حسب حال بیمارستانی ام مجید زمانی اصل نه از بادگیر و نه از بادبان ها و نه از صخره های سترگ نه از هیچ بیشه ای جنگلی رودی درست از درب کافه بیرون آمد کلاه اش را تا پیشانی اش آرام پایین می آورد ی... ادامه متن
دو شعر از محمد زندی پرند ه ها . پرنده ها سی و دو حرف ندارند چند کلمه دارند تنها عشق و عشق بازی و بازی کوچ و دانه هر دانه ای که باشد پرواز و لانه بازی های بامدادی شان هر فروغی را سرگرم می کند... ادامه متن
خاکستر هزار و چهارصد و یک عبدالرضا قنبری بر شانه های زخمی ات دریغ! تاریخ خاک گرفته ای سنگینی می کند خاکستر سیاه وحشی آنگاه دندان خونین حصر آنگاه خاک آنگاه… آنگاه آوار «متروپل» انگار کن... ادامه متن
دو شعر از دانیال آزرده تاریخ ِ تلخ به علیرضا عباسی . صدایی شکسته در بازوی ِ پُر توان ِ شب ، غریو ِ تلخ انسان است هنگام که نقش ِ گلوله ای برسینه و دهن بندی زَردوز بر سکوت ِ هر فریاد .... ادامه متن
آن شور به خیانت بلا ایزابل آخمادولینا برگردان شاپور احمدی چه سالیانی از میان همین خیابان خودمان صدای آن گامها به گوشم رسیده است- از دوستانی که رخت برمیبندند. و تاریکی در آن سوی پنجرهام شا... ادامه متن
سه شعر از مسعود زندی موج و شتاب ۱ قطره ای، از دریا کم میشود طاق ها، به موریانه می بازند بیهقی اگر نبود حسنک بر دار مرده بود. .. موج و شتاب ۲ اتومبیل سفیدی سبقت می گیرد عزیز جایی برای رسیدن ن... ادامه متن