چند شعر از دایان دی پریما
برگردان: بهناز بیرون راه
اشاره:
دایان دی پریما (Diane Di Prima ) از معدود شاعران برجسته ی زن جنبش بیت است. او در نیویورک به دنیا آمد و پس از گذراندن دورهای در کالج سواتمور در روستای گرینویچ ساکن شد. در همین مکان بود که او “شیوه ی زندگی بوهمین” را که از مشخصه های جنبش بیت بود در پیش گرفت.
او نخستین مجموعه شعرش با عنوان “این نوع پرنده به عقب پرواز می کند ” را در هزارو نهصد و پنجاه و هشت منتشر کرد. در اوایل دهه ی هزار و نهصد و شصت، با همکاری امیری باراکا (لروی جونز) ماهنامه ای به راه انداخت که بیانگر ویژگی بارز آثار آن ها و بسیاری دیگر از نویسندگان برجسته ی جنبش بیت از جمله جک کرواک و ویلیام اس. بارو بود. او همچنین بنیانگذار دو چاپخانه بود که به آثار شاعران نوگرا و آوانگارد اختصاص داشت. در هزار و نهصد و هفتاد و چهار او به عنوان معلم در مؤسسه ی ناروپا در ایالت کلرادو آغاز به کار کرد.
گرچه آثار او در دهه ی شصت و هفتاد منعکس کننده ی مبازره ی او با تحولات سیاسی و اجتماعی آن دوران بود، اما بیش تر آثار وی در مورد روابط و زندگی شخصی اوست. بسیاری از آثار اخیرش حاکی از علاقه وی به کیمیاگری، کهن الگوهای زنانه و البته فلسفه های شرق است.
برخی از آثار او عبارتند از: شعرهایی برای فِرِدی (۱۹۶۶)، اشعار ترانه ی زمین ۱۹۵۹-۱۹۵۷ (۱۹۶۸)، کتاب ساعت ها (۱۹۷۰)، لوبا ، بخش های ۸-۱ (۱۹۷۸)، و بخش هایی از یک ترانه (۱۹۹۰).
او علاوه بر چندین مجموعه شعر، یک مجموعه داستان کوتاه با عنوان شام ها و کابوس ها (۱۹۶۱) و یک اتوبیوگرافی با عنوان خاطرات یک نویسنده بیت (۱۹۶۹) را نیز در کارنامه ی خود دارد.
وقایعنگاری
اکتبر بود که عاشقت شدم
پشت موهایت پنهان شده بودی
و سایهات را
بر گوشههای این خانه میراندی
در نوامبر هجوم آوردی
و هوای بالای تختم را
از رؤیا آکندی
فریادهایی یاریطلبانه
در گوش جانم طنین افکند
در دسامبر دستانت را گرفتم
یک بعد از ظهر، نور رفت
و بازگشت
در سحرگاه ساحلی در اسکاتلند
با آواز تو
حالا ژانویه است، تو محو میشوی
در وجود همزادت
جواهراتی بر شنلش، سایۀ تو بر برف
بر باد میلغزی،
نسیمی بلورین
آوازهای تازهات را
از پنجرۀ اتاقهای غمانگیز، بلند و زیبامان
میرباید.
اشعار کم و بیش عاشقانه
اگر خوارم کنی، خوارت میکنم،
پیش از تو عروسک،
بازیهایت را بلدم
اگر خوارم کنی میفهمم
لبهای بهتر از تویی هم هست
بدنهایی رقصانتر
صحنههایی دیوانهکنندهتر
اگر خوارم کنی کمک چندانی نمیکند.
***
تو تمام
هوایی که نفس میکشم نیستی
خدا را شکر
پس برو
***
برای تو
دیگر دست در دماغ وسوسهکنندهام
نمیکنم
یا ناخنهای خوشمزهام را نمیجوم
برای تو دندانهایم را محکم میکنم
و یک تشک میخرم
برای تو
سوسک مورد علاقهام را میکشم
که در وسایل چوبی
کنار میز طراحی
زندگی میکند.
تاثر(اظهار عشق)
خوب لابه کردن رابلد نیستم،
بیش از حد مغرور و خشنام،
دستانم
خواستن را بهتر بلدند،
اما چطور
وقتی تو آن قدر دوری،
نگاه کن برگهازردند،
یادت است آگوست سبز بودند
و ما زیر آن ها بر زمین آرمیده بودیم.
حالا زیر سقفیم
کنار هم بی هیچ لمسی
آرمیدهایم
وقتی تنهایم،
اشکهایم سرازیر میشوند
در اندیشهی زمستان.
۱۳ لایک شده