نگاهی گذرا به کتاب : میلان کوندرا؛ اولیس مدرن، به قلم عارف دانیالی
رکسانا حمیدی
از دید کوندرا رمان با مدرنیته راه ها و خیابان ها هم زیستی دارد نه با مدرنیته جاده ها و بزرگراه ها. افول رمان، آن روز آغاز خواهد شد که خیابان ها به اشغال تا نک ها درآمده باشد؛ پایان زندگی سیال خیابان ها همزمان پایان مدرنیته و رمان ها را رقم خواهد زد.
این جمله از مقدمه کتاب میلان کوندرا؛اولیس مدرن به قلم دکتر عارف دانیالی است. کتابی که به سیاق کوندرا بین داستان ها و مضامین داستانی کوندرا از یک طرف و از طرف دیگر در فضای جستارها و ایده ها و دغدغه های او شناور است. عارف دانیالی دانش آموخته فلسفه غرب تز دکترای خود را به میشل فوکو اختصاص داد و سپس بصورت کتابی مستقل آن را منتشر کرده است.
در واقع این پژوهش و درونکاوی آثار و ایده های کوندرا در مرزی بین ادبیات و اندیشه قرار دارد بخصوص با تکیه بر بحث رمان و کارکرد هستی شناسانه آن و تفکری که در خلال روایت داستان های درهم تنیده جریان دارد. امری که در مقدمه کتاب حاضر مولف به آن می-پردازد آیا با وجود شبکه های مجازی و اینترنت به عنوان رقیب رمان ما به پایان عصر آهستگی و کندی با رمان نرسیده ایم؟ یا باید همچنانکه کوندرا بر آن تاکید داشت از رمان به عنوان راهی معرفت جویانه برای درک هستی دفاع کرد؟ و آیا میتوان از خرد رمان که برآمده از زیست در جهان مدرن است، در زندگی امروز بی نیاز شد؟ با خواندن مقدمه کتاب، خواننده درمی یابد که کتاب پژوهشی درخشانی پیش رو دارد؛ از آن دست آثاری که پیش از این اغلب به صورت ترجمه های بد در ایران وجود داشته است.
ریچارد رورتی در تبیین پروژه کوندرا می گوید که کوندرا نیز همچون نیچه اولویت را به روایت می دهد و نه نظریه؛ چراکه آنچه فلسفه قصد بازگویی آن را دارد این است که آنچه برای من مهم است اولویت بیشتری دارد ازآنچه برای شما مهم است یعنی: واقعیت. در حالی که برای رمان، خنده دار است که انسانی بیش از انسانی دیگر با چیزی فرا انسانی در ارتباط باشد. کوندرا می گوید: مطمئن نبودن از حقیقت و بحث های مورد توافق دیگران است که به انسان فردیت می دهد، رمان قلمرویی است که هیچ کس در آن به حقیقت دست نمی یابد نه آنا و نه کارنین. پیش از کوندرا، نیچه در مورد روایت نوشت هر فلسفه بزرگی چیزی نبوده جز اعترافات شخص مولفش و نوعی خاطره نویسی ناخواسته و نادانسته.
کتاب اولیس مدرن با ارجاعات مکرر به مباحث روانشناختی و فلسفه و سیاست و تاریخ و رابطه آن با روایت از آن گونه که میلان کوندرا در رمان ها و مقالاتش به آن می پرداخت، تنها به کشف جهان داستانی و ایده ها کوندرا ختم نمی شود که گویی کلیدی است برای چگونگی شیوه مواجهه با رمان. شخصیت های داستانی کوندرا، کشف هستی در دل رمان، رنج نویسنده به عنوان مهاجر و ضرورت نوشتن به زبان دوم، مواجه شدن با جهانی که نویسنده را ابزاری در مسیر بازی های سیاسی می خواهد موضوعاتی هستند که نویسنده ای که در عصر جنگ سرد از جبهه شرق به جبهه غرب می گریزد آن را درک می کند اما موضوع فقط به همینجا ختم نمی شود چراکه نویسنده قصد دارد از اروپایی بودن چک پیش از کمونیسم و بهار پراگ یاد کند. کوندرا با مهاجرت خود می تواند عمق مفهوم مهاجر و غریبه بودن در سرزمین دوم را به مفهموم بیگانگی نویسنده در سرزمین خود گره بزند. در کنار داستان های کوندرا و تم و مضامینی که در آنها تکرار می شود ما با مقالات و جستارهای یک رمان نویس مواجهیم که می خواهد هویت رمان را به شکلی مستقل از تاریخ رمان ردیابی کند و کتاب اولیس مدرن در نگاهی تلفیقی به هر دو زمینه ما را در شناخت یاری رساند.
کتاب حاضر در پنج فصل با عناوینی برگرفته از کتاب ما را وارد جهان ذهنی کوندرا می سازد. فصل اول: تانکها رفتنی اند، درختهای گلابی ابدی اند. در این فصل ما از اهمیت خیابان و پرسه زنی و شکل گیری حوادث در عرصه های عمومی و فلانور بودلری و بنیامینی و تقابل خیابان در مقابل خانه می خوانیم. همچنین از جایگاه و اهمیت خیابان و روبرو شدن ها و تاثیر و تاثرها در فضاهای باز شهری که خود محل شکل گیری رمان های مختلف نویسندگان دیگر است، صحبت می شود. و البته از خیابان هایی که در آثار کوندرا راوی تاریخ یک ملت است: پراگ زیر تانک های شوروی و با وجود مردم حاضر در خیابان در رمانهای کوندرا ظاهر می شود. مولف کتاب از اهمیت خیابان در آثار کوندرا می گوید اینکه چگونه آدم ها از خیابان ها رانده شدند و تانک ها فرد را از خیابان زدود. و این امر استعاره ای می شود برای اشغال چک و تحقیر مردمانش. کوندرا هستی رژیم های توتالیتر را با اشاراتی به وقایع در لابلای روایت داستان هایش به ما نشان می-دهد و با رمان هایش به جنگ روایت های واژگون استبدادگران می رود؛ اینکه کلاه کلمنتیس می ماند ولی خود او و نقشش از اسناد و عکس ها و خاطره ها چگونه پاکسازی می شود.
در فصل دوم این کتاب با نام ” تو در خانه خودت نیستی” ما با بحث مهاجرت و خانه روبروییم. شادی زیستن در سرزمین دوم و آسایش در غربت مرجح است به رنج دیدار دوباره وطن و خانه ای که دیگر بیگانه گشته . اینکه هنرمند و بالاخص رمان نویس از کلمه وطن عبور می کند و در روایتش موطن می گزیند، بحثی است که کوندرا با تجربه مهاجرت و عدم بازگشت خود به چک آن را تجربه می کند.
از آن جایی که کوندرا به موسیقی و اصطلاحاتش آشناست، موضوع مهاجرت، او را به بحث کنترپوان در ادبیات و ایجاد چند صدایی سوق می دهد. تجربه زیستن در دو سرزمین در دو فرهنگ بدون آنکه فرد خود را تبعیدی بداند و دنبال مخاطب محدود بگردد، نویسنده را به سمت ادبیات جهانی پیش می برد ؛ چنانکه گوته اولین بار از آن سخن گفت. در همین فصل دوم، مولف از حافظه وجودی رمان از منظر کوندرا یاد می کند که چگونه رمان هستی را می کاود و نه تاریخ را. و تجربه رمان، تجربه عبور از خرد شخصی به خرد وجودی است.
فصل سوم کتاب اولیس مدرن ” در اسارت سیرن ها” نام دارد. سیرن در اساطیر یونان به موجوداتی افسانه ای گفته می شده نیمه زن و نیمه پرنده که با آواز خود دریانوردان را به گرداب مرگ می کشاندند اما اولیس توانست با ترفند ریختن موم در گوش های خود و نشنیدن صدای جادویی آنها از مرگ نجات یابد. در این فصل مولف به جایگاه و رمزگشایی کوندرا از مبحث استعاره اشاره می کند و اینکه چگونه استعاره ها جای خود را به شکل دیگری می دهند و می توانند زمینه اسارت انسان را فراهم سازند. این خود مقدمه ای می شود برای درک کیچ در آثار کوندرا. اینکه نظام های توتالیتر با هراس از ابهام و استعاره و معانی ضمنی آن، استعاره ها را دستمایه غارت ملت ها می کنند. کنترل افکار و زندگی مردمان با عنایت به استعاره های شناخته شده، به سرکوب و خشونت منجر می شود. کیچ با کمک استعاره های پذیرفته شده می خواهد انسان احساساتی خفته درون افراد را به جنبش درآورد؛ یعنی همان احساسات لطیفی که خود می تواند زیربنای خشونت باشد. برقراری بهشت و برادری و عدالت و پیشرفت جهان کمونیسم با بکارگیری استعاره ها ممکن شده بود.
از سوی دیگر مولف کتاب به بحث مهم دیگری می پردازد که به زعم کوندرا در مرحله پساایدئولوژی و ورود به عصر ایماگولوژی کیچ کارکرد می یابد. عبور از محتوای ایدئولوژی به بی محتواییِ ایماگولوژی و این بی محتوایی می تواند با هر چیزی پر شود، یعنی در عصر سیطره رسانه ها با نمایش همچون فقط یک نمایش. ایماگولوژی خود قدرتی بدون محتواست. کوندرا کیچ را که در هنرهای دیگر بیشتر شناخته شده بود ، به ادبیات می آورد و از نحوه بکارگیری آن توسط رژیم های توتالیتر می گوید که چگونه از ان ابزاری می سازد برای یک-دست سازی جامعه.
فصل چهارم کتاب “خروج از استبداد داستان تو” نام دارد. مولف در این فصل به رد علیت باوری در داستان به زعم کوندرا می گوید و اینکه علیت باوری یعنی تمایل به معقول سازی یک جهان نامعقول. اگرچه این علیت باوری در رمان نویسان پیشین کارکردی داشته و برای آنها ماجرا، عبارت بوده از سلسله آشکار علت و معلول افعال. اما در جهان اندیشه کوندرا و بنا به هستی شناسی رمان، ماجرا یعنی پا گذاشتن در گستره های ناشناخته و نه اعمال از پیش تعیین شده! و به همین خاطر از صحنه خودکشی آناکارنینا و پریشانی و بی-تصمیمی او در دقایقی قبل از خودکشی یاد می کند و اینکه تالستوی توانسته جریان اسرارآمیز اعمال بی علت انسان ها را ثبت کند. در واقع کوندرا برخلاف اصل ارسطویی از غیاب علیت در رمان یاد می کند و اینکه با غیبت علیت، عنصر شباهت و این همانی افراد بشر نمود بیشتری پیدا می کند و تخیل را پرورش می دهد. و بر همین اساس زندگینامه نویسی امری مهمل می شود، یعنی تقلیل زندگی به چیزهای محاسبه پذیر.
کوندرا به توصیه نیچه اندیشه رمانی را غیرنظام مند می خواند. چنین است که پیرنگ در رمان های کوندرا کمرنگ می شود. آن پیرنگ ارسطویی که دیگر با هیچ رنگ و لعابی نمی تواند بی منطقی و گسست علت و معلول های زندگی ما درک کند، جایی در رمان جهان مدرن نمی یابد.
در واقع در این کتاب پژوهشی، مولف با ارجاعات مکرر به ایده ها و رمان های کوندرا ما را به هزارتوی کنکاش و خلاقیت و پرسش های او می برد. اینکه چطور کوندرا در جهان رمان عنصر وجودی و اندیشه رمانی و هستی شناختی را با فرا رفتن از قواعد تنگ و مستبدانه جستجو می کند و از تریسترام شندی اثر استرن تا آناکارنینا تالستوی تا آثار متعدد کافکا نمونه هایی می آورد تا خط ربط بلوغ رمان را از دل رمان های اروپایی دنبال کند. رمان های کوندرا ، کشف جهان تصادف هاست و چنانکه خود آن را تعریف می کند: تصادف، زمانی اتفاق می افتد که دو رویداد نامنتظر در یک زمان به وقوع پیوندد و به یکدیگر تلاقی کند.
در کتاب همچنین به مبحث حافظه در نگاه کوندرا و البته دیگر نویسندگان نیز توجه شده و مولف محترم از کارکرد حافظه با ما سخن می گوید و نقبی می زند به کتاب تبارشناسی اخلاق که چگونه دستگاه شکنجه های پیشامدرن با داغ و درفش بر بدن محکومان داغی می-نهاد تا خاطره جرم و عذاب آن فراموششان نشود. این فن حافظه سازی را کوندرا از نیچه می گیرد و آن را به احساس گناه پیوند می زند و آسیب پذیری ذهن را بدان ربط می دهد.
در فصل پنجم کتاب ” ناپدید شده در بزرگراه” ، مولف به طنز و شوخی همچون سرنوشت اشاره می کند که چگونه حزب از کلمات طنز وحشت داشت. کوندرا از تمسخر به عنوان زنگاری یاد می کند که به هر چه بنشیند آن را تحلیل می برد. در واقع این کتاب توجه ما را به نگرش کوندرا به طنزی جلب می کند که با دن کیشوت آغاز می شود و ما را از جهان حماسی هومر دور می کند. طنزی که حاصل از درک جهان تصادف هاست و مسخرگی بی علت و معلولی را به یادمان می آورد.
در اندیشه های کوندرا، امید ارزش نیست و رمان چیزی بیش از امید به ما می دهد : به ما شادی می بخشد، شادی تخیل، شادی روایت. شادی بازی. رمان همچون یک بازی است. در پایان از جاده ها و بزرگراه ها در کتاب می خوانیم. حرکت از مبدا به مقصد چنانکه در جاده رخ می دهد یا قدم زدن و تخیل و بازی چنانکه شیوه رمان است. رمان ما را به فرآیندِ شدن دعوت می کند و نه رسیدن به پایان؛ چراکه در نهایت هیچ یوتوپیایی در انتظار ما نیست.
در واقع کتاب میلان کوندرا؛ اولیس مدرن کتابی است که همچون مرجعی به بهانه شناخت آثار و ایده های کوندرا ما را به دل فلسفه و ادبیات و نام ها و مضامین گوناگون می برد. خواندن این کتاب مثل خواندن رمانی لذت بخش خواننده را بر آن می دارد که آهسته آهسته آن را سر بکشد. خصوصا ارجاعات گوناگون مولف خود سفری است در شناخت اندیشه های مرتبط با شناخت آثار کوندرا از ایلیاد و اودیسه تا آثار کافکا تا اندیشه های هگل و نیچه و رورتی تا دن کیشوت و هانا آرنت و ارسطو و فوکو.
کتاب شامل درسگفتارهایی است که مخاطبان ادبیات و فلسفه و مباحث فرهنگی از خواندن دست خالی بازنمی گردند. خصوصا اینکه در مورد تحلیل رمان ها و اندیشه های میلان کوندرا سرانجام شاهد تولد اثری مفصل به قلم پژوهشگری ایرانی هستیم که جا دارد به مولف محترم تبریک بگوییم و در انتظار اثار بعدی او باشیم.
کتاب میلان کوندرا اولیس مدرن از سوی نشر هرمس در ۳۸۲ صفحه منتشر شده است
۴ لایک شده