و چشمههای گِلآلودش
شاپور احمدی
.
کلاغی مردهام.
کورسوی چشمی که بیرون خاک مانده است
کورهراههای جنگلی را میگشاید.
ردپاهای بازیگوشانهای
تا کنار برکهای سیاه و ژرف میرسند.
آنجا بارها چشمبهراه بودم.
گوشت بارور زمین را مالیدم
و صخرهای فسفری را که برکهای لبههای زهری آن را میخایید.
و تازه سر رسیدم تا چشم ببندم به باری تنومند
که خاک را لحظهای گیج نگه میدارد.
حالا آن زبانهی خردلی
تیغهای که زمان را میدوزد
آه مال چه کسی است؟
***
دو سه بچهمَندایی کاکلزری
تا آخر جوی سیاه دنبالم گشتند
کنار تنهای پوک، بی بازو و کله.
فارسی را خوب بلد بودند و پادشاهنامهی ما را
که در گهوارهای حصیری بعدازظهرهای بارانی
نگران و شکننده میپرداختی رویاروی مرجانهای جزغالهی
جزیرهای که بیدردسر در آغوشت پناه دادهای،
و نزدیک لاکپشتهایی که سر میکوفتند بر سینهکش ماه
و قلبم که میخزید
و دخترانی با گیسوان نیین که سکههایشان را میشستند
و رمهی بزمجههایی که گلولای آفتاب را بر کتف و بازو میمالیدند.
***
این همان پوستین لزجی است که از قورباغهی چشمدریدهای دستخوش گرفتم
تا در بخار سبز یالت دربر بگیرد تنم را الآن
(نام پریشانت را فراموش کردهام)
و منگ سر پا بایستم چون جارویی بلند.
هر چیزی را پشت سر گذاشتهام.
پرندههایی نالان در برکههای آفتابی
چشم بر هم میگذاشتند
و فرهمند و تاجدار به خود میآمدند.
آه و سینهام آزمند و ناب میشکفند.
***
بر پل حصیری سرم خواهد لرزید.
گلولای یشمینی پیشانیات را
و زانوانِ سایهرا پوشانده است.
جیک خواهم زد با حرف و صوتِ جفتی مارمولک همدیس
و لاشهسنگهای گلگون را کنارهی دهکورهای خواهم چید.
چشمان تاریکم را مهمان کن تا کورهراههای
گلگون پیچدرپیچ لحظهای هر کدام از اندام ما را در کورسویی از دست بدهند.
آن گاه بر پل خواهی ایستاد.
آن آتش سفید
کمان ولنگار آسمان را خواهد شکافت.
پرههای هوا و آب در دوردستهای
ژرف چولیده خواهند شد. بر لبهی جوی زرین
نشستیم و پنجه و سینهی تکیده یکدیگر را حنا بستیم.
***
تاریکی مقدسی هست که جسم را گستاخ میکند
تا قلب را دشنهی زنگاری ببُرد.
ضجهی سگهای ستارهنشان خواهد رسید.
آن گاه لاپوشی نخواهی کرد
و آن دو سه بچهی منگ را باز خواهی گرداند.
در حلقهی چشمان کلاغ
تکهپارههای جیغی تنت را میلرزانَند.
گوشت خنک شب را همچنان زیر سر خواهی گذاشت
و بیهوده دستبهکار خواهی شد تا آن انگ تلخ را
که گاهی همه عمر جانی ارزان را دلخوش میکند
سنگین و تیز بنشانی
بر سیمایی کِنِف و دور ریخته
خودی یا بیگانه
شاید خاکی.
۳ لایک شده