هزارتوهای بورخس به روایت احمد میرعلایی شاپور احمدی اگر کورمالکورمال بخزم، سرانجام از میان جویهای تاریک اصفهان به دیدگان خورخه لوئیس بورخس باریک خواهم شد و بیدرنگ میانگارد: چقدر متنفرم از... ادامه متن
من این گونه ام که هستم آنا آخماتوا برگردان: شاپور احمدی من این گونه ام که هستم. پس بدان که خوبی ات را می خواهم. کسی نیکتر بجوی. هیچ بختی برای فروختن ندارم همچون شیادان و بنگاهداران. هنگا... ادامه متن
و چشمههای گِلآلودش شاپور احمدی . کلاغی مردهام. کورسوی چشمی که بیرون خاک مانده است کورهراههای جنگلی را میگشاید. ردپاهای بازیگوشانهای تا کنار برکهای سیاه و ژرف میرسند. آنجا بارها چشم... ادامه متن
سمنبویان و غبار هیچ بود. خلط خورشید اندک و سبک بوداما نه آن گونه که همهی پسران بر دندانههایشبا دماغهای فراخ و شکوفا جایی نیابند.خوشدل و پدرام حلقه ی کج و کولهیسمن بو را با تنه ی هار خود... ادامه متن
سه شعر از فریدریش هولدرلین برگردان : شاپور احمدی نان و شراب اما، ای دوست، ما دیر آمدهایم. راست است که ایزدان زندهاند، اما بر فرازمان، بالا در دنیایی گونهگون. آنان در آن فرازگاه... ادامه متن
سه شعر از گئورگ تراکل برگردان : شاپور احمدی ۱. به الیس پسر الیس، هنگامی که توکای سیاه در جنگل سیاه آواز می خوانَد، خود همان زوال توست. لب هایت خنکای چشمه ای نیلی و سنگلاخی را... ادامه متن