در برزخی که نفس می زنیم مه آ محقق . . تاریکی از ما رو می گرداند چنان که روشنایی ایستاده ایم جایی که رویای دریا تمام می شود و نفرین کویر نفیرکشان دور . چه شد افسانه ی آن کبوتر و شاخه زیتون... ادامه متن
خانه ی گرم و منجمد نگاهی به نمایش «خانه برناردا آلبا» مه آ محقق چرا به تماشای اجرای دوباره از یک اثر می نشینیم؟ با آن که آغاز و پایان اثر را می دانیم، اما چه چیز ما را به شوق تماشای دوباره م... ادامه متن
هزارتو . نبودت چه بهشت ویرانی درونم بنا کرده از تو دردی در من مانده که ریشه می دواند و عمیق می شود . روزگار هرگز مهربان نبوده این را خون های ریخته می گویند مرگ های زودهنگام جدایی و رنج تنه... ادامه متن