باغ بی برگی
نگاهی به شعر ” باغ من” مهدی اخوان ثالث
عبدالرضا قنبری
” جوانمردا!
این شعرها را چون آینه دان!
آخر ، دانی که آینه را صورتی نیست در خود، اما هر که نگه کند، صورت خود را تواند دیدن …”.- عین القضات همدانی
” باغ من ” از شعرهای کتاب ” زمستان ” مهدی اخوان ثالث ، در تاریخ خرداد ۱۳۳۵ ، سروده شده است. تردیدی نیست که این شعر متاثر از حوادث سیاسی و اجتماعی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است .این شعر تداعی کننده اندیشه ی آزادی خواهانه و آرمان گرایانه ی شاعر در جامعه آشفته و نا امیدی شاعر (م.امید) می باشد.شاعری که “کهن بوم و بر ” خویش را دوست دارد، اما حوادث پیش روی خویش را تاب نمی آورد.شعر اخوان ” شعر شکست ” است و این شکسته خسته ، شعرهایش را جاودانه کرده است. دفتر شعر ” زمستان” ، سندی است از تاریخ معاصر ایران و درآینه ایست از یاس و انفعال شاعر و جامعه ای که وی در آن زندگی می کند . “فصل بندی شعرهای مهدی اخوان ثالث ،جهانی خاکستری توام با زیستی اندوه بار و روانی غمگین و عاصی است که از طریق الغای حسرتی نوستالژیک نسبت به آن چه بهتر از این اوضاع می توانست باشد، با مخاطب گلاویز می شود”(معمار:۸۰). .” شعر اخوان ، شعر تنهایی و نومیدی است که تلخی های زندگی را یک جا تجربه می کند و آن را در درون خویش به یادگار نگه می دارد “(نوری:۲۸).
شعر ” باغ من ” نمادی از جامعه استبداد زده و خفقان آلود دهه ۳۰ در ایران است. شاعر باارائه تصاویری چون ؛ پاییز ، ابر ، بی برگی و عریانی سکوت و… ، فضای جامعه را به باغی تشبیه می کند که هیچ صدایی در آن به گوش نمی رسد و اگر صدایی به گوش رسد، چون خش خش وهم آلود ترسناک بیش نیست.
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر، با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش
وزن شعر فاعلاتن ، تکرار بحر رمل ، شعر را آهنگین می کند و حس حماسی بدان می بخشد ؛ با توجه به این که گویا خود شاعر ،عمدی در انتخاب این وزن داشته است. روانی و آرامش و بریده بریده آمدن عبارات ، علاوه بر خصوصیات سراینده، فضای شعر را نیز ترسیم می کند. باغی از سکوت که راه رفتن و سخن گفتن در آن نیز بریده بریده و آرام است. شاعر با زبانی حماسی ،شعر را آغاز می کند و در ذهن مخاطب این ذهنیت را به وجود می آورد که شاعر در پی القای اندیشه ای است که پیام خود را در ساختار شعر به تصویر بکشد. ” باغ من” ،ترکیبی اضافی است که استعاره ای نهفته در خود دارد ” باغ” جامعه ایران است که در شکل منفی آن ، ایستایی و در خود فرو رفتگی معنا می شود.و در عین حال تنهاست.و سکوتی معنا دار برآن حاکم است.از نظر ساختاری قافیه بند اول ، قانونمند و دارای موسیقی بیرونی و درونی است که استحکام شعر را آشکار می سازد.
” نمناک” و ” غمناک” کلمات قافیه و دارای توازن هستند واین نیز بر موسیقی شعر افزوده است. شاعر با شگرف آغازی (براعت استهلال )، به نوعی پایبندی خود را به سبک خراسانی و اشعار حماسی نشان می دهد و چون نقاشی چیره دست، فضای کلی تابلویی که می خواهد ارائه بدهد را در ذهن مخاطب ترسیم می کندو در ابتدای شعر فضای سرد و گرفته رابا به کار بردن تناسب بین واژه های ” ابر، آسمان ، پوستین ، سرد ، سکوت ، نمناک و باران ” به تصویر می کشد. آسمانی آبی که با ابرهای تیره (= خفقان) بر فراز باغ (= فضای جامعه) با پوستینی نمناک ( = حرکتی ایستا و زورمدارانه ) قرار دارد، توصیف اوضاع نابسامانی است که به سوی خشکی و بی برگی جامعه درحرکت است. باغی ( جامعه) که هیچ رشدی ندارد و به همین دلیل تنهاست.آنچه باعث تنهایی است ، خفقان حاکم است.شاعر صفت پنهان سیاهی ابر را مانند پوستینی سرد می داند که باغ را در بر گرفته است ؛ به این ترتیب خفقان و فضای گرفته را با حسی قوی به خواننده می نمایاند.و در ” سکوت پاک غمناکش “؛ سکوت را رساتر از فریاد معرفی می کند . سکوتی پاک و ارزشمند که فریاد کسانی است که در زیر ابر خفقان قرار دارند.
ساز او باران، سرودش باد
جامه اش شولای عریانی ست
ور جز اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زر تا پودش باد
شاعر دو مقوله ی سکوت و شکست را با تکرار واج های ” ش” و “س ” ،در بند دوم ، به نمایش می گذارد. اخوان تلخی شکست را با حس شنیداری به مخاطب می رساند . تلخی فراموش ناشدنی که تاریخ معاصر ما از آن بسیار چشیده است.او نمی خواهد این تلخی ها فراموش شود و بدین سان در شعر خود، این شکست ها را به اسنادی تبدیل می کند که حافظه تاریخی مخاطبین جاودانه بماند .اخوان راوی است و از زبان پاییز مخاطب را به هم اندیشی وا می دارد.این باغ ساز و برگی جز باد ندارد. با جریان باد در پاییز و ریزش باران بر برگ ها، موسیقی غم انگیزی به وجود می آید و تنهایی باغ را در سکوتی غمناک به ذهن می رساند.
قافیه ها در بند دوم ” سرود ” و ” پود ” است و ” باد” ردیف .باد همان چیزی که ویران می کند . ترکیب پارادوکسی ” شولای عریانی “، ( شولا= لباس خشن چوپانان با عریانی تناقض دارد.)شاعر می خواهد بگوید که لباسی برای این جامعه نمی توان متصور کرد.اگر لباسی باشد همانا تارش از خورشید وپودش از باد است و این خیالی بیش نیست.در آخر این بند از شعر ،شاعر تغییراتی که در جامعه روی داده است را به سخره می گیرد.
گو بروید، یا نروید، هر چه در هر کجا که خواهد
یا نمیخواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
بند سوم در حقیقت بیانگر دیدگاه سیاسی – اجتماعی شاعر و بازتاب جامعه در دهه ی سی است به ویژه انتخاب بجای ردیف ” نیست ” برای قافیه های ” رهگذار ” و ” بهار ” نا امیدی آگاهان به وضع موجود (که شاعر نیز یکی از آنهاست) می باشد. شاعر با آوردن ردیف ” نیست” ، تاکید دارد که امیدی به ” حرکت ” (رهگذار) و “رشد” (بهار) نمی باشد. گویا برای شاعر شکست خورده و مایوس ، هیچ امیدی باقی نمانده است. باغ (جامعه) به انحطاط رسیده و دیگر ایستایی و پویایی برایش فرقی ندارد.یعنی سلطه کامل استبداد که همه چیز را در همان ابتدا خفه می کند و به نابودی می کشاند.
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
” مارمونتل” می گوید :” شعر یک نقاشی است که زبان دارد و یک زبان است که نقش می نگارد”(زیاری :۵۴۲) در بند چهارم شاعر احساسات خود را به صراحت بیان می دارد.اخوان شاعری است که نمی تواند نسبت به مسایل اجتماعی بی تفاوت باشد . او آنچه را که در اطرافش می گذرد را در لباس شعر و به زیباترین قالب بیان می کند.شاعر در بندهای پیشین از آنچه که بر سر باغ (جامعه) آمده است سخن می گوید و این که چه فضای تیره ای بر آن حاکم است ؛اما در این بند بیان می کند که ؛ درست است که ستم بر جامعه حاکم است (منظور دهه سی) اما این باغ هنوز زنده است. جامعه ای که گذشته ی آن دارای ریشه ای عمیق و فرهنگی غنی است .و نمی توان آن افتخارات را فراموش کرد و تمام تاریخ آن را نادیده گرفت. شاعر فریاد می زند که چه کسی گفت که جامعه بالندگی ندارد.باید به این جامعه بالید . آنچه سبب نابسامانی شده است ، چیز دیگری است.این باغ (جامعه) ،” میوه های سر به گردون سای ” ( استعاره از آزادگانی که سربلند کردند و به مبارزه پرداختند و از دادن جان دریغ نورزیدند) دارد.
باغ بیبرگی
خنده اش خونی ست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصلها، پاییز
بند آخر شعر پایانی منطقی بر آغاز. شاعر جامعه ی تصویر کرده در بندهای بالا را با غمی بی پایان در این بند پیوند می زند.” خنده اش خونی ست اشک آمیز” ، دریافتی متناقض ؛چراکه گریه است که با خون همراه است.اما در اینجا آنقدر مصیبت زیاد است که خنده نیز با خون همراست.سردی پاییز چون پادشاهی است که باعث دلسردی و نا امیدیست. شاعر با آوردن ترکیب ” اسب یال افشان زرد” ، که پاییز در آن ” می چمد” را تداعی کننده یاس و نا امیدی می داند.
شعر ” باغ من “، تابلویی نمادین است که شاعر همچون نقاشی چیره دست ، با هنرمندی تمام ،باغ را در پاییز تصویر می کند. تکرار ، تناسب،تشخیص، موسیقی درونی و بیرونی ، انتخاب وزن و واژگان و ترکیب های بدیع و متناقض ، شعری را به وجود آورد که جاودانه شد.اگر چه این شعر بازگو کننده ی جامعه ی ایران در سال ۱۳۳۵ است اما هرکس می تواند نگاهی متفاوت با معانی خاص خود از این شعر داشته باشد. بسیاری این شعر را نگاه اخوان به پاییز می دانند وعده ای دیگر آن را از نگاه عرفانی تحلیل می کنند.اما تردیدی نیست با شناختی که از اخوان داریم ، باغ من سندی است تاریخی از رنجی که مردم ما در سال های خفقان زده ی دهه سی ، می بردند.رنجی که در تاریخ معاصر ما فراموش نخواهد شد.
منابع مورد استفاده:
۱- اخوان ثالث.مهدی، دفتر شعر زمستان، زمان، تهران ۱۳۳۵
۲-زیاری.عزیزالله،شعر چیست؟، ارشاد،تهران۱۳۸۰
۳-معمار.داریوش،تفریق جمعی.تحلیل آثار سیزده شاعر نوپرداز از نیما تا امروز،آگاه،تهران۱۳۸۹
۴-ماهنامه تجربه، شماره ۲۳ سال ۹۲ مقاله محمد هاشم اکبریانی و علیرضا نوری صص۲۷ و۲۸