پدیده هنر از نگاه حافظ و هیدگر
عبدالرضا قنبری
«عاشق و رند و نظر بازم و می گویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام».
معانی واژه «هنر» در واژه نامه ها، نشان از گستردگی این پدیده در عالم انسانی دارد که بسیاری از صاحب نظران آن را والاترین ارمغان آسمانی و پدیده ای ارزشمند برای دریافت «حقیقت» و رهایی انسان از رنج ها و نابسامانی های جهان دانستند.
از میان اندیشمندان غربی میتوان گفت که «مارتین هیدگر» از بسیاری جهات به اندیشه شرقی نسبت به مقوله هنر نزدیک و یا هم ندیشه است و این گونه است که آنچه وی درباره ی پدیده هنر بیان میکند با آنچه که فلسفه هنر و زیبایی شناسی مدرنِ عصر روشنگری بیان می دارد، ذاتاً متفاوت است. نزدیکی هیدگر به تئولوژی اشراقی و حکمت شرقی باعث گردید که بسیاری از فیلسوفان پست مدرن و تحلیلی و نوپوزیتیویست ها، مانند «هابرماس»، «پوپر» و «در ایروکارناپ» و حتی شاگردانش «هانا آرنت» نیز با او به مخالفت بپردازند و از دیگر سو، متفکران مشرق زمین و کسانی که به حکمت اشراقی نزدیک اند به او نزدیک شوند، از جمله آن ها «ویلیام بارت» و «مهتا»، متفکر هندی.
از میان شاعران بزرگ ادب فارسی، حافظ شیرازی را میتوان اندیشمندی دانست که ریشه در آبشخوری دارد که متفکرانی چون هیدگر قرن ها بعد از آن بهره گرفته اند. اگر چه ابیات اندکی هفده بیت) از شعرهای حافظ صراحتاً از «هنر» نامی به میان می آورد اما همان گونه که مشتاقان و خوانندگان شعرهای او می دانند، شعرهای این شاعر بزرگ، با رمز و رازهایی تقریر شده است که فهم زبان اشارت آن مشکل و همه فهم نیست. زبان محاکات و تشبیه برای اغلب مردم قابل فهم است اما اشارات را راز دانان و رمز آشنایان درک میکنند و آنها نیز خواص اند و هنرمندان واقعی نیز جزو خواص اند.
عارف از پرتو می راز نهان دانست گوهر هر کسی از این لعل توانی دانست
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست.
مارتین هیدگر نیز به زبان اشارات توجه دارد. او در اثر مهم خود در مورد هنر، رساله مبدأ اثر هنری (des kunstwerkes Der ursprung) بر این عقیده است که مبدأ و اصل (ursprung or origion) هنر همان «حقیقت» است. و هنر و اثر هنری از حقیقت مایه میگیرد و تاریخ هر ملتی هنرمندانه و به دست اهل حقیقت رقم می خورد. از نگاه هیدگر انسان امروزی از هنر اصیل بیگانه شده است و آنچه که مدعیان هنر ارائه می دهند، در واقع بی معنایی و پریشانی است. «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.» هنرمند واقعی «نقش» خوان مفاهیمی است که پنهان است. مفهوم «استتار و غیب وجود»، اصلاحی است که هیدگر بیان میکند. اصطلاحی که حافظ آن را به کار گرفته است:
بی خبرند زاهدان، نقش بخوان و لاتقل مست ریاست معتسب باده نوش ولاتخفف
این زبان اشارات حافظ، لسان الغیب، است. او بر این باور است که «حقیقت» خود را نشان میدهد:
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود با مدعی نزاع محاکا چه حاجتست.
پریشانی و حرمان انسان معاصر میتواند ناشی از اغراض فردی و یا جمعی باشد که هنر را آلوده میکند و مانع از رسیدن به حقیقت می شود، همچنان که مولوی بیان کرده است:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد.
در نزد حافظ هنر همان فضیلت و کمال در مقابل عیب است، چنان که در نگاه هیدگر از نسخ معرفت gnosis و دانایی episteme میباشد. از نگاه حافظ «عشق» نیز از جمله هنرهاست:
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
عشق می ورزم و امید که این فن شریف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
و یا: بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
عاشق و رند و نظر بازم و می گویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام
هیدگر معتقد است که هنرمند آنچه را که در هستی پنهان است را در می یابد و آن زیبایی و «آن» همان رازی است که حافظ بیان میکند و آشکار می نماید:
از بتان «آن» طلب ار حُسن شناسی حافظ کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
معنای «فوسیس» (Physis) که مترجمان آن را به «طبیعت» ترجمه کردند. همان «آشکار شدن» و «شکفتن» است هیدگر ماهیت هنر و هنرمندی را «ظهور» و «جلوه گری» می داند. او پوئیسیس (Poiesis) یونایی را اساس تئوری هنر به ویژه شعر قرار میدهد. این همان مطلبی است که «شیلر» می گوید که: طبیعت آدمی را به وجود می آورد و هنر او را انسانی می پروراند. از نگاه هیدگر سود و زیان و اغراض زندگی در مرتبه هنر جایی ندارد، آنچه اصل است حقیقت میباشد.
روی خوبست و کمال هنر و دامن پاک لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست
شاعر تلاش دارد که درگیر و دار زندگی و ناکامی های آدمی، روزانه ای امید بخش به وجود آورد. به عبارتی زندگی بدون هنر فاقد ارزش و زیبایی است.
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری