوه های پرقدرت و بی حد و حصر خویش، مرگ را هم به رقصی هماره دعوت می کند.
جنایتی که با حضور یافتن فرازِ سر یک قاتل و زنی فاحشه (سونیا و راسکولنیکف) در حال خواندن کتاب مقدس معنای متناقض زندگی را در آغوش نور کم رمق شمعی محتضر، می فشارد و چون ناظر و مراقبی که معصومانه، آزمون دهندگان را زیر نظر دارد، نه تنها مچ آن ها را نمی گیرد، بلکه به آنان در تقلب (عشق) نیز یاری می رساند. عشقی که در جوار کتاب مقدس و با زیر سوال بردن و به چالش کشیدن تقدس آن در برخورد با ژرفای بدبختی انسان، نور بی جان شمع را به یاری می طلبد تا جانِ نگاه های تعقیب کننده و نهادینه شده گناه را بستاند و برتری و ارزش معنای امتحان را تا حد یک بازی کودکانه تقلیل دهد.
قدرت حاصل از غرق شدن در سیه روزی و احساس ناکامی و حقارت پیوسته در نهایت، زهدان جنایت را از اراده ای منحصر به فرد بارور می سازد و گوش های او را نسبت به سیاست های محافظه کارانه اخلاق مسیحی تیز می گرداند.
جنایت، خواهان عیان شدن حقارتی نیست که اهرمِ قدرتِ جنایت مدیون آن است. جنایت به حقارت به مثابه پرسشی می نگرد که پاسخ آن را می بایست تماما در تجربه حقارت و درکِ دردناکِ احساسِ آن یافت.
نشانه های حقارت می بایست، قوای اندام جسمی، جنسی و حتی روانی موجود را از کار بیندازد. رعشه و ضعف ناشی از نیروهای پروار تنهایی و بی پناهی، همچنین وحشتی که این تنهایی به دنبال دارد، از ابتدای شاخه های انگشتان دست و پای او آغاز و چون وزنه های منجمد در تیره پشت او می نشیند. آگاهی از حقارت، بدون تلاش برای کشف علیت یا بررسی پیامد ها و تبعاتش، به خودی خود، اندام های برده را دچار نابودی غیرمنتظره و ناگهانی می کند. اندام هایی که سابقا، شکل گیری، عملکرد، فعل و انفعالات آن بر اساس آرمان و ایده های مشخص بیرونی، تبیین می شد و همواره مسیر و سرانجام مشخصی را با کابوسِ گام بیرون نهادن از خط کشی ها می پیمود.
حقارت، او را به انجام حرکتی (جنایت) سوق می دهد که میل، خواهان تجربه یک نَفَس و بدون وقفه آن است. اگر وقفه یا توقفگاهی هم در مسیر جریان میل، به نظر می آید نه حاصل وهمی است که از تغییرات شیمیایی مغز یا یادآوری خاطرات ناگوار و برون ریزی امور مربوط ناخودآگاه سرچشمه گرفته باشد و نه سدی است که فرامین اخلاقی، آزادی آن (میل) را مسدود نموده است، بلکه رسوخ و سرایتی چندگانه که به مدد میل در شبکه های جنسی، جسمی و روانی راسکولنیکف به وقوع می پیوندد و تمام نیروهای نامرئی درونی(مربوط به ساختمان و کارکرد بدن) و بیرونی (مربوط به باید و نباید های اجتماعی و اخلاقی) را نیز با خود همراه می سازد. از این روست که مایعات و ترشحات بدن و واکنش های روانی راسکولنیکف نسبت به جنایت از حرکت بر مدار سابق خود خودداری می کنند.
۲ لایک شده