فشفشه ها در پستوی خانه ناصر تیموری _چه طوری حبیب؟ _خوبم. _رحیم چه طوره؟ _خوب. _دیگه دلش درد نمیکنه؟ _نع. این شروع صحبتهای همیشگی ما با حبیب است. چشمهاش روشنِ است. ریز و نزدیک به هم. با... ادامه متن
لوزی ناصر تیموری و قتی به عنوان برنامه نویس استخدام شدم، مصاحبه کننده یرگهی مصاحبه را دستم داد و گفت بفرمایید پیش مدیر مالی. اتاق آقای قلندربیگی بزرگ بود و میزِ پر از میوه و شیرینی وسط آن،... ادامه متن