شعری از عبدالرضا قنبری با این لنج های چوبی با باری از خاطرات با ناخدایش در بَندِ” بُنداروز”* چگونه دل به دریا بزنم؟! حالا جنوب هیچ، دریا را چگونه به خانه بیاورم با این لِن... ادامه متن
دو شعر تازه از سید علی صالحی پرکردن ورقه واژه ها ویران به هق هق خاموش خویش از خودم سوال می کنم کجا بروم کجا را دارم بروم؟! . او که در این هزاره تف جان از دهان درنده گرفت و مرگ... ادامه متن
شعری از اقبال معتضدی در برابر باد می ایستم بدانسان که به اندازه دلخواه بر گیسوان تو بوزد چتر می شوم بدان گونه که سایه بگسترم تا تو در پناه امنِ آن بیاسایی ادامه متن
دفتر مشق ژاک پرور برگردان:عبدالرضا قنبری دو و دو چهار چهار و چهار هشت هشت وهشت می شود شانزده تکرار کنید!، معلم می گوید؛ دو و دو چهار چهار و چهار هشت هشت وهشت می شود شانزده، اما این هم... ادامه متن
شعری از ع.الف.جانوند کد را وارد کن برای ورود به سردابه رمز پاییز الزامی ست بوی باروت دهانشان از شرابی ست که انگورش در تنگنای گلوله و گوگرد رشد کرده هر حبه حدقه ی چشمی ست هر خوشه هیئت سربازی... ادامه متن
گلوله دخترى بود گلوله تمام زندگى اوست مادرش که برایش اسم مى گذاشت گلوله راه افتاده بود. در یک زندگى دیگر گلوله دخترى بود و پوست او پسرى با لبخندى تلخ بر لب آنها مى گویند خودش خ... ادامه متن