سمفونی سوم آروُ پارت در دو و سی و یک دقیقه بامداد خالد جنادله در را باز کرد. خیابان خلوت بود و بی سر و ته. سایه ی درختی در باد می لرزید. از ته خیابان صدای خفه ی قِل خوردن شیئی آهنی و سنگین... ادامه متن
پروانه های یخزده علیرضا ذیحق از حبس که در آمد پایش کمی لنگ می زد . کسی به استقبال اش نیامده بود . مادرش که مرده بود دیگر کسی برایش نمانده بود . یکی از روزهای سرد و برفی پاییز بود . تنها چیزی... ادامه متن
«یکی» و «دیگری» داستانکی از آفاق شوهانی حکایتی که می خواهم برایتان تعریف کنم مربوط به چه زمانی است؟ نمی دانم! این حکایت احتمال دارد زاده ی یکی از خواب های من باشد اما گاه و بی گاه می ایستد و... ادامه متن
سه تاری که خیس می نواخت فاطمه حسن پور بردرورودی قفل بزرگی بود. پشت شیشه اش باماژیک نوشته بودندبازدید فقط روزهای پنجشنبه خانم ها ۱۰ تا ۱۲ آقایان ۱۲ تا۱۴ . پشت درایستاده بودیم ونقشه می کشیدیم... ادامه متن
ما پنج نفر بودیم علی ملایجردی ما پنج نفر بودیم. آن شب همه با هم هم قسم شدیم که حتی اگر زیر شکنجه هم کشته شدیم همدیگر را لو ندیم. این شرط اول بود که با گذاشتن دست ها را روی هم به نشانه اتح... ادامه متن
مغزت را به کار بینداز مصطفی فلاحیان اشاره: این داستان پیشتر در مجموعه داستانِ کاغذ وسوسهگر به سالِ ۱۳۸۶ به چاپ رسیده است. و به انتخاب هیئت تحریریه در این جا بازنشر شده است. پسرک چه... ادامه متن