آن چاه ناتمام… بهمن نمازی نیمه شب غوغای شهر فروکش کرده بود. همه در خانه های بزرگ یا کوچک و گِلین خود در خلوت کابوس یا رویایشان غوطه می خوردند. اما من که روزگار به لعنت بی خوابی ام گرف... ادامه متن
حیران علیشاه بهمن نمازی به دیوار چسبیده بود . در قاب مستطیل داشت خفه می شد . با دو خط مورب سیاه بالای آن . از آنجا به خیابان و بچه های محل نگاه می کرد . با شتاب از کنارش می گذشتند . بعضی ها... ادامه متن
مسافرتِ پنهانِ صادقی نسب بهمن نمازی صادقی نسب حالا لباس سراسری سفید پوشیده و کمتر با هم حرف می زنیم. جواب همه سوال هایم را یک لبخندِ این مرد کفایت می کند. پانزده سالی زودتر از من در اداره تا... ادامه متن
همه خوانی شعر ی از کتاب «غ در ق» نوشته «سیامک میرزاده» بهمن نمازی «سیامک میرزاده» در مجموعه غزل هایش به نامِ «غ در ق» (بوتیمار / ۹۴ ) خوش درخشیده است. تسلط وی، هم در قالبِ شعری و هم وسعتِ م... ادامه متن
رویای نانوشته سهراب بهمن نمازی مُهر تهمینه زیر فشار سه انگشت دست راستش عرق کرده بود و درکف دست او فرو می رفت . با دو انگشت شست و سبابه افسار اسبش را گرفته بود و می تاخت. آسمان نارنجیِ تیره ب... ادامه متن
حفره های نادیدنی میدان شوش بهمن نمازی اگه ساعت چهار صبح تو میدون بودی و می خواستی به یکی از خیابون های اطرافش بپیچی و به یه کوچه تنگ و تاریک برسی که از وسطش جوب باریک و تشنه ای می گذره اونوق... ادامه متن