اتهام علیرضا ذیحق آن مرد با ساطور سراغ قناری نرفته بود حتی لبه ی تیغ رانیز نبوسیده بود متهم بود که با کلمه ها انسی دارد . در گره تقدیر سرنخی کور به بازی اش گرفته بود وحسی ازابلهی گریب... ادامه متن
تنگناهای ماندگاری و معیشت در هنر و خلاقیت علیرضا ذیحق در نگاهی به طرحواره ی نویسندگان و هنرمندان ایرانی در یکصد ساله ی اخیر، اگر ازمقوله ی هنرمندان پرسنلی و سفارش بگیرو شبه هنرو صله خواه ب... ادامه متن
زن در کبود چشمان تو زمختی دستی پیدا بود از تبار تاریک اندیشان . درپستویی که تورا نهان کرده بودند صدایت را خاموش می خواستند چهره ات را محو وتن ات را شکوفا شرم من از گونه می ریخت یکی از... ادامه متن
آذرخش خداحافظی نکرد یادداشتی هم ننوشت مرگ هم حریف اش نشد بی خبر رفت . نه ستاره ها از بازوان اش چسبیدند نه ماهتاب ، نقره به پایش ریخت . خسته بود و رفت فیلمی که تمام شد نه مثل “فر... ادامه متن
برگریزان کتاب هایم را در دیگی ریخته ام بعضی ها اسم هاشان یادم رفته بعضی ها در خاطرم می درخشند. این که آن ها را در رفی بچینم یا در طبقه ای جای دهم برایم سخت است. همچون لحظه های از دس... ادامه متن