دو شعر از زهرا گریزپا ۱ باید برمی گشتم به آن زن دوره گرد به روزهای قبل از آشنایی به اردیبهشت۱۳۶۲ باید خودم را از دلتنگی پس می گرفتم برمی گشتم به نهال گردو به آن دفترچه خاطرات کاش هیچ گاه عاش... ادامه متن
بوف هم زنی ست تازه از استخوان هایم چیده ام که در آبگیر خانه ام بکارم و در عمیق ترین چاهِ زمین به ملکه های برفی برسم در اضلاع مدفون شده دورِ لفافی که به سطح رسیده پیچیده دور چشمهایم تا در... ادامه متن
دو شعر از پرشنگ صوفی زاده ●کهکشان راهِ شیری اندوه در واگنی که گِن ها روی دست باد کرده اند نسکافه تعارف می کند ریمل های چند کاره دریدگی را به چشم ها داده اند پنجره با پلکی سنگین و سیاه خم... ادامه متن
سه شعر از شمیلا شهرابی ۱ برای تو باید رازی را فاش می کردم از یک جایی به بعد .. دقیقه های زندگی را دست به سر مثلا، خاک گلدان را عوض می کردم دیوار را با چشم هایم جابجا و پای تنهایی را به خیاب... ادامه متن
وقتی دریچه را ببندم شاپور احمدی بر تخته سنگ سالیان و سنگ بعدازظهر و خاکستر موهایم را تکه تکه بریدم مابقی را زیر پوسته ی برنزم چسباندم سایه ای زیتونی پوستم را پُر کرد زنگوله ای به سر ک... ادامه متن
سه شعر از خالد جنادله ۱ به کیهان کلهر در کمانچه در کمانچه ی کیهان حریر نغمه و لهیب در سایه سار نخل وعده گاهی که خزه ی نسیان هرگز نمی خزد بر فنجانهای اُنسش در شهر... ادامه متن