«پدرم از آن باهوش هایی بود که از دوران جوانی قادر بود عمقی فکر کند، چون می توانست خوب نفس بکشد. در ظاهر از آن آدم های سرخوشی نبود که انگار کله ی پهن شان را برای استراحت، از روی سر برداشته و بر سینه شان گذاشته اند. مادرم هم از آن کچل هایی بود که می بایست بود. به نظرم خصوصیت اخلاقی زن ها و مردهای جوان کچل، شبیه به هم هست. آن ها آدم های بدبینی هستند که از زور حساسیت از همه می بُرند و مجبور می شوند باهوش بشوند. ولی بدشانسی ما او باهوش نشد… همه را خل و چل کرد.
نمی دانم سرنوشت چنین بود یا چه که، از پدر و مادری که هر دو یتیم بودند به دنیا آمدم. منتها این دو یتیم دنیاهای شان با یک دیگر فرق داشت. پدر در خانواده ی اشرافی- روحانی دوره ی احمد شاه قاجار یتیم شده بود… بابا در شجره اش، سیزدهمین اولاد امام حسن عسگری محسوب می شد. آن را سه- چهار سال قبل از مرگ پدرم یعنی در سن سی و هشت سالگی فهمیدم… منتها نه می دانستم یعنی چه و نه برایم مثل الان مهم بود. آن روزها اطلاعات زیادی راجع به امام ها نداشتم… لیکن الان می دانم دو روایت در مورد ایشان وجود دارد. یکی آن که آن امام، اصلا فرزندی نداشته است که بابا سیزدهمین اولادش باشد… چشمان درشت و سیاه پدر، از جمله نشانه هایی می آمد که رگ عرب بودن اش را اثبات می کرد. بعدها وقتی این را به خواهرهایم گفتم، نه تنها خوش شان نیامد، بل که باورشان نشد… مدتی چنین سوالی به ذهنم خطور کرده بود که چرا قشری از ایرانی ها حتا سال ها قبل از این تروریست بازی ها، عرب ها را دوست نداشته اند؟»
متنی که در بالا خواندید، بر گرفته از کتاب «کوچیکه» نوشته ی «رویا وهمی» است که در سال جاری روانه ی بازار کتاب شده است.
رمان«کوچیکه» نوشته ی «رویا وهمی» در دویست صفحه از سوی انتشارات «عطایی» به چاپ رسیده است.
این رمان شامل دو فصل می باشد. فصل اول آن، با عنوان «قلب دو تاست» و فصل دوم با عنوان «پروانه ای با خال های نارنجی» شروع می شود. فصل اول کتاب در پنج بخش و فصل دوم آن در هفت بخش تنظیم شده است.
رمان«کوچیکه» نوشته ی «رویا وهمی» از سوی انتشارات عطایی در تیراژ پانصد نسخه در کتابفروشی ها موجود می باشد.
۵ لایک شده
One Comment
رضا ضیا
خانم محترم این عکس صادق هدایت نیست!