چندصدایی باختینی و پسا باختینی
تکوین و گسترش چندصدایی با تاکید بر هنر و ادبیات
بخش نخست
بهمن نامور مطلق
تذکر: متن ذیل برگرفته از کتاب «گفتگومندی در ادبیات و هنر» مجموعه مقالات، نقدهای ادبی- هنری به کوشش دکتر بهمن نامور مطلق ومنیژه کنگرانی می باشد. گفتگومندی از موضوعات مهم در عرصه نظریه و نقد ادبی و هنری محسوب می شود که نخستین بار توسط «میخائیل باختین» در نیمه قرن بیستم ارائه شد. همچنین گفتگومندی و آمیختگی متنی و فرامتنی می تواند شرایط لازم برای چند صدایی را فراهم آورد. کتاب «گفتگومندی در ادبیات و هنر» شامل مجموعه ای از مقالات مرتبط با موضوع یاد شده است که توسط تعدادی از محققان رشته های گوناگون به رشته تحریر در آمده است. این کتاب توسط انتشارات سخن در سال هزار و سیصد و نود روانه بازار کتاب شده است. حضور خواندن این کتاب را به تمام پژوهشگران و علاقمندان توصیه می کند.
چندصدایی درعرصه نقد و مطالعات ادبی و هنری با باختین در نیمه نخست قرن بیستم آغاز شد، اما پس از آشنایی اروپای غربی با این مطالعات، محققان زیادی به توسعه و گسترش این مفهوم در ادبیات و هنرهای دیگر پرداختند. البته مطالعات چندصدایی به این رشته ها محدود نشد و از خاستگاه خود خارج گردید و مورد اقبال و استقبال جدی رشته های فراهنری به ویژه فلسفه، علوم اجتماعی و نیز مطالعات فرهنگی قرار گرفت.
این مقاله در نظر دارد نخست چگونگی شکل گیری و تکوین چندصدایی در تفکر و آرای «میخائیل باختین» را مورد بررسی قراردهد و سپس با یک نگاه کلان محور، درون رشته ای و بینارشته ای به مطالعه نحوه گسترش و توسعه چند صدایی در دوران پساباختینی بپردازد. در این زمینه به محققانی همچون «تزوتان تودوروف»، «یولیا کریستوا»، «اسوالد دوکرو»، «پل ریکور»، «لوران ژنی» و افزوده های آن ها در مبحث چندصدایی اشاره خواهد شد.
واژگان کلیدی: چندصدایی، «باختین»، هنر و ادبیات
مقدمه
چندصدایی به گونه ای که امروزه مورد توجه منتقدان و محققان ادبی، هنری و فرهنگی قرار گرفته است، توسط «باختین» (۱۹۷۵-۱۸۹۵) منتقد ادبی و فیلسوف روسی در اوایل قرن بیستم مطرح گردید. البته اصطلاح چندصدایی پیش از «باختین» به ویژه در موسیقی و جود داشته است، ولی این فیلسوف و منتقد روسی ضمن به عاریت گرفتن این اصطلاح، تعریف نوینی از آن ارائه نمود که در قرن بیستم موجب پیدایش یک جریان دامنه دار در عرصههای گوناگون گردید. در واقع، «باختین» هنگام مطالعه و بررسی رمان به ویژه آثار«داستایوفسکی» به اهمیت چندصدایی پی برد، موضوعی که مورد اقبال جمع فراوانی از محققان برجسته گردید و مطالب بی شماری در این زمینه نوشته شد. اهمیت و نقش چندصدایی در نقد و مطالعات گوناگون زبانی، ادبی و هنری به اندازهای است که نمی توان به آسانی آثار و ابعاد آن را گرد آوری و مطالعه نمود. اما دستاورد تاملات «باختین» و پیروان او در مورد چندصدایی به حوزه زبان، ادبیات و هنر محدود نمی شود و چنان که گفته خواهد شد این موضوع عرصه های گوناگون علومانسانی نظیر علوم اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را نیز شامل می شود، به گونه ای که هر یک بهره ای ازاین مباحث برده اند. به همین دلیل، محققان حوزههای گوناگون در باره تاثیر مستقیم و غیرمستقیم چندصدایی باختینی بر این حوزه ها مباحث مبسوطی ارائه نموده و آثار ارزشمندی خلق کرده اند.
با این حال، ضرورت یک برداشت کلی و نگرش کلان موجب شده است تا این مقاله در صدد بررسی و شناسایی رد پای این موضوع در برخی از رشته های هنری و علمی بر آید. چنین ضرورتی برای ارائه یک نگرش کلان در باره چندصدایی و مفاهیم مرتبط با آن نزد «باختین» و پیروانش در حوزه های گوناگون دانش انسانی به ویژه در ایران بیشتر احساس میشود، زیرا کمبود مطالعات پایه ای در این عرصه موجب شده است تا تاثیر این مباحث بر بخش های مختلف کمتر مورد توجه قرار گیرد. بنابراین، نوشتار حاضر کوشش می کند تا ضمن مطالعه چگونگی تکوین و شکل گیری مفهوم چندصدایی نزد «باختین» و پیش و پس از او با یک نگرش بینا رشته ای به چگونگی توزیع و گسترش این مفهوم در شاخه های گوناگون علوم انسانی نیز بپردازد. در همین جا باید اذعان داشت که چنین تحقیقی به ویژه در ایران بسیار دشوار است، زیرا منابع موجود در ایران برای این تحقیق کافی نیست و چنین اقدامی به طور یقین با نارساییها و نواقصی همراه خواهد بود. با این حال و با توجه به منابع در دسترس به ویژه منابع فارسی و فرانسه مطالب حاضر مسلما” دارای ضعف هایی خواهد بود.
این نوشتار کوتاه نخست به سه دوره مرتبط با مبحث چندصدایی می پردازد: چندصدایی پیشاباختینی، چندصدایی باختینی و چندصدایی پساباختینی. این سه قسمت با رویکرد تجزبه و تحلیلی انجام می گیرند و با دو قسمتی که به رویکرد ترکیبی و تحلیی و پس از آن رویکرد انتقادی اختصاص یافته اند به پایان خواهند رسید.
الف. چندصدایی پیشاباختینی
چندصدایی یا چندآوایی اصطلاحی است که پیش از «باختین» در موسیقی و مطالعات موسیقایی مورد استفاده قرار گرفته است. به همین دلیل در اینجا به معنای اولیه چندصدایی پیش از مباحث «باختین» اشاره می شود. مباحثی همچون پلی فونی و مونوفونی در همین وضعت و شرایط ابداع شدند. پلی فونی یا چندصدایی به گونه ای از موسیقی اطلاق می گردد که در آن چندین صدا به طور همزمان در یک اجرای موسیقی حضور می یابند، صداهای گوناگونی که دارای دو گونه رابطه میان صدایی هستند. به عبارت دیگر پلی فونی به موسیقی ای اطلاق می شود که درآن چندین صدا با یکدیگر و به صورت مستقل حضور داشته وبر اساس قانون هارمونی به یکدیگر مرتبط می شوند یا با هم یک واحد موسیقایی را شکل می دهند. بر همین اساس، به سازه هایی که همزمان می توانند چندین صدا را تولید کنند، سازهای چندصدایی نیز گفته اند. پیانو یکی از سازهای چندصدا نامیده می شود زیرا همین ویژگی تولید صدا را به طور همزمان داراست. بنابراین پیانیست یک هنرمند چند صدا خواهد بود.
در تاریخ موسیقی غربی رابطه چندصدایی و هارمونی رابطه ای یک دست و یک شکل نیست، زیرا این دو گاهی درکنار و معادل هم و گاهی نیز در مقابل هم قرار گرفته اند. این موضوع از آن جهت حائز اهمیت است که در نقد باختینی نیز چگونگی رابطه این دو مهم و اساسی تلقی می گردد. فرایند ساخت چند صدایی را کونترپوان می نامند. این اصطلاح در نوشتار ما چندین بار مورد توجه قرار خواهد گرفت.
چندصدایی در دوره پیشاباختینی نه فقط به جنبه مطالعات موسیقایی، که به توصیف آن محدود می گردد. به عبارت دیگر، هنوز درحوزه نقد هنری مورد استفاده قرار نگرفته است. بالعکس پس از به کار گیری آن توسط «باختین» به شدت از شیوه و رویکرد او در حوزه رمان و ادبیات متاثر شد. چنان که پس از آن چندصدایی بیش از اینکه یک برداشت موسیقایی باشد، برداشتی ادبی است.
چندصدایی پیشاباختینی که به موسیقی خاصی اطلاق می گردد، پس از مباحث «باختین» کمتر به طور مستقیم مورد توجه قرار می گیرد. با اینحال، پاره ای از محققان به ویژه کسانی که با موسیقی آشنا بودند، اشاراتی به این چندصدایی در نقد خود دارند. یکی از بهترین نمونه های ارتباط چندصدایی پیشاباختینی با چندصدایی پساباختینی – چنان که مشاهده خواهد شد- کاربرد چندصدایی در نقد فرهنگی به ویژه نزد «ادوارد سعید» است.
ب.چند صدایی باختینی
خاستگاه نخستین مبحث چندصدایی مطالعه و نقد ادبی و هنری است و نزدیک به هشتاد سال از به کارگیری این اصطلاح توسط «میخائیل باختین» در هنگام مطالعه آثار ادبی به ویژه رمان های «داستایوفسکی» می گذرد. «باختین» نیز این اصطلاح را از دانش موسیقی به عاریت گرفته بود . در موسیقی چندصدایی به ترکیب چندین صدای مستقل اما مرتبط بر اساس قانون هارمونی اطلاع می شود و در مقابل تک صدایی قرار می گیرد. اما «باختین» که در به کارگیری اصطلاحات علمی و هنری در نقد ادبی مهارت داشت، چندصدایی را در اوایل قرن بیستم وارد حوزه نقد ادبی نمود. چندصدایی پدیده ای است که با سایر مفاهیم باختینی از جمله آمیختگی، زمان- مکان و گفتگومندی، ارتباط تنگاتنگی دارد. «باختین» درمطالعات و آثار خود مجموعه ای از یک نظام انتقادی را صورت بندی می کند که چند صدایی بخشی از آن محسوب می شود. در واقع، شناخت چندصدایی بدون شناخت دیگر مفاهیم یاد شده بسیار دشوار است. اما برای فهم عمیق تر چندصدایی باختینی لازم است تحولات فرهنگی و اجتماعی اروپا به ویژه ادبیات و هنر دهه های نخست قرن بیستم به خوبی شناخته شود زیرا چندصدایی نه فقط به واسطه مفاهیم و مصداق های مرتبط با آن ، بلکه با آن هایی که در مقابلشان قرار می گرد نیز قابل شناخت و تمایز است. در واقع، «باختین» با طرح گفتگو مندی و چندصدایی خود را درمقابل سبک شناسان، زبان شناسان، لغت شناسان و به ویژه فرمالیست ها قرار می دهد و همه این جریان ها دست کم در دوره «باختین» در نگر ش و نقد صرفا” متنی مشترک بودند.
در پایان این مبحث لازم است یادآوری شود که نظریات ارائه شده از سوی «باختین» را نباید نظریاتی کاملا” شخصی و در روسیه آن روز استثنایی پنداشت، زیرا با نگاهی هر چند گذرا می توان دریافت که روسیه در دهه پایانی قرن نوزدهم و دهه آغازین قرن بیستم به طور شگفت آوری دست کم در عرصه های ادبیات، زبان و فرهنگ جهش بزرگی را تجربه می کند و شخصیت های بزرگ، جریان های تعیین کننده و حلقه های متعدی در این دوران شکل می گیرند که شخصیت هایی چون «داستایوفسکی» و مکاتبی همچون فرمالیست ها و جریان های مخالف آن ها و حلقه هایی همچون حلقه زبان شناسی مسکو و سپس پراگ و حلقه «باختین» نمونه هایی از آن ها هستند.
ج. چندصدایی پساباختینی
گرچه «باختین» و آثار وی آغازگر و طلیعه مطالعات جدی چندصدایی تلقی می گردند اما موضوع چندصدایی پس از «باختین» تداوم یافت و محققان از زوایای گوناگونی به گسترش این موضوع پرداختند. این مطالعات از تبیین و تشریح چندصدایی نزد «باختین» گذر کردند و به بسط و گسترش این موضوع در بخش های گوناگون نظام کلامی و تصویری در هنر و ادبیات و دیگر شاخه ها پرداختند. مطالعات بیناشاخه ای و تراشاخه ای در موضوع چندصدایی به ویژه در نیمه دوم قرن بیستم توسعه پیدا کرد و علوم اجتماعی و سیاسی از آن بهره های بسیاری بردند. روان شناسی و انسان شناسی و پس از آن مطالعات فرهنگی نیز هر یک به نوعی از مبحث چندصدایی بهره مند شدند زیرا موضوع چندصدایی در کانون مباحث مربوط به خود و دیگری قرار گرفت و برخی همچون «لوران ژنی» آن را با مرحله آینه ای لاکان مرتبط کردند. چندصدایی و گفتگومندی را می توان نزد برخی از فلاسفه همچون «امانوئل لویناس» و «پل ریکور» که توجه ویژه ای به مبحث دیگری و گفتگومندی داشتند به خوبی ملاحظه کرد.
بنابراین، چندصدایی با «باختین» و آرای او وارد مرحله نوینی می شود و آغاز یک ماجرای طولانی و غنی در عرصه نقد هنری و نقد شاخه های گوناگون علوم انسانی می گردد. این ماجرا و جریان به یکی از مهم ترین و گسترده ترین جریان های نقد به ویژه از نیمه دوم قرن بیستم تا امروز تبدیل شده است. مسلما” بررسی و حتی اشاره به همه افراد و گروه هایی که از مباحث چندصدایی باختینی متاثیر بوده اند در یک مقاله ممکن و میسر نیست اما ضرورت داشتن یک نگرش کلان و کلی به این تاثیرگذاری و حضور موجب شده است تا هر چند به طورناقص به برخی از این مسائل اشاره شود.
۱. نقد ادبی و ادبیات
چندصدایی درحوزه ادبیات بیش از دیگر عرصه ها مورد استقبال قرار گرفت و محققان بسیاری به بحث در باره آن پرداختند و مباحث باختینی را بیش از پیش متنوع و گوناگون کرده و گسترش دادند. این مسئله نیز شگفت آور نیست زیرا «باختین» به همین دسته از مطالعات تعلق داشته و زمینه های بحث چندصدایی در حوزه ادبیات مهیاتر و فراهم تر بوده است. محققان بزرگی درحوزه مطالعات زبانی و نقد ادبی به چندصایی توجه نموند و همین مسئله موجب گسترش موضوع چندصدایی در بخش های گوناگون این قبیل مطالعات گردید. در اینجا به چند تن از بر جسته ترین منتقدانی که مباحث باختینی را گسترش داده اند همانند «تودوروف»، «کریستوا» و« ژنی» اشاره و بسنده می شود.
«تزوتان تودوروف»
«تودوروف» از شارحان بزرگ گفتگومندی و چندصدایی است که کوشید ضمن تشریح مباحث باختینی در اروپای غربی از آن در نقد ادبی استفاده نماید. از مهم ترین نوشته های «تودوروف» در باره آثار «باختین» می توان به کتاب «گفتگومندی نزد باختین» اشاره کرد که از مهم ترین مراجع برای شناخت شخصیت و آرای «باختین» محسوب می شود و پیوسته مورد ارجاع پژوهشگران قرار می گرد. «تودوروف» در این کتاب به توصیف زندگی و اندیشه «باختین» و تاثیر او بر نقد ادبی پرداخته است. ازنظر «باختین» گفته ها همگی دارای ارزش و بار ایدئولوژیک خاصی هستند و به طور کلی هیچ گفته ای خنثی نیست.
«تودوروف» در باره چندصدایی، نخست به مباحث مربوط به چند گونگی اشاره می کند و از طرح گونه های گفتاری به جای یک الگوی تک گفتاری سخن می گوید. «باختین» از چند گونگی برای مجموعه چند زبانی و چند صدایی استفاده می کند. چنان که «تودوروف» درمورد واژه چند گونگی می گوید: «واژه به کار رفته توسط باختین بین دو واژه ساخته شده دیگر که هم ردیف آن هستند جای می گیرد چند زبانی یا تنوع زبان ها و چندآوایی یا تنوعت آواهای (شخصی)»( تودوروف ۱۱۴،۱۳۷۷). «باختین» دخود بیشتر بر چندصدایی (چندآوایی) تاکید می ورزد زیرا چندصدایی است که می توان تفاوت ها و تنوع شخصیت ها را به خوبی به نمایش بگذارد. برای «باختین» تکثر افراد یا شخصیت ها مهم نیست زیرا این تکثر می تواند بر اساس همگرایی رخ داده باشد بلکه مهم تنوع و حتی افتراق و ناهمگونی است.
«تودوروف» در اینجا بر دوگانه مرکزیت محوری و مرکزیت زدایی نزد «باختین» در بحث چندصدایی تاکید ورزد و می نویسد:
«باختین» در بحث از تمایل به سوی وحدت گرایی از «نیروی مرکزگرا» و در بحث از چند گونگی از «نیروی مرکز گریز» سخن می گوید. سخن های متفاوت خود نیز به دلایل گوناگون هر یک از این نیروها را شدت می بخشند. به عنوان مثال، رمان (آن گونه که باختین این لفظ را به کار می گیرد) در تمایز با شعر، چند گونگی را شدت می بخشد، زیرا چند گونگی از نمایش زبان جدا نشدنی است و این در رمان بیش از هر سخن دیگر، موجود و آشکار است.
«کریستوا»
«یولیا کریستوا» از مهم ترین شخصیت های نقد ادبی قرن بیستم است که به واسطه آثار و موضوعاتی چند به ویژه بینامتنیت شهرتی جهانی یافته است. انتقال تجربیات مطالعات ادبی اروپای شرقی به اروپای غربی از نخستین فعالیت های وی بود. «کریستوا» نیز که به شدت متاثر از مباحث گفتگومندی و چندصدایی «باختین» بود، به گسترش آن اهتمام ورزید. در واقع طرح موضوع بینامتنیت وی به طور دقیق، متاثر از چندصدایی «باختین» می باشد. به بیان دقیق تر، «کریستوا» هنگام مطالعه مبحث «کلمه» متوجه بینامتنیت گردید. بنابراین، «کریستوا» با مطالعه آرای «باختین» و در، مقاله ای که به این زبان شناسی و فیلسوف روسی اختصاص داده بود برای نخستین بار از اصطلاح بینامتنیت استفاده کرد. در واقع، «کریستوا» درمقاله «کلمه، گفتگو، رمان» ضمن بررسی نظریات «باختین»، این نویسنده را به دلیل اینکه با طرح ارتباط فرامتنی موجب رهایی متن از یک معنای بسته شده است، می ستاید و می گوید:
«باختین» به عنوان «نویسنده» و به همان میزان «دانشمند» از نخستین کسانی است که تقطیع تثبیت کننده متن ها را با الگویی جایگزین می کند که ساختار ادبی نیست، بلکه ساختاری است که خود را نسبت به ساختار دیگری شکل می دهد. این پویایی ساختارگرایانه جز با یک مفهوم پردازی میسر نیست، مفهوم پردازی ای که بر اساس آن «واره ی ادبیات» یک نقطه (معنای ثابت) نیست، بلکه تلافی ای از صورت های متنی است یک گفتگو در میان چندین نوشتار: برداشت پویایی از نویسنده، گیرنده (شخصیت ها)، بافت فرهنگی کنونی و پیشین.
چنانکه ملاحظه می شود «کریستوا» این عدم تعین معنا را در حضور چندگانه عوامی می داند که در تولید متن دخالت دارند؛ به گونه ای که متن از انحصار صرف مولف خارج می شود.
بینامتنیت خود یکی ازمباحث مهم حوزه نقد ادبی و هنری محسوب می گردد. برخی از محققان همچون «سوفی رابو» در تبیین ارتباط بینامتنیت و گفتگومندی و چندصدایی، بینامتنیت را ترجمه مفهوم «گفتگومندی» «باختین» می پندارند. گرچه چنین برداشتی درست نیست، اما رابطه گفتگومندی و چندصدایی «باختین» و بینامتنیت کریستوایی چنان پوسته است که شاید بتوان گفت که بدون گفتگومندی و چندصدایی هیچ گاه موضوع بینامتنیت شکل نمی گرفت. همین موضوع موجب شده است تا بیشتر محققانی که اثری را به بینامتنیت اختصاص داده اند یا می دهند در قسمتی کوتاه به چندصدایی بپردازند. البته پیوند بینامتنیت با گفتگومندی بیش از چند صدایی، توجه این محققان را به خود جلب کرده است. بینامتنیت نیز همانند گفتگومندی و چند صدایی بر این باور استوار شده بود که صحنه ادبی در اواخر قرن نوزدهم شاهد یک دگرگونی عمیق بوده است و بر اساس این دگرگونی، نقد نوین نیز باید دگرگون گردد تا امکان مطالعه این گونه های نوین نیز فراهم آید. «ژیونو» درباره ارتباط بینامتنیت ، گفتگومندی و چندصدایی می نویسد:
در واقع با تعریف گفتگومندی، «میخائیل باختین» پیوسته متن را به باقت، مولف آن و نیز مولفانی که پیش از آن بوده اند مرتبط می کند. این واژه گفتگومندی که زبان شناسی به کار می گرد زیرا هنوز واژه بینامتنیت وجود ندارد، به شبکه واژگانی بسیار گسترده ای بستگی دارد. «باختین» همه تعابیری را به کار می برد که نظریه گفتگوی متن ها را مطرح می کند: زمان… یک پدیده چند سبکی، چند زبانی و چندآوایی است.
چنان که ملاحظه می شود از نظر بیشتر محققان بینامتنیت، این پدیده به طور مستقیم به مباحث باختینی مرتبط می شود. به همین دلیل، گقتگومندی، چندصدایی و آمیختگی رامی توان مباحث پیشابینامتنی نیز قلمداد نمود.
ادامه دارد.
۹ لایک شده