رگه هایی از عشق ، مقاومت و جنبش
نگاهی به رمان روایت از بزرگ علوی
علیرضا ذیحق
بزرگ علوی ، بزرگی از تبار داستان نویسان ایرانی به زبان فارسی است که با رمان ” چشمهایش ” فروغی جاودان دررمان نویسی دارد . چهره ای شاخص که با هدایت و چوبک سکان قصه نویسی ایران را به دست می گیرند . کتابهای داستانی پنجاه و سه نفر ، نامه ها ، سالاریها و ورق پاره های زندان و چند کتاب دیگراو از پرخواننده ترین و تأثیر گذار ترین آثار داستانی است که هر خواننده ، منتقد و قصه نویسی را دچار تحسین و چالش می کند . اگر صادق هدایت با اثر سورئالیستی “بوف کور” به اوجها دست می یازد و چوبک با رمان ” سنگ صبور” به ناتورالیسم جانی تازه می بخشد علوی با رئالیسم خود دروازه های تازه ای به روی آینده ی درخشان ادبیات داستانی می گشاید . محمدعلی سپانلو در باره ی وی می گوید :” رئالیسم علوی با گرایشهای رومانتیکی که در روحیه ی ایرانی ریشه دارد در آمیخته است .” (۱)
رمان “روایت” واپسین رمان بزرگ علوی است که تاریخ پایان نوشتار آن ۱۵ آبان ۱۳۵۷ است و مصادف با اوج گیری کشاکش های انقلاب ۵۷ . اما چاپ اول رمان در سال ۱۳۷۷ه.ش توسط انتشارات نگاه در تهران صورت گرفته است .
” روایت ” ، رمانی اجتماعی حول برهه ای ازتاریخ سیاسی و اجتماعی ایران است که حزب توده نضج گرفته و بین آحاد مردم طرفدارانی دارد . داستان قبل ازجنبش دموکراسی خواهی مردم آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری شروع می شود و تا سال ۱۳۳۸ به تفصیل سخن می رود و در نهایت به حرکتهای مسلحانه در دهه ی چهل پیوند می خورَد :
” پس از اینکه سه وزیر حزبی از دولت استعفا دادند و قریب دوماه بعد جنبش آذربایجان بیرحمانه سرکوب و کشتار دسته جمعی مردم توسط مالکین و خان های محلی در گرفت ، بحرانی ارکان حزب را متزلزل نمود . “
در این رمان ، که بیشتربه تلاشهای اعضاء حزب در جهت نفوذ بین مردم و تصمیم گیری های سیاسی آن که حتی با مصدق در می افتند پرداخته می شود ، عشقی هم شعله ور است یین فرود و نر گس . آنها به علت همسایگی و دوستی عمیق ِبین خانواده ها شان و بخصوص آقا معلم – پدر نرگس – و حاج آقا رو حانی با نفوذ شهر که پدر فرود می باشد از بچگی با هم بزرگ شده و با مرگ مادر نرگس ، مسؤولیت رسیدگی و بزرگ کردن نرگس به عهده ی حاج خانم مادر فرود می افتد و او همیشه آرزو می کند که کاش نرگس عروس او می شد . عشق بین فرود و نرگس در نوجوانی غنچه می بندد و این عشق می پاید و اما هر کدام آدمهای دنیای دیگری اند :
” نرگس هر گز تمایلی ابراز نکرد که در حزب یا گروه زنان و یا در اتحادیه ی دانشجویان فعالیت کند ، با و جودی که خبرداشت آقا معلم پدرش در شهرستان نقش سیاسی مهمی به عهده گرفته و ” جبهه آزادی ” را اداره می کند . جبهه ی آزادی زیر نظر آقا معلم بود . جبهه ی آزادی با روزنامه های ” خاور زمین ” و ” ستاره ” در تهران ارتباط داشت و اجرای قانون اساسی راهدف اساسی خود می دانست . آقای پایدار ، معلم و مربی و سازنده ی اندیشه های فرود بود. “
در مورد فرود اینکه ” حاج آقا به پسرش فخر می کرد . به همه کس می گفت که فرود فعالیت سیاسی دارد و برای روزنامه ها شعر می گوید و مقاله می نویسد . این خبر حتی به گوش امام جمعه ی شهر هم رسید . در محفل علما ، اعتصاب کارگران شرکت نفت و کامیابی آنها علیه دولت غاصب انگلیس به منزله ی پیروزی ملی تلقی می شد . فرود روزنامه نویس شد . اما وظیفه ی عمده ی او کار تشکیلاتی بود. جمع آوری کارگران و متشکل کردن آنها در اتحادیه ها وظیفه اش بود . فرود به حزب ایمان داشت و هدف های آن را انسانی می دانست “
زمانی می رسد که نرگش و فرود دیپلم گرفته ومی روند تهران و فرود حقوق می خواند و نرگس، پزشکی . نرگس ، سخت عاشق فرود است و اما فرود گاهی دل اش به این عشق راضی است و گاهی مردد :
” محبت های نرگس برای فرود یک مسئله ی بغرنجی شده بود ، نه می توانست از او دل بکند و نه دلبستگی خودش را به او نشان می داد . نرگس تکه ای از وجود خودش شده. نمی تواند او را از خودش بکند ، همانطور که نمی تواند چشم هایش را از حدقه بکند . ۰ “
فرود با اینکه شاهد فرار ، خیانت و چاپلوسی بعضی اعضا و سران حزب بود باز از آرمان اش دست نمی کشد و تا مرز تیر خوردن و زندانی شدن می رود . هرچند می دانست : ” در پنهان و گاهی علنا دسته بندی هایی وجود داشت که مانند کرم از درون مغز میوه را می خورد و آن را پوک می کرد .” و یا افرادی در حزب بودند که ” عکس آنچه را که دیروز می گفتند می توانستند روز دیگر با بیانی شیرین به کرسی بنشانند . ” همچنین ” فرود درنامه ای که به دوست آمریکا رفته اش می نوشت تمام ناراحتی های خود را از روش سیاسی حزب ، از انحرافات سران ، از زیانی که جنبش از فرار رهبران دیده بود ، از حوادث آذربایجان و فرقه روی دایره می ریخت … آنچه در اجتماع رایج بود ، بند و بست با مراکز زور و زر بود . دوبهم زنی و چاخان بازی ، داشت در حزب نفوذ می کرد .”
فرود همچنان در تکاپوی تحقق آرمان ها و انجام مأموریت های حزبی فعال بود تا که ” فرود را به تبریز فرستادند . آنجا عالم دیگری بود . مسئله ی ملیت برای او در آنجا صورت حادی پیدا کرد . مشکل ملیت را به زنده ترین و جهش در آذربایجان دید . اینها مردم دیگری بودند ، و حق داشتند طبق خصوصیات و سنت های خود زندگی کنند . از همه مهمتر زبانشان است . در عین حال هویت ملّیشان . “
در این میان ” حزبی ها تصور می کردند در مجلس آینده حزب های آزادیخواه ، از جمله فرقه ای ها ، اکثریت را به دست آورده پیروزی را در بر خواهند گرفت . زیرا متکی به ” حسن نیت ” رئیس دولت بودند . اما طولی نکشید که همه در یافتند که تا قضیه ی آذربایجان حل نشود انتخاباتی در میان نخواهد بود و این کار هم بدون هجوم ارتش شاه به آذربایجان میسر نمی شد … نخست وزیر این روباه پیرکهنه کار خوب گولشان زد … همان شب ۲۱ آذر ۱۳۲۵ که نیروهای دولتی به آذربایجان دموکرات حمله کردند ، طبق معمول به کلوب حزب در خیابان فردوسی می رفتند که ناگهان متوجه شدند جماعتی در آنجا گرد هم آمده بود . تابلوی حزب نبود ، آن را شکسته بودند … آرزویی بود که بر باد رفت . بادکنکی بود که با یک سوزن متلاشی شد … یکسال این وضع،زد و خوردهای پنهانی و علنی در داخل حزبی که خود را حزب طراز نوین قلمداد می کرد و در باطن همه به جان یکدیگر افتاده بودند ،دوام پیدا کرد تا بالأخره انشعاب شد . “
فرود اما ” به زودی در می یابد کار مخفی با مزاج او سازگار نیست ، از این جهت علنی ماند و چون دانشگاه دیده بود مشمول سرباز گیری شده و در لباس نظامی به عنوان افسر وظیفه کار حزبی انجام می داد … تا اوائل سال ۱۳۳۰ افسر وظیفه بود . به محض اینکه آزاد شد خود را در اختیار حزب گذاشت … مسئله ی نفت و جنبش ملی زیر رهبری دکتر مصدق داشت در اعماق جامعه ی ایران رخنه می کرد …. تمام آنچه دراین دوسه ماه اخیر درروزنامه های علنی و پنهانی حزب و در مطبوعان مصدقی و ضد مصدقی صحیح و نا صحیح نوشته شده بود ، ورد زبان بود …پس از کودتای ۲۸ مرداد و شکست مصدق ، هیچکس امنیت نداشت . بی حساب می گرفتند ، می زدند ، شکنجه می دادند و اسرار هویدا می کردند . … قانون و قضاوت و عدالت حرف مفت بود . قانون شلاق بود و کونه ی تفنگ و فحش های رکیک وکیل باشی ها . آن کس که در زندان مقاومت نشان می داد جانش را فدا می کرد . زبون ها تعهد اخلاقی می سپردند ، تنفر نامه می نوشتند حزب را دستگاه جاسوسی می نامیدند و آلت دست بیگانگان می شمردند . استعفا می کردند . شاه پرست می شدند … به نان و آبی رسیده و در دانشگاه کرسی به آنها تعلق می گرفت و در ادارات ، خانه و اتومبیل و قرضه در ماه . “
عشق نرگس و فرود همچنان فروزانی خود را داشت و در برهه های سخت زندگی فرود ، نرگس در کنارش بود و اما دریغا که این عشق علیرغم کامکاری ، مسیری دیگر می پیماید ودر فرجام ، نرگس و فیروز – از همشهری ها و همکلاسی های فرود – با هم ازدواج می کنند . فرود هم در جستجوی خواهرش بدری که به گروههای مسلح پیوسته و از ” جمله در فلسطین ، تدارکاتی علیه رژیم ایران ” در جریان بود علیرغم کار ثابتی که در یکی از بانکها داشت در ” روزی که خبر کشته شدن چند جوان را در جنگلی در شمال ایران شنید و از گوشه و کنار اخباری منتشر می گردید دختران جوان هم در این نبرد خونین و غیر متساوی شریک هستند از ترس می لرزید که مبادا نعش خواهرش هم میان نعش های دیگر باشد . آخرین سخن او در این باره به کلهر – رفیق و هم حزبی اش – این بود : ” قاتل آنها من هستم . نمی شود دست روی دست گذاشت و چشم به راه فاجعه بود .” از فردای آن روز کلهر و فیروز دیگر فرود را ندیدند . قطره ای بود که در زمین فرو رفته بود . ” ( ۲)
رمان ” روایت ” رمانی است گیرا با نثر و زبانی شدیدا داستانی ، که آن را در کنار اجتماعی بودن اش می توان رمانی هم قلمداد کرد ِدررده ی ادبیات زندان و سیاست و جنبش . سپانلو در سرگذشت رمان اجتماعی فارسی که با ” تهران مخوف” مشفق کاظمی در ۱۳۰۴ ه. ش شروع شده است بیشتر نویسندگان این زانر را را از طبقات متوسط شهر نشین و خانواده ی کارمندان می شمارد که تمایل به سوی تمدن جدید ، اصول ترقی ، آرزوی بهروزی و رستگاری مردم از خصلت های عمومی آنهاست ” طبیعی است که سیر بدبینی و تلخ نگری تا چاره جویی و آرمان خواهی ، میان این صاحب قلمان درجات گوناگونی دارد . ” (۳)
لازم به ذکر است که ادبیات زندان با رمان ” پنجاه و سه نفر” ( ه. ش۱۳۲۱) در ایران متولد شده و همزمان سید جعفر پیشه وری هم با مقالات ” یادداشتهای زندان ” ( در سال های ۱۳۲۰- ۱۳۲۳ ه.ش ) که در روزنامه آژیر منتشر می شد و در سال ۱۳۵۸ ه. ش به شکل کتاب درآمد تداوم یافته و بعدها رهروانی پیدا کرد از جمله جلال آل احمد با کتاب ” از رنجی که می بریم ” و دیگران . حسن میرعابدینی در کتاب صدسال داستان نویسی ایران می گوید : ” نخستین داستان های زندان را علوی نوشت ” ( ۴) وی عمده ترین مضمون داستان های علوی را ” اختلاف بین دونسل میداند . جوانان این داستان ها در راه ترقی و تکامل با جامعه ی عقب مانده و حافظان سنت های کهنه در گیر می شوند . اما از پای در می آیند ” ( ۵) هرچند در رمان ” روایت ” ، این مورد صادق نیست و فرود با همه ی وازدگی از پای نمی افتد وهمچنان در تکاپوی دنیای بهتری می کوشد .
رمان ” روایت ” بعد از ” سالاریها ” و ” میرزا ” که بزرگ علوی آنها را در دهه ی واپسین عمرش نگاشته است درخشان ترین اثر وی بعد از ” چشمهایش ” و داستان کوتاه ” گیله مرد ” به شمار می آید . حماسه ،عشق ، مقاومت ، مبارزه و گره گشایی تاریخی در این رمان ، زیبایی ها و شگرفی های منحصر به فردی دارد . عنوان کتاب نیز خیلی هوشمندانه انتخاب شده که حاکی از تجارب ارزشمند وی در عالم نویسندگی است .
————————————
– محمدعلی سپانلو، نویسندگان پیشرو ایران ، انتشارات نگاه- تهران۶۶، ص ۱۰۳ ۱
۲- بزرگ علوی ، روایت ، انتشارات نگاه – تهران ۱۳۷۷،مطالب داخل گیومه از صفحات کتاب
محمدعلی سپانلو، نویسندگان پیشرو ایران ، انتشارات نگاه- تهران۶۶، ص ۱۴۰ – ۳
حسن میرعابدینی ، صدسال داستان نویسی ایران ( جلد اول و دوم ) ، تهران ۱۳۷۷ ، نشر چشمه ، ص ۲۱۹ الی ص ۲۲۶- ۴و۵