شوالیه ی داستان نویسی ایران
کوتاه درباره ی محمود دولت آبادی
پژمان کیماسی
«در دنیا تنها یک چیز را – در صورتی که صاحبش آن را شناخته و به اهمیتش آگاه باشد – نمی توان ربود یا به نحوی غارتش کرد. آن اندیشه است. زیرا اندیشه بدون اراده انسانی در خارج از وجود صاحبش نمی تواند باشد ولی آیا ممکن است که آدم همیشه در خودش و با اندیشه اش زندگی کند؟ از آن تغذیه کند، با آن بازی کند، عشق بورزد، کینه توزی کند و از تصرف دیگران مصونش بدارد؟ آخر از همه، آن وقت چه کارش می کند؟ در چه موردی از آن استفاده می کند؟ مگرنه اینکه برای به کار گرفتن و بهره گیری از آن باید جریانش را به خارج مربوط سازد؟ و آن وقت آن خارج کجا خواهد بود؟»
ته شب
بدون شک یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان ادبیات معاصر ایران، محمود دولت آبادی ست. او زاده ی ۱۳۱۹ در دولت آباد سبزوار خراسان و با خلق و خویی روستایی توانست استعدادی که در وجود و درون خود داشت، کشف و تبدیل به نویسنده ای تمام عیار شود و با خلق آثاری هم چون کلیدر، زوال کلنل، سلوک، جای خالی سلوچ و… جایی در ادبیات معاصر برای خود دست و پا کند. نثر او نثری روان و گیرا و زنده است که بیشتر نماینده انسان های زجردیده با منشی روستایی هستند. اکثر شخصیت های داستان هایش را مردم روستانشین تشکیل می دهند. مردمی که در عین فقر، نا آشنا به امور غیر خلوص هستند و گاه اسیر جبر زمانه می شوند اما سخت می بازند زیرا مقاومت، یکی از شاخصه های ذاتی آن هاست. بیشتر تم آثار او در دو مدار روستا و شهر می گذرد. با این که او در دیالوگ نویسی و ایجاد فضاهای رفتاری فوق العاده مسلط است، کارهایش شرحی برون گرا و برخلاف دیگر نویسنده ی فارسی یعنی صادق هدایت که خاصیت اثرهای او درون گرا و شهری هستند، آثار او شرح حال بیرونی دارند و به بافت و زیست طبیعی و سنتی وفادارند. دولت آبادی در گام اول که به صحنه ی هنر کشیده می شود، رو به تاتر می آورد و بعد از عزیمت به شهر مشهد و ایفای چند نقش در نمایش نامه های گوناگون از جمله در نمایش نامه های بهرام بیضایی، برتولت برشت، اکبر رادی و… تجربه ای هم در این زمینه کسب می کند؛ زیرا در کودکی و نوجوانی در تعزیه ها شرکت و ایفای نقش می کند و برای همین است که شخصیت های داستانش، چنان تصویری از خود در ذهن مخاطب به وجود می آورند که با گریه ی آن ها گریه و با خنده ی آن ها مخاطب می خندد و نقش های خود را به خوبی بازی می کنند. بعد از گذشت مدتی او تاتر را برای همیشه کنار می گذارد و به سمت نویسندگی که علاقه ی دوران نوجوانی در کنار تاتر بود می رود؛ تا جایی که در این زمینه به جوایز ادبی متعددی هم دست می یابد؛ از جمله برنده ی لوح زرین بیست سال داستان نویسی برای کلیه ی آثارش، برنده ی جایزه ی یلدا، جایزه ی ادبیات بین المللی خانه فرهنگ های جهان برلین، برنده ی جایزه ی ادبی واو، اهدا و نشان شوالیه فرهنگ و ادب فرانسه و… که او را در صدر نویسندگان برتر داستان نویسی معاصر فارسی قرار داد. نویسنده ای رئال که توصیف دقیق و زیبای او از مناظر و طبیعت، تصویری جذاب پیش روی مخاطب می گذارد؛ چنان که مخاطب حس هم ذات پنداری اش تمام وقایع را برایش طبیعی جلوه می دهد. روایت دولت آبادی، روایتی از دل جامعه و برشی از تاریخ مردمان رنج دیده است که مخاطب را در دل تاریخ می برد؛ چنان که با حوادث گذشته خود را در وضعیت های آینده قرار می دهد تا نتیجه ای از حضور خود در تک تک موقعیت ها به دست آورد. با خوانش آثار او می توان به تحلیل درستی از جامعه ی روستایی و شهری دست یافت. او وقتی از مردمان عادی و فرودست صحبت می کند، برخلاف صادق چوبک که آثارش شمایلی از انسان های سرخورده ای ست که بوی کثافت در زندگی شان تنیده شده نیست، بلکه او به این مردم از زاویه ای نگاه می کند که شکلی از حماسه و آرمان در وجودشان می بیند. نویسنده ای کاملا مدرن با بینشی جهان شمول و تجربه های زیستی متفاوت که به آثارش جنبه ی انسانی بخشیده است. به طور مثال در کتاب «جای خالی سلوچ» تسلیم ناپذیری و ایستادن در برابر فقر و به زانو در نیامدن را به عینه می بینیم، وقتی سلوچ شخصیت پدر داستان ناپدید می شود، مِرگان که نماینده ی زنان جامعه است، پا به پای مردان در تمام زمینه ها ایفای نقش می کند. او در این کتاب نقش و جایگاه زنان را به صورت جایگاهی ارزشمند می بیند تا قدرت و برابری را در نگاه زن به جامعه معرفی نماید.
او علاوه بر داستان نویسی، نمایش نامه و سفرنامه هم در کارنامه ی خود دارد؛ از جمله دیدار بلوچ که تحت تاثیر سفری که به زاهدان داشته آن را می نویسد و با آداب و سنن این خطه آشنایی و در آثارش منعکس می نماید. نگاه دولت آبادی به جهان پیرامونش، شکلی از زجرهای انسان ستم دیده در جاهای دورافتاده و گریبان با سنت و باورهای مختلف است. بدون شک از قلم دولت آبادی معرفتی حاصل شده است که کمتر نویسنده ای به آن نائل گشته، زیرا آن قدر در وضعیت های گوناگون انسانی خود را قرار داده تا شکل نوشتن اش سرشار از آگاهی و معرفت شده. مهم ترین اثر او کلیدر که در ده جلد به دنیای ادبیات معرفی شد، سرشار از اقلیم گرایی و طبیعت است که پیوندی نزدیک با انسان ها دارند. داستانی سرشار از زندگی و زجرهای پی درپی که با خود شجاعت و دل دادگی می آورد. کلیدر فلسفه ی ستایش از انسان و طبیعت است. یک رمان حماسی و تصویرگر حاکمان زور و قبایل چادرنشین است که جنبه ی جهان شمول پیدا کرده. در داستان آینه ما با مردی سر و کار داریم که شناسنامه ی خود را گم کرده و به دنبال هویت خود است. این روایت به هویت گم شده ی قهرمان داستان می پردازد.
«مردی که در کوچه می رفت هنوز به صرافت نیفتاده بود به یاد بیاورد که سیزده سالی می گذرد که او به چهره خودش در آینه نگاه نکرده است»
داستان آینه
در پایان زبان دولت آبادی، زبانی غنی از فرهنگ این سرزمین است؛ مخصوصا فرهنگی که خود از آن جا برخواسته با این توصیف که روایت دردمند کل این سرزمین و یکی از نماینده گان بیان آلام بشری ست، زیرا از جایگاه خاصی در ادبیات معاصر ما و جهان برخوردار است. روایت استوار مردمانی که جنگیدن را به زانوزدن بیشتر ترجیح می دهند و این آغاز رنج در گفتمان اوست.
«تا آن مقطع تلخی که برای نویسندگان ما فراهم شد، هیچ درکی از سن خود نداشتم و پیش می رفتم و پیش می رفتم، پیش می رفتم. ناگهان یک سانحه ای به من قبولاند که من پیر شده ام…»