دو شعر محمد زندی تنها ترین آدم . کرکره بی صدا می آید پایین فقط مژه ها بیرون زده چیزی پلک هارا می خواباند با آخرین انرژی یا جاذبه پایین می آید دیگر کسی نیست کرکره از بالای مژه و پایین ابرو شر... ادامه متن
در هرات توت شیرین است . دلتنگ خواب های خانه دلتنگ عطر درخت توت از هرجا تا نیمروز خیابان هایتان را می روبم سوار بر یال هراتم کنید تونل هایتان را طاق می زنم و به دوش می کشم جاده هایتان را پنج... ادامه متن
چهارراه شعر نقدی بر دفتر شعر «کافه های بی دار» نوشته ی محمد زندی رضا عابد محمد زندی شاعر شناخته شده ای است. از او دو دفتر شعر در سال های گذشته منتشر شده است که این دفترها در نزد اهالی شعر با... ادامه متن
حالا می چرخم . گفتم بهار را قربانی پاییز کنم تابستان نگذاشت و اگر پاییز را قربانی بهار کنم زمستان نمی گذارد حالا می چرخم در غوغای رقص برگ های سبز نیمه سبز قرمز زرد و البته برگ های سفید محمد... ادامه متن
جان آدمی به: جان دشت ذهاب با شروع شب خاک خسرو خاک شیرین تلخ شد و رقص چوپی طاقی را نلرزاند مگر رقص فریب-مهری آجرها رقص فریب کاری تیر آهن ها که به جان آدمی افتاد و کودکان و زنان در آغوش هم می... ادامه متن
گاهی سبز محمد زندی . لباسم زندانی است گاهی درختی خشکیده گاهی سبز قناری از سرم در میآورم قناری خسته لبخوانی میکند آیلان کوردی در گور یک سال بزرگتر شده . . . پولکها محمد زندی . شادیها در... ادامه متن