سه شعر از عطا آشتیانی
هاری را آهار زده
تا سپیدی گیسوانت در انتظار سپید دندان
خسوفی در دل شب
روبروی دیدگانت
رو سیاه تر از فکرت
****
دری که باز نمیشود
دیگر به سان دیوار است
هرچند در
همچون پنجره ای روبه روی دیوار
دیواری که فرو ریخت
با در بیگانه
از پنجره نگاه کن
****
قلاب شدیم به انقلاب
یک کلاه گشاد سر الف گذاشتیم به خیال آزادی
نمیدانستیم مسیر مستقیم
نامش بی آر تی شد!!!