مروری کلی بر کتاب اسطوره های سرخپوستان آمریکا
نوشته آلسی ماریوت و کارول ک.راچلین ترجمه:محمد شریفی چاپ دوم
علی عظیمی نژادان
کلود لوی استراوس انسان شناس برجسته ساختارگرای فرانسوی، برخلاف بسیاری دیگرازانسان شناسان غربی چون «لوی برول» و «مالینوفسکی» که با وجود تفاوت های مشربی که با همدیگر داشتند، کم وبیش با نگاهی از موضع بالا به اقوامی که به اصطلاح ابتدایی نامیده می شدند نگاه می کردند وآنها را در مجموع فاقد تفکر به حساب می آوردند-براین اعتقاد بود که اولا اطلاق واژه “ابتدایی” و”اولیه”به قبایل و بومیان بسیاری ازمناطق دنیا(یعنی اقوامی که ظاهرا وارد مناسبات شهری و تمدن جدید نشده اند)فاقد دقت کافی است وبهتر است که به جای به کار بردن این واژه ها به این اقوام،”اقوام بدون نوشتار” اطلاق کنیم و ثانیا معتقد بود که نگرش کلی این اقوام برخلاف نگاه مالینوفسکی(که با مطالعه قبایل تروبریاند گینه نو تفکر آنها را وابسته به نیاز های اولیه زیستی از جمله نیاز های جنسی می دانست)نگرشیغیرسودجویانه است و درنقطه مقابل تفکر لوی برول این اقوام را دارای تفکر ولی از نوع متفاوتی از اندیشه علمی دوران مدرن قلمداد می کرد.چرا که به زعم او گرچه اندیشه آنها بر خلاف دیدگاه علمی،توانایی مسلط شدن بر طبیعت را به بشرنمی دهد اما در بنیاد خود، هدفش دست یابی به یک شناخت عمومی و کلی از جهان از کوتاه ترین راه ممکن است.بنابراین در یک کلام لوی استراوس تمام تلاش های علمی اش برای اثبات این نکته بود که هیچ تمایز اساسی و ریشه ای میان شیوه اندیشیدن انسانهای با فرهنگ شفاهی(یا انسانهای اولیه به تعبیر علم گرایان) و انسانهای با فرهنگ کتبی متمدن شهر نشین وجود ندارد و«اسطوره ها» که عناصر و ابزار اصلی اندیشیدن این انسانهاست به اندازه «علم» و«فلسفه امروزی»،دارای وجوه منطقی و عقلانی هستند اما با روش و هدفی متفاوت.جالب است که ارنست کاسیرر فیلسوف شهیر آلمانی تبار هم با وجود اینکه بسیاری از دیدگاههایش با لوی برول مشابهت هایی داشت اما در کل اسطوره ها را مانند لوی استراوس جلوه ای از جلوه های معرفت ویکی از صورت های نماد پردازی وجهان سازی بشر در نظر می گرفت و بعد ها با ملاحظه تبعات حاکم شدن برخی از ایدئولوژی های جدید چون فاشیسم و نازیسم در ایتالیا و آلمان برای تبیین این نظام های ایدئولوژیک نیز ازمفهوم نظام های اسطوره گرا نام برد و خصلت غیر عقلانی برای آنها قایل شد و حسن نگاهش در این بود که دنیای مدرن را هم خالی از عناصر اسطوره ای نمی دید.(برای اطلاعات بیشتر در این زمینه ها میتوان به کتاب اسطوره ومعنا مجموعه گفت وگوها با لوی استراوس و کتاب ارنست کاسیرر نوشته یدالله موقن مراجعه کرد) .اما از نوشته های برخی دیگر از اسطوره شناسان چون میرچا الیاده محقق برجسته پدیدار شناس رومانیایی بهترازبقیه می توان اسطوره های اقوامی چون سرخپوستان را تجزیه وتحلیل کرد.چرا که او در زمره معدود متفکرانی بود که از همان دهه ۱۹۶۰ و۱۹۷۰ میلادی در کتابهایش بخصوص به اسطوره های اقوام آزتک ها و مایاها(اقوام اصلی سرخپوستی مناطق پرو ومکزیک) به خوبی اشاره کرده ودرتجزیه وتحلیل مفهوم اسطوره از افسانه های این اقوام نیزبه خوبی استفاده کرده بود و برای تبیین مسایل مختلف هم از نظریات آنها سود جسته بود.(در این زمینه مثلا می توان به کتابی چون اسطوره و واقعیت الیاده مراجعه کرد).
واقعیت امر این است که تا مدتهای طولانی اکثر مورخین و محققین اسطوره شناس به اسطوره های تمدنهای باستانی چون:مصر،روم،یونان،ایران،چین و…به مراتب بیشتر از اسطوره های اقوام سرخپوستی اهمیت می دادند.چرا که آنها را صورتی از اقوام ابتدایی می دانستند و خارج از تمدن به حساب می آوردند.اما افرادی چون الیاده شاید برای نخستین بار بر این نکته انگشت نهادند که اتفاقا اساطیر این اقوام به دلیل دور بودن از خرد گرایی به نسبت بسیاری دیگر از اساطیر،اصیل تر وناب ترند.در واقع می شود گفت که اگر اسطوره ها در تمدنهایی چون یونان و ایران باستان شکل و حالت نظام مند و آگاهانه ای پیدا کرده اند( یعنی به عصر لوگوس تعلق دارند) ودر نهایت تبدیل به دین شده اند،اساطیر اقوام به اصطلاح ابتدایی چون سرخپوستان ساده تر وجذاب ترند( چون به عصر میتوس تعلق دارند) و با کارهای هنری همسنخی بیشتری دارند.فراموش نباید کرد هنرمندان بزرگی چون پیکاسو تحت تاثیر صور ازلی سرخپوستان آمریکا،اساطیر آفریقا واسترالیا آثار نوین خود را ابداع کردند.بهر حال اسطوره های سرخپوستان در نوع خود بسیار جذاب وشگفت انگیزند که آگاهی از آنها نه تنها برای علاقمندان به حوزه های جامعه شناسی و مردم شناسی می توانند بسیار مفید واقع شوند بلکه در بسیاری از مواقع آنها می توانند مصالح(ماتریال)خوبی برای بسیاری از داستان نویسان ما باشند تا بتوانند آثار مفید ومتفاوتی را خلق کنند.فراموش نباید کرد که یکی ازآسیب های مهم ادبیات معاصر(اعم از شعر و داستان) وبه طور کلی هنرنوین ایرانی درعدم استفاده درست از اسطوره های مختلف بومی و جهانی در ساختارشان است.امری که در غرب به دلیل استفاده درست ومنطقی از آنها به خلق آثار درخشانی در سبک های مختلف ادبی وهنری چون “یولیسس” جیمز جویس،”شرق بهشت” جان اشتاین بک،”سرزمین هرز” الیوت،”انجیل به روایت متی” پازولینی و بخصوص آثار مهم رئالیسم جادویی نویسندگان آمریکای لاتین و…منجر شده است.لازم به یادآوری است که در زبان فارسی کتاب های چندان زیادی در زمینه افسانه ها واسطوره های سرخپوستان منتشر نشده است یعنی اگر از کتاب های مردم پسندانه تری چون آثار مختلف کارلوس کاستاندا مانند افسانه قدرت وحقیقتی دیگر(از مروجان مکتب شمنیزم و از پیروان دون خوان ماتئوس از عرفای نواحی شمال مکزیک) و کتابی چون “چهار میثاق” دون میگوئیل روئیز که بگذریم از مهمترین آثار جدی تر در این زمینه می توان به اسطوره های آزتکی ومایایی(نوشته کارل توب وترجمه عباس مخبر)،اسطوره های اینکا(نوشته گری اورتون،ترجمه عباس مخبر)،اسطوره ها وافسانه های سرخپوستان آمریکا(نوشته ریچارد ارداز وآلفونسو اریتز،ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور)وکتاب اسطوره های سرخپوستان آمریکا(نوشته آلیس ماریوت،کارول ک.راچلین)اشاره کرد که این کتاب آخری درابتدای سال ۱۳۹۲ به همت محمد شریفی نویسنده وشاعر معتبر ایرانی وتوسط نشر نون انتشار یافت و پس از مدت کوتاهی به چاپ دوم هم رسید.شریفی که در کارنامه خود آثار مهم وتاثیر گزاری چون مجموعه داستان “باغ اناری” و مجموعه شعرهای” سقوط پردر باران” و “مگر سکوت خداوند” را منتشر کرده است.در زمینه ترجمه نیزکارهایی را انجام داده که آنها نیز به نوبه خود حایز اهمیت هستند که از جمله آنها می توان به کتاب «ایران در شرق باستان»(اثر ایران شناس برجسته ارنست هرتسفلد)و همین کتاب اسطوره های سرخپوستان آمریکا که با خواندن آنها تسلط خوب مترجم را بر زبان انگلیسی به خوبی می توانیم ملاحظه کنیم. کتاب افسانه سرخپوستان دارای زمینه داستان پردازی است و مترجم با سابقه خوبی که در نوشتن داستان و سرودن شعر دارد به خوبی توانسته که ساختار کلاسیک و آرکاییک(فخیم)افسانه های مندرج در این کتاب را با منطق زبانی درست به زبان فارسی منتقل کند.امری که فرضا آقای دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور(اسطوره شناس واز شاگردان برجسته استاد مهرداد بهار) با وجود تسلط کم نظیری که بر مبانی اسطوره شناسی و اسطوره های ملل مختلف دارد در ترجمه کتاب مهم اسطوره ها و افسانه های سرخپوستان آمریکا موفق به این امر نشده است.علت این امر روشن است چرا که شریفی بیش از محتوی در بند بلاغت و زبان آوری وانتقال فرمالیستی اثر به خواننده ایرانی است و اسماعیل پور به خاطر زمینه کاری اش بیش از لفظ،بر محتوی و معنای افسانه ها تمرکز دارد.در عین حال باید توجه داشت که دو کتاب مزبور تنها در راستای نمونه های روایی اسطوره ها وافسانه های سرخپوستان تنظیم شده است ودر کل فاقد تحلیل ونقد و بررسی فرهنگستانی از تاریخ و فرهنگ جوامع سرخپوستی هستند.”افسانه های سرخپوستی در نزد کسانی که به الگوی داستان های پری وار وقصه های عامیانه اروپایی و آسیایی عادت کرده اند،اغلب ممکن است آشوب گونه،متناقض یا حتی ناقص به نظر برسد.پی رنگ(طرح های داستانی)بسیاری از این افسانه ها در ظاهر شتابی ویژه دارند،سنت را به مبارزه می طلبند و گاه با آغاز وپایانه های مشخص وکمال یافته ای آراسته می شوند.مثلا کویوتی(گرگی)در یکجا آفریننده ای نیرومند ودر جای دیگر بزدل و ترسو است.نوزادان با استعدادها ونیروهای هشدار دهنده،جلوه گر می شوند،زایش و مرگ ومیر مثل روزها و شب ها متغیراند.حکایات بیشتر بصورت زنجیره ای روایت می شوند،بطوریکه مثلایک کلام،یک شخصیت یا یک آرمان وابسته خودش را در ذهن القا می کند وقصه گوی دیگر را وامی دارد که در داستان سرایی با وی هم داستان شود.مثلا باد زوزه کشنده،چشمه جوشان و کلاغ قار قار کننده،همه بی درنگ حکایاتی را رقم می زنند که افسانه آمیزهستند.این حکایت ها هم برای بزرگسالان وهم برای کودکان روایت می شوند وگاهی هم به صورت اجزای مهم جشن ها وآفرینش های خود به خودی در می آیند.از این گذشته،بعدها به گونه واحد های کامل در می آیند واغلب،حکایات ضمنی ناتمام وپی در پی دارند،تسلسلی که عمیقا در سنت های یک قبیله ریشه دوانده است”(به نقل از پیشگفتار اسطوره ها…ریچارد ارداز ترجمه اسماعیل پور صفهه ۱۶). اما کتاب ماریوت وراچلین(با ترجمه شریفی)به ۴ بخش مختلف تقسیم شده است.بخش اول “جهان فراسوی جهان ما” نام دارد که بیشتر پیرامون چگونگی خلقت و آفرینش جهان وانسان دور می زند.بخش دوم به نام “جهان پیرامون ما” است.
در ادامه بخش پیشین به چگونگی پیدایش زن ومرد،پیدایش ذرت،ظهور بوفالوو…می پردازد.بخش سوم پیرامون “جهانی که اینک در آن زندگی می کنیم” است و بخش چهارم درباره جهانی که پس از مرگ به آن می رویم،صحبت می کند که به اموری چون چگونگی به وجود آمدن مرگ می پردازد.همانگونه که اشاره شد در تمامی بخشها موضوعات به صورت داستانی ذکر شده است که مختص به قبایل مختلف سرخپوستی اعم از قبایل سرخپوستی شمال آمریکا(مثل کیووا و مسکواکی)،جنوب شرقی آمریکا(مانند چروکی)ریا،جنوب غربی(مثل توا)،مرکز آمریکا(چه ین)و…می باشند.البته در این میان برخی از افسانه های ذکر شده هم حالت میان قبیلگی دارند ودر میان تقریبا همه قبایل رایج هستند.مثل داستان پرنده قدرت که در انتهای بخش سوم کتاب آمده است.با مطالعه مجموع این افسانه ها به شباهت ها وبیش از همه به تفاوت های نسبتا فراوان عقاید و آداب ورسوم قبایل مختلف سرخپوستی در زمینه های مختلف پی می بریم.
اینکه مثلا خدای “چه ین ها”ماهئو(به معنای روح کل)نام دارد و خدای قبیله مدسی موسوم به “کوموکومس” است.که در هردو قبیله (مانند بسیاری از قبایل دیگر)آفرینش موجودات از جمله انسان از طریق برآوردن مشتی گل از اعماق آب و ترکیب آنها با همدیگر حاصل می شود.یا اینکه در برخی قبایل مانند “چروکی” توان وقدرت وجودی زنان بیشتر از مردان است مثل قدرت مادربزرگ-عنکبوت در انتقال نور خورشید به سرزمین تاریک جانوران(که دیگر حیوانات موفق به چنین کاری نشدند)،یا اینکه قبیله “کومانچی”تنها قبیله ای در میان قبایل سرخپوستان است که برای خرس احترامی قایل نیستند،از او هراسی ندارند واورا واجد نیروهای فوق طبیعی نمی دانند در صورتی که مثلا “چه ینی ها”و”آراپاهوها”خرسها را به مثابه نیاکان خود قلمداد می کردند و معتقد بودند که آنها قادر به مجامعت با افراد بشر هستند،تا حدی که خوردن گوشت خرس را نوعی آدم خواری محسوب می کردندیا مثلا با خواندن برخی اسطوره ها مثل اسطوره “چگونه و چرا:لاک پشت منقوش”به آمیزش و اختلاط برخی اسطوره ها با اسطوره های مناطق دیگر(در اینجا با عناصر مسیحی)پی می بریم.البته موارد بسیار زیادی از شخصیت ها وافسانه های اسطوره ای مهم در میان بسیاری از قبایل سرخپوستی وجود دارد که در گزینش نویسندگان این کتاب نیامده است.مثل اسطوره “کلاغ”که در برخی قبایل سرخپوستی نامش به عنوان آفریدگار جهان ذکر شده است(که اصولا در هیچیک از اسطوره های مهم دنیا چنین موردی را نداریم که یک پرنده خالق موجودات عالم باشد)که گفته شده که او هم آدم را از ترکیب مقداری گل رس و چوب آفرید.یا اسطوره آب که در برخی قبایل نامش به عنوان یک ایزد بانو ذکر شده وحتی گفته شده که او همسری داشته بنام تلاکوک که به عنوان مخزن وذخیره کننده آبها عمل می کند.این زوج اسطوره ای ۴ ندیمه داشتند که آنها هم مونث بودند،در چهار جهت شمال،جنوب،شرق وغرب می ایستند و چهار نوع باران را به وجود می آورند(به نقل از دانشنامه اساطیر جهان نوشته رکس وارنر)البته نباید فراموش کرد که در اکثر اساطیر مناطق جهان خدایان آب،ایزد بانو هستند مثا ایزد بانوی آناهیتا در ایران.اسطوره گرگ نیزدرمیان اکثر قبایل سرخپوستی اهمیت دارد.مثلا افراد قبیله “اکناگون”بر این عقیده بودند که گرگ تمامی موجودات اهریمنی و غولهای زمین را ازبین برده وبا سفر به اکناف زمین سرخ پوست ها را راهنمایی کرده وراه ورسم زندگی را به آنان آموخته است.میرچا الیاده محقق برجسته رومانیایی در مورد داستانهای دروغین و راستین در اسطوره ها می گوید که:«در جوامعی که اسطوره هنوز زنده و جاری است.بومیان به دقت میان داستان های واقعی(true stories)و داستانهای دروغین(false stories)فرق می گذارند.مثلا سرخپوستان قبیله “پائونی” داستانهایی را که با آفرینش وآغاز گیتی سرو کار دارد را در میان داستانهای واقعی قرار می دهند و همین افراد داستانهایی را که پیرامون شاهکارها و ماجراهای نه چندان اخلاقی و آموزنده کویوت یا همان گرگ چمنزار(prairire wolf) گفته می شود را در زمره داستانهای دروغی قرار می دهند.در داستانهای واقعی بازیگران اصلی عبارتند از موجودات الوهی،فوق طبیعی،آسمانی یا اختری ودر مرحله بعدی نوبت به داستانهایی می رسد که ماجراهای شگفت وخارق العاده قهرمانان ملی را حکایت کنند ودر مرحله آخر داستانهایی که به دنیای جادو درمانگران مربوط می شود،اینکه چگونه فلان ساحریا افسونگر به نیروی فوق بشری اش دست یافت و…پس می توان گفت که ما در داستانهای واقعی با موجودات و امور مقدس وفوق طبیعی سرو کار داریم،در حالی که داستانهای دروغین از محتوایی غیر دینی و کفرآلود برخوردارند.زیرا “کویوت”در اساطیر پائونی و سایر قبایل سرخ پوست آمریکای شمالی به عنوان شخصیتی شیاد،فریبکار،استاد تردستی،ولگرد وهرزه تمام عیار شهرت زیادی دارد”(اسطوره و واقعیت نوشته میرچا الیاده صفحات ۲۱ و۲۲،ترجمه مانی صالحی علامه،نشر پارسه ۱۳۹۱).اما در پایان باید گفت که بزرگترین اشکالی که از آقای محمد شریفی در ترجمه کتاب اسطوره های سرخپوستان آمریکا می توان گرفت حذف دیباچه مهم این کتاب از ترجمه خود است.دیباچه ای که در صورت چاپ حدود ۲۵ صفحه کتاب را در بر می گرفت که ضمن توضیح نسبتا جامعی پیرامون تاریخ سرخپوستان پیش ازمواجهه آنها با مهاجران و مهاجمان غربی (ونیزیها،اسپانیایی ها،فرانسوی ها،انگلیسی ها وآمریکایی هایی که از قرن ۱۵ ام به بعد به تدریج وارد سرزمین سرخپوستان شدند) شیوه جمع آوری و به دست آوردن اطلاعات نویسندگان این کتاب را از اسطوره ها و آداب ورسوم سرخپوستان قبایل مختلف شرح می دهد وتجزیه وتحلیل نسبتا خوبی از برخی شخصیت های اسطوره ای سرخپوستان به ما ارایه می دهد و یک طبقه بندی هم از این کاراکتر ها به ما ارایه میدهد.برای حسن ختام بخش از انتهای این دیباچه را با ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور با هم می خوانیم(که در ابتدای کتاب ریچارد ارادز واریتز به چاپ رسیده است)”اسطوره ها وافسانه های سرخپوستی از روی روایات باستانی به گونه شنیداری،بازسازی و تدوین شده است.بسیاری از این روایات را مولفان در پی تحقیق میدانی خود مدون کرده اند.این اسطوره ها وافسانه ها در بیمارستان ها،کنار اجاق هیزمی آشپز خانه های ییلاقی،در کنار باتلاق ها در حالی که بومیان مشغول جمع آوری بوریا بودند،در اتاق های پذیرایی یا در مراسم آیینی جادویی بومیان گرد آوری شده است.در برخی موارد،مولفان از آثار منتشر شده دیگرانسان شناسان سود برده اند و هرجا لازم بوده،در اسطوره ها وافسانه هایی که به نحو ادبی ترجمه شده بود،تا حدودی دست برده اند تا به توصیف وروایت گونه شفاهی سرخپوستان نزدیک شود وزیبایی و شیرینی آن را حفظ کنند…دنیای سرخپوستی به چهار بخش تقسیم شده است:چهار فصل،چهار بخش روز یا چهار بخش زندگی و فراتر از همه،چهار گوشه جهان.برخی شخصیت های نوعی تقریبا به طور جهانی در میان سرخپوستان آمریکایی شمال مکزیک توزیع گردیده است.در میان آنها قهرمان(hero)،شعبده باز(trickster)،شعبده باز قهرمان(از تلفیق این دو)،مادر بزرگ عنکبوت(grand mother spider)و نوه های او،دوقلوهای جنگاور(twin war gods) به چشم می خورند.”(دیباچه ای بر اسطوره های سرخپوستان آمریکا صفهه ۴۵ و۴۶ کتاب اسطوره ها وافسانه های سرخپوستان آمریکا نوشته ریچارد ارادز-آلفونسو اریتز ترجمه اسماعیل پور نشر چشمه چاپ چهارم بهار ۱۳۸۸)
۷ لایک شده