سه شعر از قباد حیدر ۱ دریایی ازکلمه ، شعر دانه های صبور برف باران و شبنم های معطر سحرگاه نام تو را … در شتاب مسافری جا مانده از سفر از زبان عابری حیران نامت همیشه و در هر حال می آید و... ادامه متن
سه شعر از قباد حیدر ۱ چگونه با درختان سر بریده می توان رقصید ؟ موهای اساطیری زنان به دندانِ کدام زندانبان گرفته و واژه ی رهایی در هزار توی قصه های دردناک رشته رشته ، دراروح زنان به ودیعه است... ادامه متن
سه شعر از قباد حیدر نامه امروز نامه ای رسید پستچی مرد مغمومی بود با چشمان لوچ انگار می دانست نامه خبر مرگی ست به چشمانم نگاه کرد و گفت: چه زود نوبت شما رسید رسید را امضا کردم و نوشتم «مرد بی... ادامه متن