اسطوره ی زایش زرتشت
عبدالرضا قنبری
کهن ترین روایتی که از زایشِ« زرتشت» در دست است، داستانی اساطیری از نوشته ای دینی است به زبان پهلوی.(کتاب دینکرد)
زندگی قهرمانان اساطیری و زرتشت- پیامبر ایرانی- همواره در هاله ای از افسانه ها قرار دارد و داستانِ زادن آن ها، رنگی آسمانی و گاه خارق عادت به خود گرفته است. آیا نه این است که در هر افسانه ای حقیقتی نهفته است ؟! داستانِ زایشِ زرتشت، داستانِ پیوند آب و گیاه با آدمی است.
اجزایی را که لازم بود تا تولد پیامبر ایرانی، زرتشت را به حصول رساند عبارت بودند از«فره ایزدی»،«روان» و«تن». این هر سه منشاء آسمانی دارند. «فره ایزدی» چون پاره ای نور یا نیرو که گاه نیز به صورت کبوتر یا شاهین در می آمد و از سوی خداوند در جسم مردان برگزیده وارد می شد و موجبات موفقیت و پیشرفت شان را فراهم می کرد. بارزترین جلوه ی «فره» درخشندگی آن است.صاحبِ فره، رخساری درخشان دارد. به درخشانیِ افراد فره مند در اساطیر اشاره گردیده است. از جمله در «شاهنامه» ی «فردوسی»، به داستانِ «جمشید» و فره ایزدی و درخشانی وتابندگی وی، اشاره شده است؛ چنان که جزء دوم نامِ وی، «شید» به معنی درخشان است و نام اصلی وی «جم» است. «فره» هنگام گسستن از افراد یا پیوستن به افراد، نمودهایی دارد. برای نمونه «فره» از «جمشید» در هیئت مرغی (مرغ وارغنه) گسست. می توان در یک عبارت گفت: «فره» فروغی ایزدی است که به دل هر کس بتابد، از همگنان خود برتری می یابد و از پرتو این فروغ است که شخص به نیروی فوق العاده و بیش از حد انتظار می رسد. در «شاهنامه» مثال های بسیاری وجود دارد که «فره» را نشانه ی عنایتِ ایزد می داند:
«به موبد چنین گفت بهرام گور / که یزدان دهد فر و دیهیم و زور»
«تهمتن چنین گفت کاین زور و فرّ / یکی خلعتی باشد از دادگر»
«نخستین بر آن آفرین گسترید / که چرخ و زمین و زمان آفرید»
«نگارنده ی هور و کیان و ماه / فروزنده ی فر و دیهیم و گاه»
«اهورا مزدا» چون اراده کرد تا برگزیده ای برای راهنمایی مردمان برانگیزد به اندیشه ی «فره» وی شد. در سپهر ششمین که مرکز روشنایی بی کرانه بود، «فره» نخستین وجود داشت. «فره» را از آن جا برگرفت و به خورشید منتقل ساخت. به از ماه به ستارگان منتقل شد تا پرورده گشت. آنگاه آن فره ایزدی از ستارگان به آتشگاه خاندان «فراهیم» منتقل گشت.
با ورود این عنصر آسمانی، «آتشگاه فراهیم» بدون افزودن مواد سوختنی همچنان بی وسیله ای می سوخت. در آن هنگام، همسرِ «فراهیم» باردار بود و «فره» به وی منتقل شد و چون وضع حمل کرد، دختری آورد که وی را «دغدوا» نام نهادند. از همان آغاز، نشانه های متفاوت بودن در رفتار او مشاهده می شد. چون به پانزده سالگی رسید بر اثر حملِ فره ایزدی درخشان بود و چون چراغی پر فروغ می درخشید.
دیوان که از تولدِ «زرتشت» آگاهی داشتند و می دانستند با زایشِ او هستی شان به خطرمی افتد، «فراهیم» را وسوسه کردند که دخترش، «دغدوا» با جادوگران رابطه و پیوندی برقرار کرده و موجب تباهی اش می شود. «فراهیم» چون درخشندگی دختر را دید، در دامِ دیوان گرفتارشد و دختر را به اتهام پیوند با جادوگران از خانه و قبیله بیرون راند. «دغدوا» پس از مدتی سرگشتگی به قبیله ی «سپیتمان» پناهنده شد. رئیسِ آن قبیله که آثار بزرگی را در سیمای دختر جوان دید، وی را در خانواده ی خویش پذیرفت. «پوروشسپ» پسر رئیس قبیله با «دغدوا» عقد زناشویی بست و بدین گونه فره ایزدی به خانواده ی «سپیتمان» منتقل شد.
جزء دوم «روان» زرتشت است. در مبانی اساطیری آمده که ارواح پیش از حلول در تن و در آمیختن با جسم در آسمان ها مأوا دارند و روانِ «زرتشت» نیز پیش از آن که به جهان خاکی بیاید، در جهان بالا می زیست. چون زمانِ زادنِ «زرتشت» فرا رسید، «بهمن» و «اردی بهشت»، دو تن از ایزدانِ والامقام، ساقه ای از گیاهِ مقدس «هه او مه» یا «هوم» را تهیه کرده و روانِ «زرتشت» را در آن قرار دادند. ریشه شناسی این واژه(هوم) حاکی از آن است که این گیاه، ماده ای بوده است که آن را می فشرده اند یا می کوبیده اند. چیستیِ «هوم» [هئومه] یکی از بحث انگیزترین موضوع ها در پژوهش های ایران شناسی به شمار میرود. بیش از یکصد گیاه پیشنهاد شده است؛ از جمله «اِفِدرا»، «انواع انگور»، «این شاهدانه»، «ریواس»، «هارمالین» و «جنسینگ». دو ایزد، آن ساقه را از آسمان به زمین آورده و روی درختی که دو مرغ در آن جا آشیانه داشتند، قرار دادند. روزی ماری به آشیانه ی مرغان راه یافت و آن دو پرنده را بلعید اما ساقه ی گیاهِ مقدسِ «هوم» به مار حمله کرده و پس از کشتنِ مار، دو مرغ را رهائی بخشید و این زمانی بود که «پوروشسپ» تازه با «دغدوا» ازدواج کرده بود و شبانی پیشه داشت. روزی که به دنبال گله در صحرا راه می پیمود، «بهمن» و «اردی بهشت» او را به سوی آن درخت هدایت کردند. «پوروشسپ» ساقه ی گیاهِ «هوم» را برداشته، در بازگشت به خانه، آن را به همسرش سپرد تا نگه داری کند و بدین گونه روانِ «زرتشت»،از آسمان به زمین منتقل شد.
جزء سوم «زرتشت»، «تنِ» او بود. فراهم آوردنِ پیکر به عهده ی دو ایزد دیگر به نام های «امرداد» و «خرداد» بود. «خرداد» ایزدِ آب و «امرداد» ایزدِ گیاه در آسمان کار خود را انجام دادند و آن گاه به ابرها فرمان دادند تا مایه ی اصلی تن را در خود جای داده و با بارش باران، آن را به زمین منتقل کند. ابرها چنان کردند و مایه ی تنِ «زرتشت» بدین ترتیب در دلِ گیاه جای گرفت. گیاهان روی زمین روئیدند و چون چنین شد، «پوروشسپ» با راهنماییِ «خرداد» و «امرداد»، شش گاو خود را برای چرا به صحرا برد. گاوان از گیاهی که حاملِ مایه ی تنِ «زرتشت» بوده خوردند و پستان هاشان پر شیر شد.
«دغدوا» شیر گاوان را دوشیده و «پوروشسپ» ساقه ی مقدسِ «هوم» را که خشک شده بود سائید و داخل شیر کرد و هر دو از آن خوردند. بدین گونه «دغدوا» که فره ایزدی زرتشت را در خود داشت، روان و مایه ی تن او را در وجود خود گرد آورد واندکی نگذشت که زرتشت متولد شد.
این داستانِ زادنِ «زرتشت» از آب و گیاه، یاد آور شعر معروف «مولانا جلال الدین محمد» در «مثنوی» است:
«از جمادی مردم و نامی شدم/ وزنما مردم زحیوان سر زدم
مردم از حیوانی وآدم شدم/ پس چه ترسم؟ کی زمردن کم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر/ تا برآرم از ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم/ آنچه اندر وهم ناید آن شوم.»
روز ششم فروردین که (خرداد روز) است و متعلق به فرشته ی مقدس «خرداد» است، بزرگ ترین جشنِ ایرانیانِ باستان بود؛ زیرا گویند «زرتشت» در چنین روزی، در دوران امپراتوری «لهراسب»، متولد شد و نیز در چنین روزی، در زمان «شاه گشتاب کیانی» از جانب «اهورامزدا» به پیامبری برگزیده شد.
زردتشتیانِ ایران، این عید را جشن «هفدرو» می گویند. پارسیانِ هندوستان و پاکستان این روز را به نام خرداد سال جشن می گیرند.
در سروده های زرتشت ( گات ها ) آمده است که نامش «زرتشتر» و از خانواده ی «سپتام» یا «سپتم» می باشد . گروهی بر این باورند که نام «زرتشت» را از دو واژه ی «زرث» به معنی «زرد- زال- پیر» و «اشتر» به معنی «شتر» آمده است و در مجموع «شتر زرد» یا «پیر» معنی می دهد. عده ی دیگری این نام را شایسته ی وی نمی دانند و بر این باور هستند که «زرث» به معنی «روشنایی» است و «اشتر» را از «ریشه» یا «درخشیدن» می دانند؛ که در مجوع «زرین روشنایی» ترجمه می شود. آنان بر این باورند که نام اصلی وی «سپتم» است که معنی «سپید» یا «سپیدترین» بوده است که پس از برانگیخته شدن به پیام آوری جهان، «زرتشتر» خطاب شد؛ به معنی «روشنایی مینوی».
«فردوسی» گوید:
« چو یک چند گاهی بر آمد بر این درختی پدید آمد اندر زمین
از ایوان گشتاسب تا پیش کاخ درختی کشن بیخ و بسیار شاخ
همه برک او پند و بارش خرد کسی کاو چنان برخوردکی مرد
خجسته پئی نام او زرتشت که اهریمن بد کنش را بکشت »
منابع:
– گاتها، به تصحیح ابراهیم پورداود
– ایران باستان، پیرنیا مشیرالدوله
– یشت ها،جلد اول ودوم، به تصحیح ابراهیم پورداود
– منبع تمام ابیات از شاهنامه ی فردوسی، چاپ بروخیم، تهران ۱۳۴۵
۳ لایک شده