دو شعر از پرشنگ صوفی زاده ●کهکشان راهِ شیری اندوه در واگنی که گِن ها روی دست باد کرده اند نسکافه تعارف می کند ریمل های چند کاره دریدگی را به چشم ها داده اند پنجره با پلکی سنگین و سیاه خم... ادامه متن
دو شعر از پرشنگ صوفی زاده کوه درد خالی و خاکی پا بر زمینی که ایمن نبود با جغجغه به دستهایی که نمی شناخت آنطرفتر از رویا روبروی خورشید با پیشانی گُر گرفته دهانی نیمه باز و چشمهایی کفن دوخته ب... ادامه متن