نخستین شمارهی «تنهایی»
در شمارگان خزان
یونس رضایی
برگردان: رضا کریم مجاور
ستونی عاشقانه باید مینوشتم از چشمانات
در روزنامهی صبح
تا بخوانند سرگذشت سدههای پرنده را
عاشقان
و خبری داغ…از راهپیمایی آب
که در عمق باغ…سرمست است
در زیر درختان
گامهای باران
خاطرهای مقدس است
و نه خبری از کوهنوردی
که خطر در قلهها تاب میخورد
در روزنامهی صبح که خورشید میدمد
«صبحبهخیر» به میهن
که از تپهی تاریکی گذشته است
تصویری در وسط صفحهی روز
ازآنِ پارلمانی
که برف میبارد بر سر صندلیهایش
و در زیر آن
نه با خط «آرامی»
که با خط ناآرامی
بنویسند: «بدون شرح است خیابانهای ما»
سرمقالهی امروز…که تعطیل است در تقویمهای خون
خلاصهای از نگاهات باشد باید
که در نقشهی میهن شکفته است
عشقورزی در روزنامهها با نفت و سیاست
در نشستی چندجانبه با باد
که بیشکوفه است گامهایش
در کوچههای تنگ زمان
و به بار مینشینند در آغاز زمستان
از اناری که بوی مادرم را نمیدهد فردا
سیاسی نیست نگاهات… میدانم
تاریخی است اما غصههایش
که پراکنده میشوند عصرگاهان
در گفتههای من و کوچههای شهر
و من و تو گرد آمدیم در یک شعر
به بهانهی میهن
که دود به بار میآورد باغهایش
واپسین صفحه را نه سفید
که سیاه میگذارم
تا مژدهای باشد برای خورشیدی دیگر…شامگاهان
پیش از پخش نخستین شمارهی خونام
شبام آرامآرام از روی جملهها گذشته است
تا بامداد
که نامام طلوع میکند زخمی
در دستان مردمان…
ترجمه شعری از کتاب “تنهایی در تیراژ پاییز”
۲ لایک شده