دو شعر از عبدالرضا قنبری ۱ زندانی سنگ هایم با رازی غریب چاوشی خوان سکوت پرستوهای عبور! مرا با باد،با باران همراه با جاری جویبار به دریا برسانید ۲ می توان روزهای بی گاه خویش را بر تقویم سینه... ادامه متن
دو شعر از عبدالرضا قنبری ۱ شاعران آن سان به واژه ها می نگرند که خداوندان اساطیری به انسان می نگریستند و وارثان به مرده ریگ اجداد خویش و در جستوجوی واژه ها آن سان که پاسبانان در پی رهزنان ان... ادامه متن
حکایت ما حکایت عاشقان غریق دریاست قصه ی مرغابی های مهاجر گریزان از تیغ سرمای جنگل های کاج دل سپرده به اعتماد برکه در سایه غروب دریا و بی خبر از دست های پنهان صیاد در کومه های ساحل مه گرفته... ادامه متن