زنی که زندگی او را در جیب اش گذاشته بود! کیوان باژن روی تخت دراز کشیده بود و خیره شده بود به نقطه ای روی سقفِ اتاق… گفته بود: «اگر بخواهی می توانی هر دو را برداری» و لبخند زده بود... ادامه متن
زنی که زندگی او را در جیب اش گذاشته بود! کیوان باژن روی تخت دراز کشیده بود و خیره شده بود به نقطه ای روی سقفِ اتاق… گفته بود: «اگر بخواهی می توانی هر دو را برداری» و لبخند زده بود... ادامه متن
تمامی حقوق مادی و معنوی اين تارنما متعلق به سايت ادبی-هنری حضور می باشد...... طراح گرافیک : آرمان خرمک