پروانه های یخزده علیرضا ذیحق از حبس که در آمد پایش کمی لنگ می زد . کسی به استقبال اش نیامده بود . مادرش که مرده بود دیگر کسی برایش نمانده بود . یکی از روزهای سرد و برفی پاییز بود . تنها چیزی... ادامه متن
پروانه های یخزده علیرضا ذیحق از حبس که در آمد پایش کمی لنگ می زد . کسی به استقبال اش نیامده بود . مادرش که مرده بود دیگر کسی برایش نمانده بود . یکی از روزهای سرد و برفی پاییز بود . تنها چیزی... ادامه متن
تمامی حقوق مادی و معنوی اين تارنما متعلق به سايت ادبی-هنری حضور می باشد...... طراح گرافیک : آرمان خرمک