نگاهی تحلیلی پیرامون بیانیههای هنری سال ۹۵
کیوان خلیلنژاد
تذکر: آن چه می خوانید بخشی از پژوهشی است که توسط انجمن منتقدان تجسمی ایران برای اولین بار صورت پذیرفته است.
هنرهای تجسمی در واقع بروز جسمیت یافتۀ امکانات بالقوۀ موجود در مدیوم خاص خود است. آنچه سبب میشود تا آثار هنری چیزی بیش از مواد تشکیلدهندۀ آن به نظر آید، فرایندی بینا اذهانی میان خالق و مخاطب اثر هنری است. فرایندی که در آن اثر هنری نقش مادۀ واسط را ایفا میکند. در این فرایند گاه سازندۀ اثر پس از پایان ساخت آن نیز به دنبال مجرایی برای سرایت ایدههای خود به مخاطب است. اندیشههایی که حتی، در بسیاری از موارد، نمود تجسمی آن در پدیدۀ تصویری به نمایش درآمده دیده نمیشود . استیتمنتها، بیانیهها و متون پیرامونی، ابزار این جریان را در اختیار سازندگان و نمایشدهندگان آثار هنری قرار میدهد.
وقتی مدیومی بهجز مدیوم ویژه یک هنر برای تشریح رخداد هنرمندانه، در آن حوزه به کار گرفته میشود و وقتی جملات در کنار پدیدههای بصری بروز میکنند، در نگاه نخست به نظر میرسد ساختار زبانی متممی الصاق شده به نظام نشانهای موجود در اثر هنری است. میتوان این مجموعۀ دوتایی از نظامهای نشانهای ؛ شامل نظام نشانههای تصویری و نظام نشانههای نوشتاری ، را در کنار یکدیگر سازندۀ گفتمان مفهومساز در یک رخداد هنری قلمداد کرد. در این سو ، تصاویر و افزونۀ نوشتاری متصل به آنها در کنار یکدیگر، معنا یا روایت موجود در مجموعه را بیان میکنند.
استیتمنتها بهعنوان افزونههای نوشتاری و پدیدۀ بصری موجود در نمایشگاه، با وجودی که به دو روش ادراکی متفاوت فهمیده میشود؛ با این همه اما مجموعهای از روابط متقابل را ایجاد میکند. طبیعتاً از نگاه مخاطب یکی از این دو مجموعه، فهمپذیر و صریحتر دانسته میشود. هریک از این نظامهای نشانهای که آشکارتر از دیگری به نظر آیند؛ ادراکپذیرتر و در نتیجه اطمینانبخشتر از دیگری پنداشته میشود. بهطور معمول مخاطب در آنچه دستیافتنیتر است پاسخ ابهامات موجود در نظام نشانهای پیچیدهتر را میجوید. بنابراین یکی از این دو، ترجمان دیگری در نظر گرفته میشود. نگارندۀ استیتمنت نیز گاه خود سویۀ تبیینگرا را برای متن خود برمیگزیند. در این صورت متن، ترجمانی نوشتاری میشود از موضوعهایی که در نمایشگاه طرح شده و یا ایدههایی که برپاکنندگان نمایشگاه سودای طرح آن را در سر پرورانده بودهاند.
استیتمنتدر هنر امروز ایفاگر نقشی بسیار پر اهمیت است. گاه در مقام اثبات، نشان میدهد که، مادۀ تصویری نمایش دادهشده چیزی بیش از مواد و مصالح به کار گرفتهشده در اثر هنری است. استیتمنتدر کنار محل نمایش آثار هنری در گالریها و موزهها، عامل تمایز بخش میان اشیا معمولی و شیء هنری است. همان است که در برابر آخرین تردید مخاطب در رویارویی با آثار تجسمی قد علم میکند تا به او یادآور شود که آن چه در برابر تو است در چهارچوب هنر (art) ارزشگذاری شده است. ما نیز در ظرف زمانی اکنون و در بستر جغرافیای فرهنگی سرزمینمان با موضوعاتی تحت عنوان استیتمنت یا بیانیۀ هنری مواجهیم. متن حاضر بر آن است تا خلاصهای از بررسیهای بهعملآمده پیرامون ۳۳۵ عنوان استیتمنت نگاشته شده در سال ۹۵ را ارائه کند.
تاریخ هنر، روانشناسی، سیاست، مسائل زنان، تاریخ ایران، اساطیر، فلسفۀ هنر، زیباییشناسی، معاصربودن، فیزیک ذرات، معناشناسی، دغدغههای زیستمحیطی، فلسفه زبان، انسان مدرن، رسانه و فنّاوریهای امروز، جوامع مدرن، حاکمیت، روابط و مناسبات قدرت، قانون دوم ترمودینامیک، روزمرگی، تنهایی انسان معاصر و… همه و همه مفاهیمی است که ظرف مدت یک سال در این متون نمودار شده است. با وجود گستردگی موضوعات و تعدد مسائل مطرحشده در این متون، نوشتار پیش رو بر آن است تا الگوهای مشترک فرمی و محتوایی موجود در این متون را شناسایی، دستهبندی و تبیین کند.
آیا الگوهای یافتشده در متون از چنان همخوانی و همگرایی برخوردار است که بتوان گفتمانی کلی را حاکم بر آنها دانست؟ سویۀ علّی تبیینگرایانه و سویههای ابهامآمیز و پرسشافزا، کدامیک بیشتر در این متون غلبه پیدا کرده است؟ آیا استیتمنتها دربارۀ آنچه نمایشگاه روایتگر است سخن میگوید و یا کلان روایتی شامل مفاهیم ، روشها و اهداف را بر مجموعۀ آثار تحمیل میکند ؟ تا چه اندازه این متون در جهت افزایش لذت مواجهۀ مخاطب با اثر هنری راهگشا بوده است؟
فضای مسلط بر این متون، جدیترین زمینۀ کارکردی هنر را بیان شاعرانۀ جهان و مهمتر از آن ترسیم شاعرانگی ایدههای هنرمند میداند: « در اطراف ما، هنر شعر است و شعر هنر است. حسهای رقیق، شاعرانههای لطیف است و حسهای غلیظ، شاعرانههای کوبنده. تجربههای شاعرانه، توصیف چیزهای معمولی و متداول است درحالیکه در سس احساسات شدید فرو برده شده است.۱» استفاده از فرمهای ادبی اینگونه و بهرهگیری از شاعرانگی کلمات یکی از سویههایی است که بهطور متناوب در استیتمنتها تکرار شده است. استفاده از این روش سبب شده تا با نمونههایی روبهرو شویم که گزیدهای از یک متن ادبی و یا بریدهای از یک شعر تمام، بخش اعظم یک استیتمنت را تشکیل میدهد. انتخاب بریدهای از یک متن – در صورتی که ترجمانی نوشتاری از پدیدۀ هنری قابل رؤیت ارائه ندهد- اثر ادبی را بهعنوان موضوعی نسبتاً مستقل اما در موضعی پیوسته، در کنار پدیده بصری قرار میدهد. در این حالت مخاطب ادراکی افزون بر آنچه در صور بصری نمایشگاه موجود است به دست خواهد آورد. خوانش چنین متنی میتواند پرسش افزا و کنجکاو کننده بوده، زمینهساز بهرهمندی مضاعف بیننده از لذت کشف و فهم پدیدۀ هنری شود.
به نظر میرسد استیتمنتهای نگاشته شده در سال ۹۵ بیشتر ناظر به فرایند خلق و شکلگیری اثر هنری است و توجه کمتری به مرحله پس از جدا شدن اثر از خالق ( تأویل و تفسیر مخاطب) از خود نشان میدهد. در اینجا نیز زبان شاعرانه تصویر رمانتیکی از لحظۀ ترکیب مواد و مصالح، بهمنظور ساخته شدن اثر هنری، ارائه میدهد. اثر هنری در این موارد محصول فرایندی ناآگاهانه، در فضایی رویاگون میان خواب و بیداری، قلمداد میشود: « همیشه همینطور بوده، رنگها و خطها با هزار عشوه و ناز میآید و میرود. از جایی به جایی دیگر. دیر بجنبم، وسط راه نگیرمشان، از دست رفتهام. همیشه همینطور است، تصاویر عجیبی از لابهلای رنگها حول محور زنی، سر درمیآورد که هرگز از کارشان درنیاوردم سر. راوی رنگها و خطهای درونم شدهام که میخواهد بر همهچیز عاشقانه نگاه کند.۲»
در اینجا اثر هنری محصولی قائمبهذات و تفسیرپذیر معرفی نمیشود؛ بلکه محلول الهام احساسات و یا دریافت معانی از منبعی غریب به هنرمند است: « ذهن و آگاهی خویش را به فراسوها میگستراند.۳ » یا در استیتمنت « اثــر هنــری، واقعهای اســت کــه از واقعیــت میگریزد. ایــن میــل مبهم به خلق کــردن، در مراحــل ظهــور و عبــور از لایههای ذخیرهشده و فراموششده ذهن میگذرد، ضمیر پنهــان را درنوردیده، به حباب محافظش تلنگر زده، از آن میرهد و حقیقــت را آشــکار میسازد.۴ » خلق اثر هنری گام برداشتن در جهت کشف ماهیت وجود یا مرحلهای از طریقت خودشناسی بیان میشود. چنین پدیدهای در عین واقعیت گریزی، آشکارساز حقیقت است؛ حقیقتی که نیروی محرکۀ خلق اثر را در خالق آن سبب شده است. هنر تنها بیان درونیات هنرمند است، هنرمندی که در لحظۀ خلق، « منطق و عقل متعارف» را کنار میگذارد و وارد حریم ناخودآگاه میشود.
«ضمیر ناخودآگاه» از پرکاربردترین واژههای این متون است. اثر هنری نیز محصول همین مفهوم دانسته شده و ادراک آن نیز به جستجوی ناخودآگاه تعبیر شده است. نویسندگان استیتمنتها ضمیر ناخودآگاه را واضحِ غیر قابل توصیف پنداشتهاند بهطوریکه همواره از آن سخنی به گوش میرسد بدون آنکه حتی شرحی مختصر در بیان مفهوم آن یا ارتباط آن با ناخودآگاهی و یا آگاهی بیان شود. ناخودآگاه همواره اشارتی است به شاعرانگی موجود در لحظۀ خلق اثر هنری. از میان تمامی استیتمنتها تنها یک مورد وجود دارد که به تأثیر ناخودآگاهِ مخاطب در ادراک اثر هنری اشاره میکند: « پس هر اثر در ذهن بیننده بازسازیای شخصی مییابد و به تعداد آنها در نسخههای ذهنیشان در تعامل با ناخودآگاه هر کس بازتولید میشود. ۵ »
تصویر جهان معاصر یکی دیگر بنمایههای آشکار این متون است: « در عصری که اینهمه نازیبایی پنجه میکشد بر نگاه زیباییطلب آدمی، در دورهای که جهان خالی شده از قصههای شیرین و حاصل این دو، سایه سنگینی شده در هیبت دلآزردگی جمعی؛ بهراستی کدام مرهم کاراتر از هنر؛ تا قدری قرار بخشد درد این جانهای زخمخورده را ؟ ۶ » جهانی که در آن « در هستی که رنگهای انسانی رنگباخته و رنگهای زلالی و ابدی انسانی از سفره انسانیت رنگ برداشته است ۷»، جهانی خاکستری، سرد و بیروح است که وظیفۀ رنگآمیزی آن بر دوش هنرمند نهاده شده است. تصویری که استیتمنتها از دنیای امروز نمایش میدهند فضایی پر هیاهو، شیء شده ، خاکستری و کسلکننده است. در این میانه این هنرمند است که وظیفه مییابد تا خشونت ذاتی این عصر آهن و ماشین را برملا سازد و شکوه گذشته را بازگرداند و انسان معاصر، یگانه مولد بروز چنین شرایطی معرفی میشود. انسان تنها که دقیقاً نمیداند کیست و چرا تا این اندازه نازیباست؟ : « داستان انسان امروز، داستان تنهایی ست. تنهایی و انتظار. آنقدر انتظار که دیگر اینجا، آن جای قبل نیست. دیگر هیچ کجا نیست. انتظار در میان این “هیچ کجا“ ۸ ». هنرمند اما نهتنها یادآور زیباییهای فراموششدۀ جهان است، بلکه همچون قهرمانی تمدنآفرین در برابر تصویر پوچ، سرد و مقوایی این غول هزارسرِمکانیکی قد برافراشته است. او که نیروی مقاومت در برابر زوال فرهنگی جهان است، میکوشد تا انسان مفلوک را به سمت خاطرهای شیرین در گذشته رهنمون شود. زمانی که در آن هنوز جاهلانه « خانهباغ ایرانی را با معماری فرنگی کورکورانه تاخت نزده بود ۹ ». تصویر هنرمند قهرمان را نیز میتوان در امتداد بافت شاعرانۀ متون و فضای رمانتیک حاکم بر آنها بررسی کرد.
تقریباً تمامی استیتمنتها و بیانیهها، پیرامون آنچه در نمایشگاه قابل دیدن است بحث میکنند. این متون تبیینگرِ نگاه نویسندگانشان به نمایشگاه است. در حقیقت نویسنده روایت خود را از آنچه در نمایشگاه تجسم یافته، بر پیشانی مجموعه قرار داده است. یکی از نوشتارها، نمایش اثر هنری را « فرایند رویتپذیر کردن نشانهها ۱۰» معرفی میکند. این بیت صریح، نمودی از ایدۀ غالبِ حاکم بر این متون است. بخش عمدهای از استیتمنتها نیز آثار تجسمی را نموداری از نشانههایی میپندارد که بهطور مستقیم دغدغههای خاص یا احساسات ویژۀ هنرمند را منتقل میسازد. در این صورت تصویر تنها ترجمان احساس و درونیات هنرمند قلمداد شده، یگانه مسیرِ اصیلِ فهم اثر هنری، کشف ویژگیهایی دانسته میشود که خالق اثر در آن پنهان کرده است.
استیتمنتها نهتنها محل تبیین ایدهها دانسته شده، بلکه تفسیر و تحلیل نشانههای موجود در اثر نیز بر عهدۀ آنان گذاشتهشده است. گاه شاهد آن هستیم که هنرمند پا را فراتر گذاشته و در استیتمنتی خودنگاشته، صراحتاً اثر خود را تحلیل کرده و یا آشکارا هدفی را که در سر داشته بیان کرده است: « در زن پرترهها ، نگرش من به طراحی نوعی بیان اکسپرسیو رومانتیک مشاهده میشود ، دسنهای تمامکننده و رها ، در کنار سطوح رنگی انتزاعی ، فضایی مبهم و رومانتیک إیجاد کرده است . خراشهای تدوینشده در رنگهای پرکنتراست، به این فضای بیانی شدت میبخشد . و در نهایت برخورد با سطوح رنگی و نحوۀ قلمزدن حالتی از هست و نیست را به مخاطب القا میکند ۱۱». در چنین فضای نقدگونهای هنرمند بیشازپیش فرصت مییابد تا خود را نمایش دهد و در این میان اثر هنری بهعنوان موجودی قائمبهذات بیشتر و بیشتر از خاطر محو میشود. هنرمند خود نهتنها روایت حاکم بر اثر هنری را ترجمانِ نوشتاری میکند بلکه تفسیر و رمزگشایی آن را نیز شخصاً بر عهده میگیرد. مخاطب در این حالت برای درک وجوه دیگر اثر ابتدا میبایست از پوستۀ سختی که کلان روایت هنرمند بر گِرد اثر پوشانده است عبور کند. گاهی نیز شخصی دیگر – بهغیراز هنرمند- فرصت مییابد تا نقد و تحلیل خود را از آثار هنرمند تحت عنوان استیتمنت ارائه کند: « در این پیکرههای شبح گونه، زن مفهومی است که در وجه اول همچون موجودی مقدس، سنبلی از زایش و زایندگی است که امکان حیات را ممکن میسازد و میتوان در آغوشش امنیت و صلح را تجربه کرد و در وجه دوم زنی جوان، زیبا و فریبنده که قدرت آفرینندگیاش از درون به پوچی رسیده است. موجودی با موهای پریشان که فقدان تجسم چهرهاش در کنار لباسهایی پرطمطراق این نوسان را شدت میبخشد ۱۲». متونی ازایندست دلالتهای چندگانۀ معنایی موجود در اثر را نیز کشف و رمزگشایی میکند. مطالعۀ این متون کمکی به تسخیر اثر توسط مخاطب نمیکند و تنها او را پر و سنگین از پیشداوریها به استقبال اثر هنری میفرستد. در این موارد بیان ویژگیهای بصریِ پدیدۀ تجسمی، شیوههای دیدن را یادآور نمیشود، بلکه آنچه میبایست دیده شود را گوشزد میکند. ترجمان تصویر به متن سبب بالا بردن قدرت گفتمانی اثر نمیشود و آنچه رخ میدهد باقی نگاهداشتن اثر در سطحی دارای برچسب است؛ برچسبی که در آن برداشت مخاطب از اثر به او تذکر داده شده است.
استیتمنتهای موجود، خوانش بیواسطۀ مخاطب از اثر هنری را کم اعتبار جلوه داده، بر آن است تا یک مفهوم خاص را بر مجموعۀ آثار نمایشگاه تعمیم دهد و در چنین وضعیتی به نظر میرسد نمایشگاه پیرامون یک ایدۀ محوری شکل یافته و عنوان نمایشگاه نیز پرچمدار همین ایدۀ مرکزی است. استیتمنتهای متعددی لایههای معنایی مختلف عناوین را بیان کرده است. گاه معنای لغتنامهای آورده شده و یا حتی مفاهیم ضمنی عنوان، رمزگشایی شده است. در مواردی نیز آشکارا مهر تأییدی بر انتخاب عنوان زده شده است: « انتخاب آگاهانۀ عنوان (عروسک ) با صنعت ایهام در این نمایشگاه معنای عروس کوچک و یا بازیچهای به دست کودکان که تنها وظیفهاش زیبایی و لبخند حتی در ناعادلانهترین رفتارها است. ۱۳»
جنبۀ تبیینگرای این متون همواره به چشم میآید چون این متنها همهچیز را شرح و توضیح داده است. ایده، فرم ، سبک ، مدیوم، چگونگی شکلگیری، مراحل ساخت و … آنها با نگاهی نقادانه، آثار را تحلیل کرده و جایگاه هنرمند را نیز در نسبت با دیگر هنرمندان و یا شباهت او را با بخشی از تاریخ هنر جهان بیان داشته است. این استیتمنتها حتی هدف نهایی هنرمند از تولید آثار را نیز آشکار ساخته است. بااینهمه اما زبان شاعرانه و پیچیدهگوییهای موجود در آنها سبب شده کمتر آشکارساز و آگاهیدهنده باشد.
دشوارسازی معنا که به روشهای گوناگون در استیتمنتها دیده میشود، مخاطب را در جهت رسیدن به معناهای متکثر یاری نمیرساند بلکه حضور صریح مفهومی را که در آثار تجسمی رؤیت پذیر نیست بر ملأ میسازد. بدین ترتیب کلان روایتی ماوراءالطبیعهای جای حضور مادی آثار قرار میگیرد و در این میان آنچه نادیده انگاشته میشود قدرت تصویر در انتقال بیواسطۀ پیام و مفاهیم به مخاطب است.
برساختههای پیچیدۀ ذهنیِ نگارندگان این متون – اعم از اینکه خود هنرمند اقدام به نوشتن استیتمنت کرده باشد یا دیگری- بر آثار موجود در نمایشگاه سایه میافکند و هویت مستقل آثار را بهعنوان موضوعات شناخت خدشهدار میکند تا جایی که استیتمنتدر قالب جدلی کلامی عامل محدودکنندۀ هنرهای تجسمی میشود و فضای لفاظانه و شبه فلسفی حاکم بر آنها در مواردی نهتنها مفهوم آفرین و آگاهیبخش نیست؛ بلکه تا اندازۀ زیادی نیز نادرست و گمراهکننده است بهطوری که سیاق متفکرانۀ این متون پوششی گمراهکننده برای مخفیکردن سیاق درونی آنها است : « جایی هست که زبان در مواجهه با جهان و تحت تأثیر جبر موجود در مکان، زمان یا فرهنگ، منطق ساختاری خود را از دست میدهد و دچار کمبود میشود. با این وجود، ذهن بهعنوان مولد زبان باز هم به دنبال ایده میگردد و با توسل به داستان و استعارات به تولید زبان تداوم میبخشد. بدین ترتیب به روشی دیگر و با پیروی از شرایط، مشاهدات، تصورات و برداشتهایش را با روایات و استعاراتی دیگر شرح میدهد. گاهی واژگان، عناصر زبان، آنچه را که باید بگویند پنهان میکنند و گاهی آن را دقیقاً نمایندگی میکنند. گاهی آنها به شکلی قراردادی دلالت بر چیزی دارند و گاهی کاملاً نسبت به آنچه قرار است بدان دلالت کنند بیربط به نظر میرسند. ولیکن در عین بیربطی منطقی، آمیزهای از بیان مفاهیم و حالات و احساسات هستند که الزاماً در قالبهای قانونمند و منطق ساختاری زبان نمیگنجند. آثار این نمایشگاه بهسادگی بازی با پارهای از همین نوع استعارات است که تحت سیطرۀ قوانین و محدودیتهای حاکم بر زبان به ذهن متبادر میشود، استعاراتی برای بیان توأمان دلتنگی، حسرت، خشم، شادی، فراغ و غیره. انگار که در این بازی، هرکدام ایفاگر نقش یکی از این حالات باشد. اما در مجموع و در کنار هم، قطعیتی وجود نخواهد داشت که آیا واقعاً بیانگر خواهد بود یا صرفاً سرگرمکننده. ۱۴»
گذشته از ایرادات ویرایشی موجود در متن ، یا استفاده از ترکیبات نادرستی چون « داستان و استعارات»، متن فوق دربارۀ مفاهیم پیچیدهای که بازگو میکند، پرسشهای گوناگونی را نیز به ذهن متبادر میکند. جبر موجود در مکان، زمان یا فرهنگ چگونه منطق ساختاری زبان را برهم میزند؟ اساساً منطق ساختاری زبان چیست؟ منطقی که بهصورت ساختار درآمده است؟ چگونه نشانهها ( مجموعۀ کلمات و مفاهیم) بهعنوان یکی از ارکان اصلی زبان در منطق ساختاری آن نمیگنجد؟ چطور زبانی که- در جملۀ اول از پارگراف اول- منطق ساختاری خود را از دست داده، استعارات را تحت سیطرۀ قوانین و محدودیتهای خود بیان میکند؟ استعارههایی که – بنا بر پاراگراف اول- در اثر از بین رفتن قوانین ساختاری زبان امکان حیات یافته است، چگونه باز تحت سیطرۀ قوانین و محدودیتهای حاکم بر زبان به ذهن متبادر میشود؟
پرسش اساسی در مواجهه با چنین متنهایی این است: آیا با وجود طرح موضوعات فلسفی و زبانشناختی، آیا توانستهایم متنی گرانبار از نظریه تولید کنیم؟ در صورت وجود چنین متنی کاربست نظریه در آن تا چه اندازه به فهم و درک موضوع یاری رسانده است؟
استیتمنتهای بررسیشده با تمامی پیچیدهگوییها و لفاظیهایشان کمتر اعلانکننده و کنجکاویآفرین است و در تبلیغ نمایشگاه نیز بهجای دعوت از مخاطب برای مواجهه با آثاری شگفتآور به تمجید از هنرمند و شیوههای اجرایی او میپردازد: « دریافت گری … از جهان پیرامون، همچون الماس تراشیافتهای است که مغزهای تاریک از سایه استعمارگران را میشکافد و جلوه میدهد. ۱۵»
همانگونه که هنرهای تجسمی تصویرگر بخش خاصی از آگاهیهای فرهنگی ما است، استیتمنتها و بیانیهها نیز فیگورهایی از ما و اندیشههایی که بهدست آوردهایم را نمایش میدهد. نمایشگاهی از پرترههای ذهنی برقرار است: « نمایشگاه پرتره؟ پرترههایی که کاملاً از ریخت افتاده است و پرترهبودنشان را صرفاً ادعای هنرمند کسب میکند؟ بیریختی این چهرهها آیا تفسیر ما از صاحب چهره را نشان میدهد و یا اساساً هر نوع دلالتی را نفی میکند و آیا در این صورت برای متونی که مهمترین ویژگیشان تفسیر ناپذیری است ارائه یک استیتمنت امری ناممکن نیست؟ آخر چه استیتمنتی؟ چه بیانی؟ خودت چه میگویی؟ خودتان چه میگویید؟ این چهرهها چه میگویند؟ آیا این چهرهها ماهاییم؟ ماهاییم و ماها نیستیم؟ ماها کیستیم اصلاً؟ ۱۶»
……………………………………………………………………………………………………………………………………………………
۱- « شاعرانهها؛ گذر از یک رؤیا »/ نمایشگاه گروهی / ۷ تا ۱۲ بهمن ۱۳۹۵/ گالری لاله
۲- « یک شاید وسط رنگها »/ نمایشگاه انفرادی / ۲۴ تا ۲۹ دی ۱۳۹۵/ گالری دنا
۳- « آن سوی پندار »/ نمایشگاه گروهی / ۷ تا ۱۶ خرداد ۱۳۹۵/ گالری آتشزاد
۴- « ارتفاعات فراموشی»/ نمایشگاه گروهی / ۵ تا ۱۶ آذر ۱۳۹۵/ گالری لاله
۵- « تمنوس»/ نمایشگاه انفرادی / ۱۱ تا ۲۴ تیر ۱۳۹۵/ گالری ۲۶
۶- «هفت جان موازی»/ نمایشگاه انفرادی / ۵ تا ۱۰ شهریو ۱۳۹۵/ گالری هپتا
۷- «رنگ آبان»/ نمایشگاه انفرادی / ۱۴ تا ۱۹ آبان ۱۳۹۵/ گالری شلمان
۸- «هیچ کجا»/ نمایشگاه انفرادی / ۹ تا ۱۶ مهر ۱۳۹۵/ گالری شماره ۶
۹- «لوتیها در منهتن»/ نمایشگاه انفرادی / ۲۳ مهر تا ۲ آبان ۱۳۹۵/ گالری آرته
۱۰- «لایروبی»/ نمایشگاه انفرادی / ۲۱ خرداد تا ۱۱ تیر ۱۳۹۵/ گالری امکان
۱۱- «در نگاه او»/ نمایشگاه انفرادی / ۱۲ تا ۱۹ آذر ۱۳۹۵/ گالری سبحان
۱۲- «صلح غمگین»/ نمایشگاه انفرادی / ۸ تا ۱۹ بهمن ۱۳۹۵/ گالری شیرین
۱۳- «عروسک»/ نمایشگاه انفرادی / ۱۹ تا ۲۴ آذر ۱۳۹۵/ گالری سایه
۱۴- «سردرگم»/ نمایشگاه انفرادی / ۲۷ فروردین تا ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵/ گالری جرجانی
۱۵- «بدون عنوان»/ نمایشگاه انفرادی / ۳۰ مهرتا ۱۱ آبان ۱۳۹۵/ گالری دید
۱۶- «سروتونین»/ نمایشگاه انفرادی / ۳۰ مهرتا ۹ آبان ۱۳۹۵/ گالری سبحان