دو شعر از نسترن بشردوست
۱
نه کسی می آید
نه کسی می رود
آن هایی هم که آمده بودند
مُردند
.
جاده ی سمتِ خانه پر از علف است
چراغ اش اما
روشن
.
.
۲
این قطره
از مرزها گذشته
بی تفاوت به کوه ها
دریا
شب ها و روزها
آمده نشسته روی گونه ی من
تا تو
که بعد از سال ها مرا دیده ای
بپرسی :
_گریه کرده ای ؟