منهای یک نفر ناهید کهنه چیان راننده آشنا بود. عمو سفارشم را کرده بود و گفته بود: جان تو، جان دخترم! راننده چارانگشت دست راستش را گذاشته بود روی چشمش و گفته بود: سر چشم های کورم آقا، اینم دخت... ادامه متن
منهای یک نفر ناهید کهنه چیان راننده آشنا بود. عمو سفارشم را کرده بود و گفته بود: جان تو، جان دخترم! راننده چارانگشت دست راستش را گذاشته بود روی چشمش و گفته بود: سر چشم های کورم آقا، اینم دخت... ادامه متن
تمامی حقوق مادی و معنوی اين تارنما متعلق به سايت ادبی-هنری حضور می باشد...... طراح گرافیک : آرمان خرمک